نظرهای خود را بنوسید گویش فرهنگ وادب فارغانات شهر(فارغان)

فارغان زمین شهر نارنگی، ساروج ،آسیاب آبی

نظرهای خود را بنوسید گویش فرهنگ وادب فارغانات شهر(فارغان)
فارغان زمین شهر نارنگی، ساروج ،آسیاب آبی
آذین معتضد کیوانی
بزرگ خاندان در فارغانات
حسین علی منصوری اسطوره ادیب،دانای شهرفارغان از نسل کلانتران، در کتاب پیامبر… محمد ابراهیم پاریزی باستانی درمورد رئیس غریب شاه بنام امیر صفحه118
حسین علی منصوری از نوادگان کلانتر فارغانات که باداشتن دانش کافی در موضوعات مختلف علمی ، به عبارت دیگر کتب تاریخ، جامعه شناسی، علوم وفلسفه و نجوم مطالعات علمی داشته
و اما توجه به برونداد همۀ این رشتهها درفارغانات به دست آوردن نگاهی جامعنگر نصیب هر فردی نمیشود.
به وضوع میتوان گفت که حسین علی منصوری بین همه اقوام و همشهریان واجد این صفات مذکور است.
وی که مطالعات فراوانی درمواردمختلف انجام داده و مورد مشاورت ادیبان هم قرار گرفته ،
سخنانی تازه با علمیتی تمامْ پیرامون موضوعات بینرشتهای داشت،
این کوچکترین وصف کمالات این علامه فارغانات می باشدمشاورت کردن در کارها از دعوی املاک ودیگر موضوعات خانوادگی قومی گفتارشان بسیار ثمر بخش بود. مطرح کرد اثاری که از ایشان باقی مانده است در قسمت دستخط ها ونجوم شناسی ونسخه طب گیاهی به استحضارعالی میرسانیم .
رئیس عبدالکریم معتضد کیوانی
کلانتر وقت فارغانات
ابلاغ وحکم ایشان ازجانب ابراهیم خان قوام الملک شیرازی والی فارس درسال 1304 شمسی، به عنوان ضابط ومامور دولت وحفظ انتظامات محال سیرمند،سیاهو، فارغانات تا جائین ودراخر تاتارم منسوب گردید.
ر _ ک_سند شماره2 ، صفحه88ایشان رئیس عبدالکریم معتضد کیوانی از قوام الملک حاکم منطقه جنوب مبنی بر ایجاد نظم وجمع آوری مالیات نقش مهمی ایفاد نموده ایشان نسل اندر نسل کلانتر فارغانات بوده اند.بنا به تشخیص پادشاه ایران این ابلاغ رسمیت یافته.
ایشان فرزند رئیس غریب شاه بزرگ- فرزندرئیس رفیع الدین – فرزندمشهدی غریبشاه فرزند رئیس شکرالله فرزند
اضافه کنم افراد وخانواده های بزرگی در فارغانات زندگی میکنند لذا برای معرفی خواهشمند است عکس ومطلب از این افراد ارسال تا در سایت بار گزاری شود.
احمد علی امیری توسلی تولد1310/7/6
خوشرو ترین سید وسادات فارغان، سیدرضا حسینی (چراغسوز شاه رکن الدین) متولی زیارت شاه رخ الدین
صابری
سالارحسینی
حسینی فارغان
یکتاپور
حیدری
حاجی زاده
محمدی مزرعه
کاوه پور
دهقانی
آور
خورشیدی
جمشیدی
شریفی جاینی
سالاری جاینی
شمیلی
ترابی بخوانی
توسلی
امیری توسلی
حیدری
حیدری نامندی
خورشیدی
سخایی
سلارحسینی
حسینی فارغانی
ابولپور همایی
باقرزاده همایی
بهاری میمندی
حیدری سراجی
میزاده
حیدری پوری
سالاری سیرمندی
امیری رائیزی
سالاری
معتضدکیوانی
منتظر پیام وعکسهای از عزیزان شما هستیم
فضل الله حیدری متولد متولد 1310 یکم فروردین تعداد فرزند 6نفر
مولر احمد پورمتولد 1341 پانزده فروردین فرزند خدا یار
مهدی قلی سالارحسینی متولد ۱۲۸۵ یا ۱۲۹۵ سیروییه فرزند قنبر فرزند جعفر فرزند سالارحسین فرزند سالارشیر
خیرالله باخویش نویسنده از جاِین
به فارسی در«بَند» دیواری محکم است که به منظور مهار کردن یا تغییر مسیر آب در عرض دره یا میان دو کوه بلند یا تپه و در مسیر رودخانه یا مسیل ایجاد میکنند.
افزودن ارتفاع آب بهوسیله ایجاد سد، میتواند فقط به منظور مهار یا تغییر مسیر اب رودخانه یا(کندر) باشد یا به یک یا چند منظور مانند ذخیره کردن آب در پشت سد برای کشاورزی، آبیاری و ابیاری، مصرف صنعتی در قدیم، یا تولید برق آبی هدف اصلی در ایجاد سد بوده باشد.
یعنی گودی در بلندی این محلی در شمال کوه تشگر واقع شده است که با درختانی همچو گردو- انار ودیگر گونه های درختی شکل گرفته است.
برای رسیدن به گود برزی از دومسیر ویا سه مسیر میسر است.
از دهنه میمند از دهنه نارمند واز هماگ زیبا
درفارغانات چندین سد وپل ساروجی جهت رساندن آب وزراعت هست.
سد سنگ وساروج باستانی نارمند
سدطبیعی گود برزی
سد ساروجی وآب بند گوش نوئیه خور سمیلی درختی بنام انارشیطان در فصل بهار گلهی زد وزیبای دارد.
پل ساروجی قدیمی بزرگ میلکانی درسیرمند
وچندین سد قدیمی در تارم زمین وصدها سد کوچک وبزرگ وجوی های ساروجی.
سدهای جدید در فارغان (فرغو) وسدهای بسیاری در منطقه فارغانات
بنابراین بشر از زمانهای دور، برای مهار نیروهای طبیعی و در اختیار گرفتن آنها تلاش و تکاپوی زیادی انجام داده است. یکی از عمده ترین نیاز انسان در زندگی، مسئله آب است که عامل اساسی تشکیل تمدنهای کهن در منطقه فارغانات بوده و عدم آن، باعث نابودی تمدنهای قدیمی زیادی شده است.
تاریخ و تمدن بشر نشان می دهد که اکثر شهرها و تمدن ها، تا حد امکان در کنار رودخانه ها یا سواحل دریاها بنا شده است. با افزایش جمعیت و افزایش آگاهی ها، انسانها سعی نمودند در مناطق دورتر از رودخانه نیز از امتیاز آب بهره مند شوند.
مهندسی سد وهار آب در فارغانات تارم وسیرمند از روش های ساخت ابتدائی و ساده به شکل پیچیده امروزی، تکامل یافته است.
سدسازی کهن را باید ارج نهاد چرا که یک هنر اولیه و آزمایشات منتج از تجارب و آزمونهای ساده بوده است که بتدریج طی قرنهای متمادی با علم درآمیخته است.
سدهای خاکی ساخته شده در هزاران سال پیش از استحکام چندانی برخوردار نبودند لذا به راحتی بوسیله سیلاب شسته شده و از بین می رفتند.
جائین، شمیل،آشکارا،سیروئیه دهنه ده شیغ
از روستاهای با فرهنک وتمدن کهن ، 40 تا20 کیلومتری شهر فارغان واقع شده، که دارای مکان های دیدنی زیادی، از جمله یکی از قدیمی ترین و بزرگترین قلعه های کناره کوه بزرگ جائین واقع شده است.
وجه تسمیه با توجه به کتب تاریخی، چند زبان مانند عربی واروپایی این منطقه در مسیر راه شاهی بطرف ده شیغ درزمان حمله اشکانیان برای بیرون راندن سلوکیان (حکوکت دست نشانده یونانیان) و حمله لشکریان داریوش به فرماندهی(ارته وردیه)برای دستگیری بردیای دروغین (ویزاته) این منطقه دردل تاریخ باستانی نقش مهم ایفاد نموده است .
برگرفته از سایت جائینhttp://www.jayin.blogfa.com/post/59
این برزن هامحلی امن برای زندگی تجار وتجارت، در خصوص ارئه انواع کالا قیمتی زیورآلات فعالیت داشته وازجمله نقره وشکل دهی طلا وچاپین یعنی رنگ و پارچه ابریشمی وچرم وپوست ودباغی کردن مهارت ویژه داشته وبستر مناسنی در بازارهای شبانکاره پارس ایجادبفروش میرفته.
این روستاها در کنارهم با جمعیت متوسط. نیروی مناسب برای کار کشاورزی وزراعت ودامداری درپی داشته بنابراین درموفعیت مناسب جغرافیایی قرار گرفته.
روستای تاریخی جائین وده شیغ و سیروئیه در شمال وغرب در مسیر جاده فارغانات به احمدی قرا ر گرفت.
مهمترین جاذبه این روستا، قلعه ای اسیاب های ابی وقنات وبزرگترین وبا قدامت ترین منبع تاریخی ده شیغ هست که طبق گفته اهالی اون منطقه قدمتی نزدیک به 2500سال داره.
برگرفته از سایت جائین
این روستا در قدیم بین راه قرار گرفته که باعث شده اهالی روستا پیشه وری وصنعتی بسیار خوب داشته باشند ومحل تعمیرات وسایل کاروانیان به شرق وغرب وشمال بوده.
منطقه گوش نوئیه در دل تاریخ و فارغانات بنا به دژ ومسلط بر دشت، نقش مهمی ایجاد نموده واز صنعت وپیشه وری وتولید پوست وچرم وساخت انواع جواهرات وکوزه های سفالی نام صنعت باستانی را در دل تاریخ ثبت نموده است.
زمین های کشاورزی در تنگو وگوشنو، ده میر، همیشه در صنعت وپیشه وری فارغانات نقش مهمی ایجاد نموده است.
قنات گشنو قنات درتنگو قنات ده میر قنات اوشرین ودرنهایت پاقلات.
ونقش سنگ برجسته در تخت جمشید دردست تحقیقات
ومقایسه ان با اسناد ونیاز به اقتباس ورفرنس های متعدد در کتب مختلف
هرودوت و ان توین بین وترجمه بینظیراقای همایون صنعتی زاده که ۱۹ تا ۲۰جلد کتاب مختلف با رعایت مؤسسه فرانکلین برای اولین بار در صنعت نشر ایران حق کپی رایت بینالمللی را رعایت میکرد و برای چاپ ترجمه کتابهایی که انجام میداد برگرفته شده .
البته این قوم پری کانی ها (فارغان) در جدول تقسیم تاریخ فرهنگ قومی هردوتاز جمله لشکر کشی خشایارشاه وگذر از دریایی آدریاتیک وتصرف اتن پری کانی هانقش مهمی ازجمله متستقل بودن این قشون پری کانی ها تاکید شده.
بعد از این اقتباس ها مشاهده وپراکندی انواع سفال انواع ساروج تولید شده فراون ابزارهای نوسنگی مشاهده در تاریخ فارغانات بسیار کهن ودیرینه می باشد
اولین کتاب تاریخی به زبان عربی که نام فارغان خواندم بنام استاد بزرگوار معلم نجیب الدین اختلاط به نقل از صاحب معالم، حسن ابن زید الدین فرزند علی ابن احمد مقلب به جمال الدین درسال۹۵۹قمری میزیسته است این نویسند ومورخ اهل روستای جبع (جباع) از توابع لبنان می باشد که نوشته است در۶۷ فرسنگی شیراز قراردارد.
بنابراین این قوم در کتب تاریخی هرودوت چندین محل نام برده است .
دیدگاه ویژ ه زمین شناسی دیرینه در فارغانات (شمال هرمزگان)
از دیدگاه زمین ساخت بزرگ مقیاس نیز فارغانات دارای تنوع ساختاری زیادی است. در جنوب غرب بخشی از زون ساختاری زاگرس و زون خرد شده آن و در جنوب بخشی از زون ساختاری مکران را شامل میشود. زون شمالی سیرجان از نواحی غرب شهر بابک تا نزدیکی زون گسلی زندان در کهنوج در این برزن را رخنمون داشته و رشته کوههای آتش نشانی منطقه به صورت کمربندی با امتداد شمالغربی ـ جنوب شرقی بم در آن امتداد مییابد. پلاتفرم پالئوزوئیک ایران مرکزی بخش عمدهای از شرق و شمال و شمال شرق این استان را پوشش داده است.
تاریخچه چینهای زاگرس
همه سنگهای زاگرس را می توان به دو گروه پی سنگ دگرگونه پرکامبرین و پوشش رسوبی روی پی سنگ تقسیم کرد. اشتوکلین (۱۹۶۸)، مراحل سه گانه زیر را در تکوین حوضه زاگرس مؤثر می داند.
۱- مرحله فلات قاره (پرکامبرین پسین – تریاس میانی)۲- مرحله بزرگ ناودیسی (تریاس میانی – پلیوسن)۳- مرحله پس از کوهزایی (پلیوسن – زمان حال)
زمین شناسی منطقه
از نگاه زمین شناسی، خلیج فارس فرونشست زمین ساختی کم ژرفایی است که در زمان ترشیری پیش در حاشیه جنوبی کوه های زاگرس تشکیل شده است. شدیدترین چین حوردگی های زمان پلیو- پلیستوسن، کرانه های شمالی خلیج فارس زاگرس را چین داده ومیزان چین خوردگی ازها که در خشکی های ایران شدید است، با شیب های کمتر به طرف دریا ادامه دارد و به گونه ای که در دریا به هم از۱۰ تا۲۰ درجه می رسد. زمان پلیوپلیستوسن شکل گرفته است. در پایان دوره پلیوسن ، سطح دریا به احتمال حدود ۱۵۰ متر بالاتر از سطح کنونی بوده است. این سطح در حدود ۱۰۰۰۰۰ سال پیش از میلاد مسیح و به تدریج به سطح کنونی رسیده که آثار آن به صورت پادگانه های دریایی و سبخا ، در کرانه های خلیج فارس برجای مانده است.
پیکرههای بزرگ سنگی در این استان را میتوان به دستههای زیر تقسیم نمود:
۱- پیکرههای رسوبی که شامل رسوبات پلاتفرم پالئوزوئیک ـ مزوزوئیک
۲- پیکرههای آذرین نفوذی و خروجی دورانهای ترسیر و کواترنر که بخشی از یک زون ماگمایی بزرگتر می باشد. در این کمربند سنگ های آتشفشانی کالکوآلکالن، آلکالن و تودههای نفوذی گرانیتوئیدی با سنهای مختلف وجود دارد که عمدتاً مربوط به ترسیر و کواترنر میباشند.
۳- پیکرههای دگرگونی دوران پالئوزوئیک که در یک کمربند با روند شمال غربی ـ چنوب شرقی از کرمان استان هرمزگان پوشش داده است.
۴- پیکرههای مافیک و اولترمافیک دوران پالئوزوئیک و مجموعههای افیولیتی مزوزوئیک و اوائل ترسیر که در مناطق حاجیاباد ـ دولتآباد ـ فارغانات و مجموعههای افیولیتی آن در زمینشناسی ایران به نام آمیزههای رنگین افیولیتی شهرت دارند.
۵- پیکرههای رسوبی دوران چهارم که عمدتاً دشتها و کوهپایهها و کویرها را تشکیل میدهد که بیشتر آن را رسوبات آبرفتی تشکیل میدهد.
۶- این استان در طول حیات زمینشناسی خویش از پر کامبرین تا کنون بویائی ساختاری بسیار زیادی داشته و هم اکنون از نظرگاه حرکات زمین بسیار فعال میباشد.
فیولیت ملانژهای شمال مکران نوار افیولیت ملانژ جنوب و جنوب غرب کرمان این نوار از شمال اسفندقه تا منطقه حاجی آباد به طول تقریبی ۳۶۰ کیلومتر امتداد دارد. سنگ های این مجموعه شامل انواع اولترابازیک و بازیک تا انواع حد واسط واسیدی است. درناحیه چهار گنبد که عریض ترین بخش این نوار را تشکیل می دهد، نظم و ترتیب ویژه ای دیده می شود و اساسأ شامل ۳ بخش زیر است:
بخش زیرین شامل واحد های رسوبی است و قسمت اعظم آن ماسه سنگ، چرت و آهک به رنگ های مختلف است.
بخش میانی که در آن تناوبی از سنگ های رسوبی با گدازه های آتشفشانی زیر دریایی دیده می شون.
بخش فوقانی شامل مجموعه ای از سنگ های اولترابازیک و عدسی هایی از آهک های پلاژیک است.
ایا در فارغانات مردم نخستین زندگی میکردند؟
بد نیست زندکی پرماجرای انسان را از نخستین روزهایی که قدم روی زمین گزاشت مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم نخستین برخش وجرقه تمدّن از کجا درخشید؟
مقدمه
یکجانشینی وشهرآیینی، نظم واقتداردراین برزن که با توانایی ویژه افراد در این حوزه اقتدار و امنیت ساکنین بااستحکامات دژو قلعههای متعدد با ابنیه و سلاح درخور دفاع از حوزه نیاز به قلعه، ودژمناسب استفاده از (اسلحه) مربوط به زمان خود نشان ازاقتداروپیشه وری وصنعتی بودن مردم فارغانات هست.
فارغانات با داشتن چشمه، قنات و رودخانه وباجمع آوری آب های روان درعهد کهن ودیرین به علم و صنعت کهن در ساخت انواع سد وابست باملات ساروج وسنگ هدایت آب، در دشتها کشت سیفی جات، کاشت مرکبات در کناره کوه با شیب تند، داشت وبرداشت محصولات کشاورزی بستر دادوستد ایجادنموده، این بسترنیاز به ابزار کشاورزی درزمان خودگواه بر بالا بودن رتبه پیشه وری و شهرآیینی وصنعتی ای و برزن استورار بدنبال خواهد داشت.
شاهنشینی کهن باستان در این گستره به فرتور کشیده.
درختان همچنان پابرجا ونشانه از زندگی ومحبت عمارت زیبای
در این مقاله ابنیه هاخاص درخورمحل زندگی با ساخت مصالح بومی دردسرس از نظر کیفیت وآسایش محل زندگی تحقیق، برسی شده وبصورت علمی ارائه شده است.
فرهنگ (گویش) غنی با نحوه زندگی آداب رسوم ومعاشرت وداستانهای زندگی مردم وبازی ها سنتی بومی، در راستای افسانه ها وداستان های که سینه به سینه به ما رسیده است نحوه گویش وبستر زندگی به دوران کهن ودیرینه میرسد.
فارغانات درکهن صنعت وپیشه وری ویژه ای برخوردار بوده در تولید انواع فلزات وزیورآلات، پارچه بافی وتولید انواع سفال و چرم وبهره بردن از رنگ طبیعی ودباغی مشک آبخوری یا پوست وپارچه، طب گیاهی با این علم کامل شناخته هست وبهره می برده ند.
سه مشخصه بارز پری کانی (فارغانی) احمدی –تارم زمین اوتیان–سیرمند– جائین- شمیل وهمه اطراف که نام انها دراین صفحه جای نمیگیرد.
1-البسه (پوشش لباس) 2-سازوبرگ نظامی 3-کلاه نمدی نرم که البسه نظامی مادها عبارت بود ازشلواروخنجرآویخته از کمرکه تا روی ران راست قرار میگرفت وکمانی بزرگ داشته هرودت اضافه میکند که لباس پارسه ها به هنگام خدمت نظامی، لباس مادها که کمتر دست پاگیر بوده میپوشیدند اما بجای کلاه سربند که سرپوش سنتی آنها بوده. که شرح دقیق آن مطابق است با نقش برجسته تخت جمشید که این قوم به علت بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشیان معاف از هرگونه مالیات بوده.
اقوام در جنوب کرمان در زمان باستان (هخامنشیان)
چهار اقوام مهم ایرانیان که در جنوب کرمان در تاریخ هرودت آمده است پری کانیها (فارغان) یاتوئیه، ماچیه واسکرئیه که سکنی گزیده انداز (ارنولدتوین بی)جغرافیایی اداری هخامنشیان صفحه 74) این قبایل از نسلی واحد بودهاند (نک، تاران، یوتائیان در باکتریا هندوستان، صفحات 4 تا 292) در مورد دستگیری و اقوام بهصراحت بیانشده است.
چیش وپیش (تقریباً 640-675) قلمرووحکومت هخامنشیان پارسواش وانشان تمام گروه های اقوام جنوب ایران که در انسوی اعیلام سکنی داشته یعنی سرزمینهای که بعدها با اسم فارس لارستان و کرمان و (پری کانی) فارغانات معروف شد و وسعتی بسیار ویژه وچشمگیریافت (نک کامرون، ماخذنقل شده، صفحه 161) چیش و پیش در جنگ بزرگ وچشم گیری میان عیلام وآشور، تلفات بسیارسنگین واز ضعف آشوریان که بیست پنج سال ادامه داشته وقلمرو واستعکامات میان فرزند بزرگترش واریارمنه تقسیم کرد (600-640 ق-م) ادامه صفحه. موقعیت جغرافیایی جنگ وهه یزداته مگوشی با سردار داریوش کبیربنام ارته وردیه درکنار کوه فارغان فارغانات مشهود است بنا به گمانه زنی لشکریان ارته وردیه از راه شاهی ده شیغ وارد و این درگیری در فارغان با ویزاته در صورت گرفته است.
جایگاه وه یزداته مگوشی (مغی) درتارم (یاتوئیه) بوده که در پارس بر داریوش شورید وخود رابردیای (دومین بردیای دروغین) نامید که شرح آن مفصل است.
سپاه داریوش به فرماندهی ارته وردیه اورا شکست دادودستگیر نموده.
موقعیت جغرافیائی دوولایت یاتوئیه (اوتوئیه) ومکه (میکوی) را میتوان به گونه ای تقریبی، مشخص کردِ
( DP40) سنگ نبشته بیستون
(نقل ازسنگ نبشته بیستون بند 44) شهرزادگاه وه یزداته، تاروا Tarava اسم آن رابعدهابه (طارم) وتارم درغرب فارغان قرار گرفته، وه یزداته در کوه (kaufa) به نام پرگه – (parga)(فرغون) کوه فارغان آخرین نبردرا با لشکر داریوش شاه انجام میدهد برگرفته از سنگ نبشته بیستون (DP، بند 40-41-43-42) ولشکرداریوش شاه به فرماندهی ارته وردیه همه لشکریان وه یزداته را اسیر ومحل این اتفاق در کنار کوه (فرغون) فارغون به نام منطقه (گوش نوئیه) که این دو کوه دراین منطقه شباهتی بسیار به کوهان شتر دارد تپه ای بزرگ وتپه ای نسبتن کوچک.
برگرفته از تحقیقات میدانی جنگ در کناره تپه دژ گوش نوئيه (521-522) پیش از میلاد به شرح زیر.
فارغان، سیرمند، تارم زمین سه سرزمین جداناپذیر.
فارغان سیرمند تارم زمین (فارغانات) ازروش قرارگیری از خاور به میان راههای پیشینه جیرفت و شهر سوخته تپه یحیی و غرب به ایلامیان و بینالنهرین،کاسیها،واکدیودرفرجام سومریان قرارداشته، یک مثلث مهرآفرین شهر سوخته – هلیل رود-تپه یحیی، فارغانات به شمال پیشینه تپه سیلک، تمدن، تپه گیان (همدان) و در جنوب فرمانرواییهای باستانی درجرون (هرمز باستان) وجنوب ایران، فارغانات فروسوفرجام ((میان راه) کاروانی و بازرگانی این تیرهها بالار (لارستان)که پیشینه باستانی دارد آرامگرفته، بیگمان تمدن جیرُفت و شهر سوخته و تپه یحیی با سرزمین فارغانات همان تپه ها ی (نظامآباد و تپه گوش نوئيه) برابری میکند و یافتههای دیدای وتکه کوزهها همان رنگ وسیاق باستانی گواه هست خانهها وخشکه چینیهای یافته در کناره اشکفت های گاوی درغرب بخوان ورائیز، جنوب دهنه میمند، دهنه های درآی گاه به کوه تشگرد (فارغان) وکوه بخوان کوه بونه وکوه دغ بطرف دشت مینو، گوبرزی در ارتفاعات تقریبابیش از چهل پنج کیلومترطول شرق به غرب رشته کوه زاکرس نخست دهنه تیدر (پاچنار)، دوم دهنه میمند، بافاصله هشت کیلومتر سپس، دهنه نارمند بنابراین، آوردگاه شمالی کوه از دید بیمناک نبودن وخطرمهاجمان سه ورودی، در مهار درآورد وجبهه غربی یک دهانه ورودی از سیرمند (رائيز )و (پاچزاک)pachzak واشکفت گاوی وبی گمان گروههای از مردمان دیرین (باستانی) در این درهها و در بخشی ازهماگ (گود برزی)goodiboorze و (کوه) بونه ودهو doohoo پس محرو، وبونه (بخوان) بستری از نیازهای آسایش زندگی (باستانی) وکهن مردمانی باوجوداین دژ بلند (کوهها) فراهم نموده از طرفی بنا به گویش، فرهنگ و گونه ی قرارگیری جغرافیایی بخشی جدانشدنی از گیتا هست، درهمه روزگاران از خشکسالی تا جنگ و فشارهای کشورداری همه را فروسوی یکدیگر قرار میداده بنابراین یک سرزمین بزرگ فرهنگ پرمایه گشایش نموده. یکجانشینی دایرهوار، درفارغانات را محیا، ولی بدانیم که تارم زمین در نافه این پرگار قرارگرفته، سیرمند نقش پایتخت و سرزمینی بیبیم از روی دژ کوه بلند جائين، و فارغان (فارغانات) هم پایتخت پیشهوری باستانی بنامیم داد گفتار را فراخواست کرده ویک شهر آیینی را، همه زنجیروار باهم یک فرهنگ توانگری را پالایدمیکشد سیرمند و تنور کافری وسنگ نبشتِ هایش (صورتک)، تارم زمین در شورش ویزدانه در زمان داریوش بزرگ برگرفته از کتاب (انولد توین بی) ترجمه همایون صنعتی زاده، وجلد هفتم تاریخ هرودت بند 70-69 همچنین فقره 67 در چهارفصل به همین سخن پرداخته (سنگ نبشت بیستون). درآی گاه بخوان و آتشکده، برزن درگیری ویزداته در کناره کوه فارغان (فرغون) داریوش شاه با فرستادن لشگری به فرماندهی (ارتهوردیه) در دامنهای تپهی گوش نوئيه (522-521 پیش از میلاد مسیح) و بنا به کهن نگاری و مستندات در سنگ نبشت ازچبیستون (هنگام چهارم) برزن جنگ و دستگیری شاهزاده خود خوانده پرس پلیس در این برزن کوه فرغون رخ گرفته، جنوب فارغان دامنه کوه پیهای که از سنگ و ساروج بومی بنام (انبار دیو) که گویا از قد امت باستانی برخوردارهست، ساختمانها درآی گاه ده شیغ (آشکارا) درشمالی ترین بخش فارغانات این ساختمان، با زیر بنای بزرگ ودرمقابل آن (شرق) ساختمان همانند دیگر ساختهشده این ساختمانها که ویژگی ستارهشناسی، گاهشماری، پیدا کردن هنگام ها، زمان کوتا ترین شب وبلندترین روز (شب یلدا)، کشت و برزگری و آمدن سال نو را آگاهی میداد دو ساختمان روبروی هم دو سوی رودخانه به (کارمان یاکرمان) همبند میکند بنابراین با این مستندات استوار این سرزمین باستانی با همسایگی، یوتیا ها (تارم زمین) تیره پری کانی ها (فارغانات) در جنوب پایتخت (پرس پولیس) بنامیم برپا داشته و از باج دادن به پایتخت چند گاهی رهاشده بوده (هرودت نک صفحه 23 و 32 بالا) و در این برزن لشگر (هخامنشیان) آزادانه و دارای سربازانی جنگی بوده که دروارههای بعدی به هنگام میپردازیم این برزن بخشی از ناحیه18 مالیاتی هخامنشیان بوده آوازه دو تیره که در فرهنگ و جغرافیایی هرودت مشترکا در بخش مالیاتی اقامت داشتند،
پری کانی های جنوب وحبشی های آسیایی، درهیچیک از فهرستهای رسمی هخامنشیان نیامده است، هرودت در بازگویی آرایش جنگی سپاه گسیلی خشایار شاه به آتن (رم) جدا از این دو قوم را به یکدیگر مربوط نمی سازداینجا پری کانی ها همان سازوبرگ تجهیزات پکتیه ها (مردمی در مرز پاکستان وهند)بکار میبردهاند ولی یک واحد سپاهی مستقل داشته خودفرماندهی یک لشگر داشتن (منابع:هرودت،کتاب هفتم،فقره68) پس حبشیهای آسیایی همراه با هندیها وپری کا نی ها یک واحد تشکیل میدادندپری کانی ها همسایه شرقی اوتیان (یاتوئيه) تارم زمین بوده ولایت انها جنوب شرقی کرمان بخش غربی مکران بودهاند بخش شرقی مکران،حدفاصل پری کانی ها تا سند،باید سرزمین حبشی های آسیایی بنامیم وبنا به حدس ،داریوش شاه بزرگ این ناحیه هم زمان و همرا با تصرف سندبه مالکیت درآورده باش لابد به عنوان بخشی از همان سیاست بدست آوردن سواحل اقیانوس هند بوده منابع فوق از کتاب های تاریخی بیش از70 جلد در تاریخ های متفاوت اقتباس شده است .
(جغرافیای اداری هخامنشیان ازآرنولدتوین بی ترجمه همایون صنعتی زاده صفحه 110 ومورخ هرودت هست)
تاریخ مدینه دمشق
(۱) کذا و فی ترجمته فی سیر الأعلام ۱۹/ ۱۷۸ «الحسین».(۲) الخبر نقله الذهبی فی معرفه القراء الکبار ۱/ ۴۲۹ و الوافی بالوفیات ۱۲/ ۲۰۴.تاریخ دمشق، ابن عساکر ،ج ۱۳،ص:۳۵۱ حرف الکاف و حرف اللام فارغان حرف المیم صفحه : ۴۴۱
فارسنامه ناصری جلد ۲
صفحه های:، ۱۶۰۰، ۱۶۰۲، ۱۶۱۴، ۱۶۱۶، ۱۶۱۷، ۱۶۲۰، ۱۶۲۳، ۱۶۲۵، ۱۶۳۳، ۱۶۳۴، ۱۶۳۶، ۱۶۳۷، ۱۶۴۰، ۱۶۷۶فارسیه (فریه …) ۱۲۶۴، ۱۲۶۵فارغان ۴۲، ۹۰۰، ۱۳۵۰، ۱۳۵۱، ۱۳۵۲، ۱۳۵۳، ۱۳۵۴فاروق (قریه) ۵۹۶، ۱۵۵۶فاریاب ۳۸۰، ۱۳۳۸، ۱۳۴۰ ۱۵۲۷
چگونه ما میتوانیم فرهنگ فارغانات را یک شهر آیینی چند هزارساله باستانی بنامیم.
ابنیه و ساختمان و دژهای ویژه فرمانرواییهای پایتختی و قلعهها، نِشانه ی پیشه به گزارش ذیل.
2- کورههای دیرینه (پراکندگی این کورهها در چندین بخش مشاهدهشده که دور از معدن فلزات بوده بنابراین گمان از سرزمینی امن وگویای محرمانگی این صنعت را در ان دورآن بازگو میکند) کوره در کناره کوه کلوک کوره در دهنه میمند کوه در پس محرو کوره در کنارسنگ نبشته سیرمند ودر پاچزاک این تعداد فقط در محل کوه ها شناسای شده است اما وجود گاهن در کناره زیارت درمیمند فارغان وتارم راحتی پراکنده ومشهود است.
3- سدهای (آب بست) ساروجی با زیر سازهی بزرگ با ارتفاع25متروعرض19متر وبیش از4متر ضخامت پی ان که از سنگ وساروج است ومراتب استفاده ان با لوله ها وسوراخ در ان اسیاب بوده است.
4- چاههای ساروجی کشفشده در تپههای نظامآباد نوع وساخت این چاه با ساروج مایل به رنگ قرمزوچیدمان سنگ وملات ساروج وتراز بودن ویک نواخت بودن دایره وار با اندودساروج گلی ان را ابنیه کهن ودیرینه می سازرابنیه خاص ومهمی تلقی می شود.
5-نقش صورتک وسنگ نبشته بر سنگ درسیرمند وقلعه ها ودژهای وکوره های مجاورآن وکندن جوغن در دل سنگ وودره تنورکافری علامتی برای دیرینه بودن سیرمندهست.
6- پاچزاک وپس محرو، کوره باستانی، وجود دفینه های ودخمه ها وجوغن در دل سنگ وچیدمان سنگ های لاشه بزرگ مرتبط به دوران ایجاد جوغن که به دیرینگی گویا می گردد.
7- دهنه میمند وجود غارهای واشکفت که به احتمال زیاد تراشیده شده وضلع غربی آن آسیاب بادی وجود دارد و بیان از زندگی افرادی در قدیم ایام در این منطقه داشته.
8-هردوت، کتاب هفتم، فقره 68 همچنین، فقره 69-70-(3 صفحات 33-32 بالا) بصورت مفید مورد این مکان (فارغان) را جزیی از یک تمدن باستانی توضیح داده است.
9- صفحه ای از کتاب جغرافیای اداری هخامنشیان از آرنولد توین بی (همایون صنعتی زاده): هردوت در صفحه های 110 درمورد فارغان و (یاتوتیه وپرکان ها)-(فارغان) وازعزام لشکر، ساز برگ وتجهیزات جنگی وشرکت در جنگ ها خصوصا زمان خشایارشا وجنگ با رومی یان وگذشتن از دریای ادریاتیک و فتح اتن، ادامه راهی برای شناخت تمدن هزارساله در فارغانات می باشد.
10-قلعه کافران پرفراز کوهی در منتهیالیه منطقه کوهستانی شمال دشت تارم زمین که هماکنون دماغه گهکم نامیده میشود.
11- قلعه خندق (قلعه تارم) درشمال غربی روستای تارم قدیم وبر روی برجستگی زمینی ساخته شده.
12- قلعه ودژهای که از بزرگترین بنای خشتی وگلی محسوب میشود در تارم در رفیع آباد ودرمیمندوفارغان وسیرمند ساخته شده است.
13- گور چدنی به معنای قبرستان یهودیان محوطه باستانی وسیعی قرار گرفته.
14- بقایای آتشکده ای در روستای گنج
15- بنای «چارتاقی» در زمان کهن، با اندیشه و با مفهوم «آتشکده» آن اندازه تطابق داشت که خود آن بود و سپس هر روز بیشتر به درون فضای کالبدیِ معابد ایرانیان کشیده شد و گویی جذب آن شد. «چهارطاقی» ده شیخ در کتب تاریخی بنام دوشکویه نام برده اند وبصورت مفصل وصف خواهم کردبدین لحاظ چهارطاقیهای عهد ساسانی که در محلهای موسوم به در باغ و علیآباد و رحمتآباد واقع در دشت آرزو از توابع بخش بافت (شهرستان سیرجان) کرمان وجود دارد و بنای شگرف دواشکوبه (دوطبقه) موسوم به بهشت و دوزخ واقع در نزدیکی سلطانآباد که احتمالاً مربوط به عهد اشکانی است و در پنج کیلومتری چهارطاقی در باغ واقع هست طبعاً مربوط به استان فارس نبوده به شرحی که گذشت توضیح درباره آنها ضمن آثار تاریخی استان کرمان باید مذکور افتد و به همین ترتیب امکنه باستانی نظیر تل گنج که تپّه ماقبل تاریخی واقع در نزدیکی نظام آباد از دهستان (فارغان) از توابع حاجیآباد (سعادتآباد) بندرعبّاس است.
ابنیه های قدیمی ساروجی دیرینه
2- تپه های نظام آباد وحسین آباد با داشتن چاهای آب ومنحصر بودن چاه موصوف وتراز بودن با جنس ملات وسنگ که انرا بسیار صاف ودقیق با ساروج قرمز اندود شده از شاخص ترین ابنیه وچاهای ان منطقه محسوب می شود. تپه های زورآباد وگشنو محلی صنعتی، تولید چرم مشک آب، کورههای، ساخت سرامیک تا جواهرسازی فعالیت داشته و به عهد ساسانیان تا مادها میرسد.
3- معاصر برج روبروی آن توسط رِییس عبدالکریم با حکم حکوکتی از زماندار وقت رئیس عبدالجلیل نوه رئیس غریب شاه بزرگ مرمت و برای حفظ مراتع فارغانات وسبعه سبزمستقر بوده.
4- تعداد 4 مورد کوره از باستان از عهد دیرینه و کهن و قبل از حمله اعراب در چند دوره مشغول بکار بوده وتولیدعمده آن فلز آهن مس و مفرغی بوده که شیر مفرغی کشفشده در روستای بسته به دوران مادها میرسد محلی که شیر برنزی کشفشده طاق کوچک که از اجر وملات ساروج استفادهشده نوع بنایی و جانمای و مصالح خود گویای تاریخ کهن و باستانی فارغانات حکایت میکند.
5- برج شرقی گوش نوئيه در تولید زیورآلات و کورههای سفالی و در دشت کنارگان زورآباد با خاک رس سفال مرغوبی تولید، البته(جنگ ویزدانه) در جنوب همین تپه بهسادگی میتوان نشانهها آن دید.
6- کورههای متعددی در فارغانات مشغول بکار تولید سفال ازجمله در نظامآباد وجود چاه ویژه از جنس اندودملات سنگ و ساروج صورتی.
7-آب بست بزرگ (سد) خانهها دیرینه با سنگ و ساروج.
9-دِژ قلعه (دژ) که به هم نزدیک هست دژهای دیرینه درغرب فارغان کنار دژلموشوک برای امنیت غرب فارغان نقش مهمی ایفاد نموده است هست.
10-دِژ سور خونی یکی از قلعههای که قدمت بالای دارد زمینهای شمالی فارغان را پوشش میداده و محلی امن برای برزگری وکشاوری و انبار فراوردههای دامی به بر دوش داشته.
11-وصف برج و دیدبانی بزرگ لموشوکو از نوعی ساروج رنگی برجی که گوشه و کنار آن صخرههای آن با ابزار ویژه لیزولغزنده و غیرقابلتسخیر بوده و چاه و استخر آن گویای ایستادگی دیدبانی ضلع غربی
فارغانات یکی از باارزشترین سنگربندیها آن روزگار بوده.
12- دژ و میل شمال روستای میمند در کتب باستانی این برزن چهارطاقی و به روزگار اشکانی پیوند دادهشده است و خشتهای پخته آثار ویرانی براثر زمینلرزه یا آدم نمایان است کلفتی ستونهای. گرد یک متر بیشتر است.
13- برزن نخستین شهر آیینی در صورتک سیرمند با روغن در دلسنگ و گونه چیدمان سنگ در کف خانهها خود گویای زندگی امرارمعاش با دامهای از گلههای بزرگ گاو و گوسپند تولیدات فراوردههای دامی فراوان داشته.
14- در جنوب شهر فارغان در دامنه کوه پیهای گرد چاه آب که چگونگیای از قدمت و محل زندگی از کسان با گذشته بسیاردور و شهر آیینی دیرینه وجود دارد.
15- بارو زیبای در دل رودخانه ده شیغ خود از سازهی به اقدامت باستانی و محلی برای گاهشماری و نمایان نمودن روزهای شروع و گردآوری خرمن یا درازترین روز یا شب (یلدا) گویا هست در قرینگان ضلع غرب رودخانه بنای دیگر مکمل راه شاهی را در مرز بین پری کانی ها با کرمانیا در مرکز پرسپلیس خودنمایی می کند.
16- دربلندی دهنه میمند اشکفتی بنام اسلحهخانه با ملات سنگ ساروج ساختهشده بیگمان برزَنی برای پنهان کردن تولیدات اسلحه هست.
برگزیدهها برگرفته (از بند 18 تا 28) از استاد سید علی حسینی (سیداقا حسینی) تارم
17- قلعه کافران پرفراز کوهی در منتهیالیه منطقه کوهستانی شمال دشت تارم زمین که هماکنون دماغه گهکم نامیده میشود راهاندازی گردیده است گزینش جایگاه دِژ بر روی نوک کوه وعدم توانایی دسترسی راهیابی به دِژ مگر از راه درآی گاه اصلی- راهاندازی چاه آب بر روی برجستگی، انبار جو و گندم و همچنین نگریستن سنگآهن در گوشه و کنار قلعه نشانگر ساخت جنگافزار در قلعه و نمایانگر آن است که ساکنین قلعه همه تمهیدات نیاز را برای ایستادگی در برابر محاصرههای احتمالی درازمدت اندیشیده بودند.
از زمان راهاندازی این قلعه اطلاع دقیقی در دست نیست ازآنجاییکه از ضرب واژه سبعه جات بر روی مسکوکات مکشوفه در روستای گودوی قلعه قاضی میتوان گمان برد که این قلعه به دست بیگانگان حاکم بر ملوک هر موز وجرونات راهاندازی گردیده و به همین انگیزه بر آن نام قلعه کافران نهادند. همچنین نامگذاری قناتی بنام مستان در جوف همین قلعه میتواند انگیزه دیگری بر جای گرفتن غیرمسلمانان در این قلعه باشد.
18- قلعه خندق (قلعه تارم) در شمال غربی روستای تارم قدیم وبر روی برجستگی زمینی آبرفتی و حاصلخیز بنا گردیده که پیرامون آن را کشتزارهای گندم، جو، پنبه و شلتوک (درگذشته) فراگرفتهاند. دِژ کموبیش 5 هکتار وسعت دارد که خندقی به گودی 10 متر و پهنای 20 متر در پیرامون آن تعبیهشده تا بهنگام حملات احتمالی با آبگیری خندق و انسداد دربهای ورودی از خطرات در پناه باشد.
در ضلع شرقی این قلعه آبانبار بسیار بزرگی قرار دارد که شاید در گونه و گنجایش در جنوب بیهمتا باشد. این آبانبار در سطحی بیکموکاست و کاست برازنده ساختهشده تا بتواند افزون بر اندوخته آب بهوسیلهٔ تارهای ساروجی زیرزمینی آب رادرتمامی سطح قلعه در دسترس قرار دهد.
همچنین با تغذیه گرمابهها و آسیاب آبی که در جنوب دِژ واقعشده نقش باارزشی را در چرخه زیستنی بارو بر دوش داشته است. وجود نقبهای زیرزمینی میان اتاقها، سقفهای سنگ و ساروجی روشنگر آن ست که ساکنین بارو اگرچه به هنگام محاصره از در تیررس بودن در پناه بودهاند. در نخست این مقال یادآوری گردید که این دِژ متناوباً پایتخت درباری فرمانروایان بسیاری بوده و بارها آباد و ویرانشده است.
بازیابی سرامیک ابریقهای باارزش، سفالهای زیبا و پارچههایی با بافت دلپسند نشانگر آن است که ساکنین از توانگری شایستهای برخوردار بوده و با پیرامون اکناف مراودات فراوانی داشتهاند. گونه معماری و حفر خندق (کندک) تااندازهای روشنگر آن است که این قلعه درزمانی پیرامون دوره ساسانیان بنا گردیده است که اگرچه با کوشش و کاوش بیشتر باستانشناسان ارجمند میراث فرهنگی استان زوایای باارزشتری از دیرینگی این دِژ روشن خواهد شد.
19- قلعه تارم بنای خشتی و دارای برج بارو و زندان و اقامتگاهی است که در همسایگی روستای گذشته تارم یعنی در حدود میان دشت تارم واقع گردیده است که بنا به شواهدی یکی از شعبات پلیس اس پی آر جنوب بوده که جایگاه هستهای آن نای بند بندرعباس و شعب آنیکی در فین و دیگری در تارم بوده است پلیس اس پی آر حدود یکصد سال پیش بهوسیلهٔ انگلیسیان و به سرپرستی ژنرال «سای کس با» از نیروهای بومی جهت ایجاد نظم در منطقه تشکیل گردید. با اتمام مأموریت پلیس اس پی آر بهتناوب مقر حاکمیت کلانتران محلی و دولتی منجمله علیرضا خان صولت سلطان، چوبینه، تهمتن خان صولت پور ونهایتا ژاندارمری بوده است.
20- گور چدنی به معنای گورستان یهودیان محوطه باستانی گستردهای است که در راسته جنوب غربی هاشمآباد واقعشده است. تپههای دامنهدار و تلهای فراوان نشانگر آن است که علاوه بر قبرستان انگار که این تپهها بقایای اقامتگاه افرادی ساکن آنجا بوده که علاوه بر برخورداری از زمینی حاصلخیز از منبع آبی لطرکه منشعب از سرچشمههای تزرج هست بهره میبردهاند.
تا ورنیه گردشگر فرانسوی در سفرنامه خود مینویسد: اهالی لار اکثریت یهودیاند و با توجه به اینکه در مدت زمانهای متعددی حاکمیت منطقه تحت قیمومیت حکام لار بوده انگار که ساکنین این مکان مهاجرین لاری بوده است.
21- برکههای ساده شمالی گور چدنی مجموعهای از آبانبارهای سنگ و ساروجی بنا شده تا آبهای روان نزول باران را اندوخته سازندوبه هنگام کمآبی چاره تشنگی ساکنین باشند. دیرینگی ساخت این آبگیرها به روزگار صفویان بازمیگردد.
22- آسیابهای آبی تذرج، حفا (هفت پایه) لایگزان، قلعه خندق گنج نشانه فراوان آب فراوانی غلات در منطقه هست که ضرورت ساختوساز آن را به وجود آورده است.
23- بقایای آتشکدهای در روستای گنج یادآور کوچ گروهی زرتشتیان به جنوب پس از حمله عربها است که شرح مهاجرتشان از هورموز به گجرات هندوستان را مرتضی راوندی در تاریخ اجتماعی ایران نگاشته است.
24- آبشار طبیعی تذرج، آب باد آب شوروبرآفتاب، آبگرم معدنوییه، چشمه سبز پوشان برغنی از جلوههای دیدنی وبی همانند استان است همگی باهم در این سامان واقع گردیدهاند.
25- پهنه باستانی چهل کناری در این محوطه گمانههایی از وجود بعضی شواهد از دوران پارینهسنگی وجود دارد که پژوهش دراینباره ادامه دارد.
26- آرامگاه بیبی عایشه دختر شاه سیفالله قتال (حضرت قتال) عارف بزرگ قرن ششم در شمال تارم زمین و نزدیک روستای هاشمآباد (پتکوئيه) در آن زمان که وی در این نقطه مدفونشده آن ناحیه را دشتی وسیع فراگرفته بود که دشت عایشه نامیده میشد. بنای آرامگاه در قرن یازدهم هجری به دستور حاکم وقت لارستان ساختهشده است.
27- باورهای عامه در باورهای عامه صدای رعدوبرق صدای پای دول دول یا اسب حضرت علی هست. بقایای برجایمانده از جدولهای سنگ و ساروجی جهت انتقال آب کوهها به دشتها عامه را بر این باور واداشته تا از آن افسانهای بسازند بنابراین افسانه زنی برای اثبات برابری توان خود با مردان دست به این اقدام سترگ زده اما پس از اتمام کار نهایت پاداش او لقب شیرزن است که باز هم بر مؤنث بودن او تأکید دارد و این او را ناامید میکند.
28- آبگرم بزرگ بقایای سنگی است که باور عامه جسم سنگ شده احمد لیل چوپان است که به هنگام استحمام حضرت بیبی از بلندای تپه او را مینگریسته و هنگامیکه ندیمه حضرت بیبی که خواهر احمد لیل بوده نوا سر میدهد احمد لیل بیا به سیل. احمد نیز بانوای نی او را همراهی میکند که حضرت بیبی متوجه شده با نفرین او را مبدل به سنگ میکند هماکنون گاهی باد نفیر نی بهجای مانده در دلسنگ او را به صدا درمیآورد.
29- بدین لحاظ چهارطاقیهای عهد ساسانی که در محلهای موسوم به در باغ و علیآباد و رحمتآباد واقع در دشت آرزو از توابع بخش بافت (شهرستان سیرجان) کرمان وجود دارد و بنای شگرف دواشکوبه (دوطبقه) موسوم به بهشت و دوزخ واقع در نزدیکی سلطانآباد که احتمالاً مربوط به عهد اشکانی است و در پنج کیلومتری چهارطاقی در باغ واقع هست طبعاً مربوط به استان فارس نبوده به شرحی که گذشت توضیح درباره آنها ضمن آثار تاریخی استان کرمان باید مذکور افتد و به همین ترتیب امکنه باستانی نظیر تل گنج که تپّه ماقبل تاریخی واقع در نزدیکی نظامآباد از دهستان (فارغان) از توابع حاجیآباد (سعادتآباد) بندرعبّاس است.
(حوزه تارم زمین) به قلم استاد سید آقا حسینی تارمی سایت آرموس
در غرب فارغانات و در ضلع جنوب غربی شهرستان حاجیآباد دشتی وسیع واقع گرفته. دشت حاصلخیز سعادتآباد و سر چاهان نمایان میشود که مدخل ورودی تارم زمین است، تار در گویش متداول منطقه به فرورفتگیهایی بر روی کوهها اطلاق میشود که بهنگام بارندگی در آن آب جمع شده و مورداستفاده آدمیان و احشام قرار میگیرد تعدد وجود تارها باعث گردیده تا جمع مکسر آن به تارون مبدل و درگذشت اعصار به تارم منتهی شود.
آرنولدت وین بی در جغرافی اداری هخامنشیان میگوید: شهر زادگاه وه بزداته (تاروا)tarava، اسم خود را به تارم شهری در مرز شرقی لارستان داده است وه یزداته شورشی مدعی تاجوتخت هخامنشیان خودرابا صراحت و شجاعت فرزند کوروش دوم/کبیر/و وارث زنده و بهحق تاجوتخت سلطنت شاهنشاهی میدانست ادعایی که بهگونهای آشکار بارز بر ادعای غاصبی از شاخهی آریارمنه ی دودمان هخامنشی (داریوش) ارجحیت داشت. ادعای وه یزداته تنهاموردتاییدیاتوییه قبیلهی خودش قرار نگرفت.
جمع کثیری درخودپارسا به زیر علم او گرد آمدند ازجمله پاسداران و محافظین کاخهای سلطنتی. همین تحولات سبب شد که وِه یزداته درخودپارس بهعنوان شاه بر تخت سلطنت جلوس کند این واقعه برای داریوش هولناکترین رویداد ممکن بود. بهطوریکه میتوان از شرح صریح وبی پردهای که داریوش در کتیبه بیستون برای همگان مطرح میکند که وه یزداته خطرناکترین و سهمناکترین دشمن داریوش است را مشاهده کرد. دربند چهلتا چهلوسه از ستون سوم سنگنوشته داریوش بزرگ در بغستان (بیستون) میخوانیم.
40-گوید داریوش شاه: مردی بود وه یزداته نام شهری (است) تاروانام (از) سرزمینی یوتی (ییوتیا) نام در پارس آنجا می زیست. اودومین باربه شورش برخواست در پارس. مردم را ایدون گفت: «من بردیه ام پسر کوروش». آنگاه لشکر پارسی که در میهن (پارس) بوداز هرجایی که پیشتر بود آن از من مهر گسل (شورشی) شد بهسوی آن وه یزداته برفت وی شاه شد در پارس.
41-گوید داریوش شاه: آنگاه من سپاه پارسی ومادی را که با (همپای. هوادار) من بود فرستادم. ارتهوردیه نامی پارسی بنده من اورامهستان (سالارشان) کردم. سپاه دیگر پارسی (از) پس من به ماد شد. پس ارته یه با سپاه به پارس رفت. چون به پارس رسید رخا نام شهری (است) در پارس. آنجا آن وه یزداته که خودرابردیه می خواند به سپاه پیش آمدبه سوی ارته وردیه برای پیکارکردن. آنگاه جنگ کردند. اهور مزدایم پشتیبانی فرا آورد به خواست اهورمزدالشکرمن سپاه وه یزداته رابسی بکشت.12 روز از ماه ثورواهر گذشته بود (که) ایدون کارزارشان کرده شد.
42-گوید داریوش شاه: آنگاه آن وه یزداته با اندکی سوار گریخت به پییشیا (ه) ووادا رفت از آنجا سپاهی برگرفت. پس از آن به سوی ارته وردیه آمد به جنگ کردن. پرگه (فرگ forg) نام کوهی (است) آنجا پیکار ساختند. اهورمزدامراپشتیبانی فراآورد به خواست اهورامزدا سپاه من لشکر وه یزداته را بسی کشت 5 روز از ماه گرم پده گذشته بود که ایدوشان کارزار کرده شدوآن وه یزداته راگرفتندومردانی راکش نزدیکترین فرمانبرداران بودند گرفتند.
43-گوید داریوش شاه: پس من آن وه یزداته را و مردانی راکش نخستین پیروان بودند-اوودی چینه نام شهری است در پارس آنجا بردارشان کردم. اینکه وه یزداته آخرین نبرد خود را در کوه فرگ (که یه تعبیر تواین بی به کوهان شترمینماید درجوارشهری به همین نام در 50 کیلومتری تارم) انجام داده نشان از گریز او بهسوی زادگاهش هست.
مارکوپولودر شرح مسافرت خود چنین مینویسد: ازواحه زرزه (سرزه) راه وارد کوهستان میشود. وبالارفتن از کتل گهره که شیب تندی داردخیلی سخت است. راه همواربالاوپایین میرود. آبادی هاوزمین های قابلکشت گاهی سرسبزند وگاهی فراموششده؛ مانند چاه ماکو وسعادت آباد. بعد چشم انداز باز میشود. دره پهنی روستای تارم در محاصره کوههای بلند قرار دارد. اینجا یکی از آن میدانهای مکاره قلب ایران است که هرگز از رونق بزرگی برخوردار نبودهاند، اما برخلاف خیلی از آبادیهای ساحلی از روزگاران پیش صدها و هزاران سال تاریخ پرتحرکی را پشت سر گذاشتهاند. تارم را حتی یونانیها به نام «تارونا» میشناختند. از قرن مارکوپولو اطلاعات زیادی درباره طارم در دست است. جغرافیدانهای اسلامی مخصوصاً به کالای صادراتی اینجا مانند عسل، خرماومشک آب اشاره میکنند، یعنی بیشتر فرآوردههایی که از زمین و دام به دست میآیند. در زمان مارکوپولو مغولها در تارم یک مرکز نظامی به وجود آورده بودند و این نشانه این است که این آبادی در چهارراه راههای سیرجان وفورگ از اهمیتی برخوردار بوده است. معدن آهن تنگ زاغ خود مکمل غنای این خطه است سیرمند واکناف با دارا بودن موقعیت و مرغوبیت مرکبات داردو درگهکم به معنای گه گم به دلیل همجواری با کوه مرتفعی که بامدادان را به تاخیر می اندازد درشمال این دشت و گله گاه در ضلع جنوبی بعنوان گذرگاهای قدیمی که در هر کدام یک کاروانسرای عباسی احداث شده اند موقعیت خاص خود را دارند. در بخش های مرکزی این دهستان که محل عبور و نهایتا تلاقی سه رود بزرگ استان رود خانه گهکم -گنج و گله گاه می باشد اوضاع بگونه دیگری است از دیر باز که انسانها اطراف رودخانه ها را برای سکونت و ارتزاق بر می گزیدند مانند اطراف نیل و بین النهرین نخستین اقامتگاهای انسانها در طول اعصار در کنار رودخانه ها به وجود آمدند هر چند بدلیل ناملایمات-ناامنی -بلایای طبیعی و ویرانگری چپاولگران به ناچار به جاهای دیگر کوچیده اند به طور مثال روستاهای رفیع آباد-گلروییه-تارم و پتکوییه در سده اخیر چندین بار مکان جغرافیایی خود را تغییر داده ویا متروکه شده اند شهرک هاشم آباد (پتکوئیه سابق) مجددا در جوار تل ها و تپه هایی بنا گردیده که به روا یاتی در اعصار کذشته نیاکان آنان در همان مکان زیست می نموده اند بهره وری وبرخورداری از دو رود مجاور زمین آبرفتی حاصلخیز و بهره برداری از چشمه های همیشه جوشان تذرج موهبتی بوده که انسانهای کوشا قدرشناس آن بوده ونهایت بهره را از آن برده و در کشتزارهاقوت لایموت هم استانی ها را تامین کرده ودر نخلستانها (موغستانها) با بهره آوری خرمای پیارم برای کشور واستان وشهرستان اعتبارویژه ای کسب کرده اند اما چه حاصل که این خطه با همه قدمت تاریخی که شرح آن را خواهیم نگاشت همواره در محاق وفراموشی حاکمان زمانی که تحت قیمومیت ملوک هرمز یا فارس یا کرمان بوده بعنوان دورترین نقطه سرحدات آن قلمرو بوده و فقط گماشتگانی رابه بهانه جمع آوری خراج وچپاول به آنجا اعزام مینمودند هر آنچه ماحصل گذرتاریخ در آنجاست چیزی نیست جز مرگ و ویرانی. کشف سفالینه هایی انباشته از موادخوراکی خشک شده درعمق زمین و در جوار رودخانه نزدیکی لایگزان بیانگر آنست که اهالی مجبور بوده اند مایشاء خود و خانواده را برای جلوگیری از گزند چپاولگران در اعماق زمین به امانت بگذارند چه بسا اگر یورش قساوتمندانه اتفاق می افتاد دیگر کسی را یارا ی یافتن نبود تا مگر سیلابی آنرا نمایان سازد.
لایگزان، همرابانقشه های دوره های مختلف
فخرالدین توران شاه پنجم پادشاه هوموز در سال 1541 میلادی در یک نامه رسمی به پادشاه پرتقال صراحتا از احوالات هرموز وبیرونات مینویسد . مستوفی درشرح بیرونات مینویسد در سواحل ایران امتداد قلمرو هورموز به آبادی تزرگ در 70 (احتمالا 1700) کیلومتری دریا میرسید که توقفگاه کاروانهایی بود که از هورموز به سمت شیراز یا کرمان در حرکت بودند. درمنازعه قدرت بین دوبرادر یعنی تورانشاه وامیر سیف الدین بر سر پادشاهی هرموز همراهان امیر سیف الدین مصلحت رادر این دیدند که او سلطنت برادر را به رسمیت بشناسد وخود در قلعه تزرگ یکی از قلاع نواحی پس کرانه ای در مسیر هورموز به شیراز که نسبت به قلاع دیگر از آب وهوای بهتری برخوردار بود ساکن شود؛ و (پادشاه سیف الدین در قلعه تزرگ خزید ودم در کشید وتقبل فرمود که نسبت به برادر اکبر انواع دوستداری وخدمتگذاری به جای آورد). دکتر محمد باقر وثوقی درتاریخ ملوک هورموز مینویسد: درمسیرطول مسیر هرموز به طرف فارس ناحیهای به نام تارم وآبادی شمالی اش تزرگ را میتوان مناطق مرزی هرموز به شمار آورد. ااین جاده باستانی دراین منطقه به سه بخش تقسیم میشد که اولی به سمت شمال غربی تا داراب وسپس شیراز امتداد می یافت ودیگری به سمت شرق تا سیرجان وسپس کرمان وسومی از سمت بینوج به سمت لار میرفت. به این ترتیب تارم وتزرگ محل تلاقی کاروانهای سه مسیر مهم تجاری به شمار میرفت . استخری، ابن حوقل، یاقوت حموی، مستوفی قزوینی وابن بلخی منزل گاههای مسیر هرموز به فارس را برشمرده وتارم به عنوان ایستگاه اصلی آن نامگذاری کرده اند. اسکندر مقدونی در لشکر کسی خود به شرق از تارم عبور کرده است. در سمت شمالی تارم ودرجادهای که به سوی سیرجان میرفت قلعه ای محکم بر فراز کوه دیده میشود که بر دامن آن آبادی تزرگ به چشم میخورد که به عنوان یکی از ایستگاههای مهم در این مسیر به شمار میرفته است. این دومنطقه در مرز حکومتهای مختلف کرمان وشبانکاره وفارس وبعدها درقرن نهم ودهم درمرزبین لارستان وهرموز قرارداشته اند. تارم وتزرگ تا قرن ششم جزء نواحی فارس ودرقلمرو آن قرار داشته اند، امادر دوره حکومت امیر قطب الدین شبانکاره ای در اواخر قرن ششم درمحدوده قلمرو شبانکاره گان قرار گرفتندودر قرن هفتم نیز در فهرست آبادی های شبانکاره ذکر شده اند. با افول قدرت شبانکاره گان در قرن هشتم هجری ودر اوج قدرت گیری هرموز به محدوده قلمرو هرموز پیوستند، تاریخ قطعی این رویداد بر ما مشخص نیست اما به احتمال بسیارالحاق این این مناطق در دوره حکومت امیر قطب الدین تهمتن بین سالهای 1 تا 747 هجری تحقق یافته است. قلعه بزرگ وبا هیبت تزرگبه عنوان یکی از هفت قلاع بیرونی هرموز درمنابع تاریخی قرن نهم آمده است. عبدالرزاق سمرقندی درمسیربازگشت خود از هرموزبه سیرجان دراین قلعه توقف نموده است. حمداله مستوفی فاصله تارم تا مرز لارستان را چهار فرسنگ ذکر کرده است. توسعه قدرت امرای لارستان از قرن هشتم به سمت سواحل ونواحی تارم مورد تایید منابع است .
درسال 814 ه /1411 م حاکم قلعه تارم قطب الدین تارمی با حمایت گرگین امیر لار علیه حاکمیت تیموریان دست به شورش زد.نیروهای مشترک تیموری وترکمنی طی تهاجمی بزرگ ضمن سرکوبی قطب الدین تارمی شهر وقلعه آن را ویران ساختند. طبقه اشراف تارم در همین دوره در دربار ملوک هرموز از موقعیت مناسبی برخوردار شدند. خواجه فخرالدین تارمی وزیر قدرتمند امیر سیف الدین پادشاه قدرتمند در سال 839 ه/1435 م است. این منطقه در قرن نهم ودهم چندین بار بین هرموز ولار دست به دست شد. درسال 921 ه/1515 م گامسده دلومزفرستاده آلبوکرکبه دربار شاه اسماییل از مسیر تارم عبور میکند ودرباره آن مینویسد: این هیئت به محل بزرگ دیگری رسیدکه خان آن به میرجلال الدین شهرت داشت میرجلال الدین به فرناندو و همراهان ارج واحترام فراوان گذاشت وضمن اینکه به آنان غذا ومکان داد، آذوقه دو روز راهشان را هم تامین کرد میر جلال الدین مردی مهربان وشصت ساله بودکه دو پسر کامل داشت. این محل تارم خوانده میشود وحصار وخندقی آنرا در بر میگرفت. درون این حصار سیصد وبیرون آن دویست نفر ساکن بودند خانه های این محل با خشت خام ودیوار گلی وبامهای صاف ساخته شده بود. آب مورد نیاز این محل از جاهای دوردست با لوله های سفالین تامین می گردید. طارم جایی بود بسیار زیبا ودلپذیر که در آن نان ومیوه به وفور یافت می شداز این گذشته باغستان، تاکستان ونخلستان زیاد هم داشت. در اینجا آسیابها در زیرزمین قرار داشتند، زیرا آبی که با آبشار بتواند آن را به حرکت در آوردوجود داشت.
در سال 950 ه/1543 م نیروهای صفویه برای تصرف این بخشها به لشکر کش ی گسترده ای دست زدند ملک جمال حاکم تارم دراین دوره شکست خورده وبه کوههای اطراف پناه میبرد. ازمحتوای نامه وزیر هرمز چنین بر می آیدکه در سال 950 ه/1542 م تارم از نواحی تحت قلمرو هرموزمحسوب می شده است.
سکه های ضرب جرون که وازه سبعه بر آن حک شده است ومربوط به سالهای 928- ه/1521- م است سند قطعی حاکمیت ملوک هرموز در منطقه تارم است.
لازم به ذکر است «سبعه ” عنوان عمومی هفت ناحیه همجوار درناحیه جنوب شرقی فارس بوده که یکی از بلوکات آن تارم است. در نیمه دوم قرن دهم توسعه طلبی حکام لار باعث شدتا این مناطق مستقیما تحت حاکمیت آنان قرار گیرد.
کاتب چلبی مورخ قرن یازدهم، تارم وتزرگ را دو شهرک تابع لار ذکر کرده است. مستوفی یزدی نیز این منطقه را در قلمرو لارستان ذکر کرده می کند وحاکم انرا امیر جلال الدینافراسیاب نامیده استکه از طرفابراهیم خان لاریدر منطقه تارم حکومت میکند. خورموجی ومیرزاحسن حسینی ناحیه تارم وتزرگ را درقلمرو ایالت لارستان ذکر کرده اند.
قلاع، بقاع وعمارات متعددومتروکه ای که به جز در مواردی در خصوص ساکنین- کاربری وقدمت آن اطلاعی در دست نیست وفقط از نوع ساخت ومسمای اسم به یادگار مانده آن میتوان حدسهایی به یقین نزدیک زد از آثار بجا مانده ای است که عبارتند از:
کاروانسرای عباسی که در مدخل ورودی (گدار) یعنی تنها گذرگاه دشت به نواحی شمال وشرق بوده بنا گردیده ویقینا از متحدثات دوره صفویه است توسط پل خان که در امتداد جنوبی دشت احداث گردیده به کاروانسرای دیگری بنام تنگ دوکان متصل گردیده تا مامن وماوا واستراحتگاه مسافرینی باشد که از چند جهت تردد مینموده اند.
اهمیت پل خان که از جهاتی از پل لاتیدان نیز در درجه اولاتری قراردارد به همین دلیل است زیرا پل لاتیدان فقط مناطق فارس وجنوب را به هم متصل می نموده درحالی که پل خان محل اتصال سه منطقه فارس، جنوب وکرمان بوده است.
وثوقی درتاریخ ملوک هرمز مینویسد: یکی از مسیرهای مهم ارتباطی هرموز جادههای است که از طریق شهرو وتارم به دارابگرد وسپس به فسا وشیراز ختم میشود.
ابن بلخی، ابن حوقل واستخری به کرات از منزلگاه تارم در مسیر ارتباطی هرموز به فارس وکرمان نام برده اند.
اولین مسافر اروپایی که این مسیر را طی کرده آفانسی نیکتین بود که درسال 1468 میلادی جاده هورموز، تارم به لار وسپس خنج را پیمود.
گویش فارغُنی
بلند و سرفرازوم، فارغونوم
بی آبادونی اِت، تقدیم جونوم
اَ تَشکِر تا دورونجو،چَکو آو گرم
بَر و بوته ت همه وا نوم اخونوم
ابوم آو تو قنات و خوشکت ای دوست
ابوم شونه تو زلف و بوشکت ای دوست
تو ای شیرین تر از شیرین، اکو امر
تا از جا واگروم کوهسارت ای دوست
خیالوم چون پرستو بال اگی تِن
ازاسب راه وارت یال اگی تِن
اَلَخشی بین کوهو دشت وصحرات
تا از نرگس سراغ ِ یار اگی تن
بخونو تیدر و نارمندو دهنه
نظام آباد و شاهرو کشرخونه
نسا، میمند، مزروٓ،بند،کوه اِت
یه شا مقصود ابن تو دست بوهنه
اگه گوشی اته بی نغمه چیدن
اگه چشمی اته بی لاله دیدن
مبند وا پمبه و دسمال طامع*
که نامحرم اَبه، هیم در رسیدن
اِترغَز باد اَ روی برف بوهنه
بیا ناردونه مشت مشت دونه دونه
طوم* اِشنی کاتغی که پای کبولین*
بیار تا طعم اگی ظرف زمونه
همیشه سوٓز موا دشت و در و باغ
بیان تو دامنت، هرکه که بون یاغ
که جِنگ جِنگو لتورِ عاشقونت
دِهی چِغ رو سر ِ واگرد و هر تاغ
یکی پیدا ابو، شادی اِزایی
موکین از فارغونی،نو رونمایی
پریزاد و پری،کانی نژادوم
سُفال اومهه نشونی تا بخواهی
اَس اَر پوشته ش،یه چند تا سنگ واگی
اَ فَرغو گچ، اَ پای کوه رنگ واگی
هَوورس از قامت تَشکر ابورّین
تا بِی نوم ِ بلندش چنگ واگی
طامع: طمع کار،زیاده خواه
طوم:طعم
ناتمام…
✍️ایرج جمشیدی۷ امرداد۹۹
مروری از تاریخ معاصر فارغانات بنام ایزد یکتا بارسفر بسته ایم به قصد دریای همدلی به بلندی کوه تشگرد وبرخش برف های کوه بوُنه / در پگاه آغازین این سفر همراه و راهنما و مشوقمان باشید. محضر همه خوانندگان روزنامه دریایی اندیشه بویژه خانم دکتر معصومه قاسمی اجازه دادند از دیار پر مهر و صفای فارغان، (فارغانات) مطلب ارایه نمایم نظر به اینکه تحقیق و پژوهش در هر زمینه ای نیاز به منابع تاریخی، در کنار آن پژوهش، گلچین نموده. اتفاقات، رویدادهای تاریخی، شناخت آداب ورسوم و فرهنگ سالهای مهم دیارکهن (شهرفارغان) این شهر فارغان نام ودر دل اسرارها ، به پاس رعایت اصول نویسندگی و اخلاق حرفه ی، امانت داری و بی طرفی دو رکن اساسی تحقیق و نویسندگی محسوب میشود، فهرست منابع و مآخذی که این حقیر در تحقیقات ناچیز خود طی ۲۵ سال گذشته در پاسخ به حسن اعتماد و اجرای اوامر و تدابیر حکیمانه استاد فرهیخته ام جناب آقای مهندس آذین معتضد کیوانی تاکنون از آن بهره برده ام به شرح ذیل میباشد👈🏻 تآریخ کرمان تالیف دکتر ابراهیم باستانی پاریزی ٬ حسن خان دلر ( دلیر) بقلم احمد سلامی بستکی ٬ از سرزمینهای شمالی و بسیاری از آثار به جا مانده از نویسنده مینابی الأصل عهد قاجار تالیف استاد محمدعلی سدیدالسلطنه مینابی مشهور به کبابی و تصحیح دکتر احمد اقتداری ٬ سالار جنوب تالیف استاد احمد سلامی بستکی ٬ فارسنامه ناصری تالیف میرزا محمد حسن فسایی ٬ آسیای هفت سنگ ،تاریخ و جغرافیای کرمان ، پیغمبر دزدان و بسیار از آثار به جامانده تالیف دکتر و فیلسوف معاصر ابراهیم باستانی پاریزی ٬ تاریخ جهانگیریه محمد اعظم خان بنی عباسیان ٬از تارم تا طارم تالیف یعقوب باوقار ضعیمی ٬ سفرنامه سایکس تالیف ژنرال سرپرسی سایکس موسس پلیس اس پی آر جنوب ٬ شرح کلانتران فارغانات به روایت مرحوم ناصرخان معتضد با همکاری و کوشش استاد عباس پور درآگاهی (شهرسبز) جا دارد که در همین ابتدای شروع کار بدون اغراق اذعان نمایم، آرمان شهر فارغان و جغرافیای وسیعی که ما امروز تحت عنوان منطقه فارغانات میشناسیم مانند بسیاری از نقاط دیگر این سرزمین گُهربار و اساطیری تاریخی مصوب قدمت بشر که ضرب المثل آب و آبادی گویا ترین مصداق برای اثبات این مدعاست، گرچه که به لطف زحمات و به مدد همت پیشینیان و اجداد با ریشه و فرهنگ دوستمان آنقدر آثار و ابنیه باستانی در ادوار مختلف تاریخ در این دیار گهرخیز وجود دارد که انسان از تعدد و تکثر آن انگشت حیرت به دهان میگیرد، حیف و صد حیف که آدمی در حین تحقیق و پژوهش هر چقدر که جلوتر میرود به وضوح مشاهده میکند که متناسب با شرایط و نظام حاکم فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هر دوره غفلت ها و فراز و فرودهای فراوانی در راستای پاسداری و صیانت از میراث بی بدیل تاریخ و انعکاس آن به ادوارهای بعد صورت گرفته ، آنگونه که در شأن مردمان تاریخ ساز و فرهیخته فارغانات بوده امانت داری نشده است که اعتقاد قلبی حقیر به عنوان یک نویسنده و پژوهشگر کوچک که خود را فرزند کوچک ملت نجیب منطقه فارغانات و شهرفارغان میدانم این است که اگر این نسل که تاکنون در طول تاریخ از حیث عبور از یک دوره سنتی به دوره زندگی ماشینی و مدرن ،بدون شک نسلی غیر قابل تکرار و منحصر به فرد و دو دوره کاملا متفاوت فراتاریخی را با جان و دل تجربه و لمس نموده، چنانچه نخواهد یا خدای نخواسته نتواند، آنگونه که هست تاریخ، فرهنگ، هنر، آداب ورسوم و گویش و میراث های فرهنگی وکهن دیدنی در کنار همه داشته های این مرز و بوم را به رشته تحریر در آورد با نهایت تاسف باید بگویم که یک انقطاع بزرگ فرهنگی تاریخی در منطقه فارغانات روی خواهد داد که سواء از پاسخ گویی وجدانی و اخلاقی در پیشگاه اجدادمان، نسل های مطالبه گر بعدی نیز به تسامح و تساهل و عمق غفلت و بیتفاوتی ما ریشخند خواهند زد که خود نیز با توجه به عدم انتقال آموزه ها و شیوه های خاص تربیتی هیچگاه قادر به ترمیم و مرمت آن نخواهیم شد، بر خود واجب میدانم بار دیگر از استاد عزیز و فرهیخته جناب آقای مهندس آذین معتضد کیوانی که خود را دلباخته فرهنگ این مرزو بوم می داند و بستر لازم وشرایط را جهت یک حرکت ماندگار تاریخی فراهم نموده است صمیمانه تشکر نمایم و از همه فرهیختگان شهر فارغان و کسانی که جهت تحقق اهداف بویژه برادر بزرگوار آقای ایرج جمشیدی که مسئولیت جمع آوری و سرودن اشعار ادبی بومی با گویش شیرین فارغانی و همچنین خواهر ارجمندم سرکار خانم راضیه دهقانی که مسئولیت امور تصویربرداری و کارهای گرافیکی این مجموعه ماندگار را بر عهده گرفته اند صمیمانه تقدیر و تشکر نمایم ، امید است سایر فرهیختگان و اصحاب فرهنگ و هنر، آرمان شهر فارغان نظیر عزیزان دکتر فردوس امیری توسلی برادر بزرگوار و استاد عزیزم جناب شاپور آقا معتضد کیوانی ، یار دیرین جناب آقای اردلان دهقانی ، خانم دکتر روان شناس سرکار خانم سمیرا محمدی مزرعه واقای مهندس جابر سالاری وتک تک عزیزانی که دغدغه حقیقی این مسئولیت مهم را دارند در طول مسیر ما را با نظرات و پیشنهادات راهگشای خود بهره مند سازند. فرزند کوچک منطقه فارغانات و آرمان شهر فارغان ✍️ فرزام محمدی مزرعه
ایرج جمشیدی شاعر
فرزام محمدی مزرعه ( دبیر پژوهشگران)
دکتر توسلی محقق ونویسنده درخصوص آب و کشت درختان تولیدبا امکانات دسرس.
کامبیز معتضدکیوانی : خانوادگی همیار کودکان سرطانی و ایجاد (ساختمانی) وتجهیز کردن ساختمان مزکور درحال ساخت وبرای آینده ریشه کن بشود این ابنیه مجهز البته با کمک شما باید محقق بشود، هرقدری میتوانید کمک کنید مهم این است همه مردم سهیم باشند به امید حق وضامن آهو امام هشتم، سرطان کودکان ریشه کن بشود.”حاج خانم صدیقه کیوانی سیرمندی” مدیر اجرایی مؤسسه خیریه همسر ایشان هستند، مدیراجرای موسسه ساحل خلیجفارس با تأکید بر اینکه، بیان کرد: علت ماندن و ایستادگی چندین ساله در این مؤسسه بهبود ۹۰ درصد کودکان مبتلا به سرطان هست ودیدن شادی این کودکان مسر بخش هست.
از قلم مدیر گروه فارغان زمینWWW.FARGN.IR
سفارش کرد، اگر بیماران زودتر به پزشک متخصص مراجعه کرده و اقدام به درمان کنند احتمال بهبود آنان بسیار بالاتر میرودوانرژی همگان مانند صف نماز هست که انرژی بخش هست🌻
کیخسرو معتضدکیوانی: شاعرسیرمندی بسیارعالی وبی بدیل وعالی
شهابی شورای شهر سیرمند پیگیر مشکلات ودوست دارطلبیعت.
اردلان دهقانی بومی نویس شهرفارغان وفارغان زمین
کامبیز حسینپور بخش رسانه از سایت چیچیکا بسیار قلم خوب ورسای دارد سنگ بناتوسعه فارغان زمین با پیشنهاد ایشان بود
دکتر فردوس امیری توسلی بخش کشاورزی ومدیر توسعه سایت فارغان زمین.
فرزام محمدی مزرعه نویسنده محقق وپژوهشگر تاریخ معاصر وقرون گذشته قلم بسیار زیبای دارند.
صابری خانوادی که تاکنون شاید همگام با صفوویه تعزیه خانی را درقلعه خان نسخه های نوشتند وبا امر والده خان به شهر رفته ولباس و نسخه های جدید اورده منتظر مستندات این خانواده هستیم که اولین تعزیه خوانی در فارغان با لباس واسب اجرا شد وتعداد اسب مخصوص تعزیه که سواری نمیکردن وهرجا میگشتند، خوراک خود در اصطبل قلعه تیمار میشدن تا برای تعزیه اماده باشند، که ماهمچنان منتظر که چه تاریخ و یک سفر نامه هم به مشهد این خانواده دارند عکس بگیرند ودر سایت قرار بدهیم.
منصوری هم از بزر
دکتر سمیرا محمدی مزرعه جامعه شناسی
مریم دهقانی نظام آباد عکس وتدوین صفحات سایت انجام میدهند
باهمکاری منتخبان واقعی پیگیر برگشت شیر به وطن اقای جاسم حیدری سیرمندی، اردلان دهقانی کامبیز حسین پور، از بندر عباس اقای عباس رفیعی که اسناد وخبر همان سال باعکس دادن جناب فرماندار بندرعباس به حرفاما با حوصله گوش دادند هم راهنمایی کردن
در این سایت مطالب مربوط به آقایان، فرزام محمدی مزرعه )(پژوهشگر تاریخ معاصر فارغانات)- ایرج جمشید (شاعر) وسرکارخانم مریم دهقانی (عکاس، فیلم بردار، تدوینگر) درخصوص تاریخ وتمدن، فارغانات انعکاس میشود. هموندان درصورت تمایل وهمکاری در بخش نظرات اعلام فرمائید. آذین معتضدکیوانی
پیش مقدمه شعر زیبای اقای ایرج جمشید در خصوص شهرفارغان سروده
بلند و سرفرازوم، فارغونوم
بی آبادونی اِت، تقدیم جونوم
اَ تَشکِر تا دورونجو،چَکو آو گرم
بَر و بوته ت همه وا نوم اخونوم
ابوم آو تو قنات و خوشکت ای دوست
ابوم شونه تو زلف و بوشکت ای دوست
تو ای شیرین تر از شیرین، اکو امر
تا از جا واگروم کوهسارت ای دوست
خیالوم چون پرستو بال اگی تِن
ازاسب راه وارت یال اگی تِن
اَلَخشی بین کوهو دشت وصحرات
تا از نرگس سراغ ِ یار اگی تن
بخونو تیدر و نارمندو دهنه
نظام آباد و شاهرو کشرخونه
نسا، میمند، مزروٓ،بند،کوه اِت
یه شا مقصود ابن تو دست بوهنه
اگه گوشی اته بی نغمه چیدن
اگه چشمی اته بی لاله دیدن
مبند وا پمبه و دسمال طامع*
که نامحرم اَبه، هیم در رسیدن
اِترغَز باد اَ روی برف بوهنه
بیا ناردونه مشت مشت دونه دونه
طوم* اِشنی کاتغی که پای کبولین*
بیار تا طعم اگی ظرف زمونه
همیشه سوٓز موا دشت و در و باغ
بیان تو دامنت، هرکه که بون یاغ
که جِنگ جِنگو لتورِ عاشقونت
دِهی چِغ رو سر ِ واگرد و هر تاغ
یکی پیدا ابو، شادی اِزایی
موکین از فارغونی،نو رونمایی
پریزاد و پری،کانی نژادوم
سُفال اومهه نشونی تا بخواهی اَس اَر پوشته ش،یه چند تا سنگ واگی
اَ فَرغو گچ، اَ پای کوه رنگ واگی
هَوورس از قامت تَشکر ابورّین
تا بِی نوم ِ بلندش چنگ واگی
طامع: طمع کار،زیاده خواه
طوم:طعم
ناتمام…ایرج جمشیدی ۹ امرداد
باد اَتو گیسوی بید و زلف موغ
زیرگوشوار جگورگی مست، نوغ*
پا به پای آو تا تَه ِ یَک جووک ره
از رو گورده ی گوٓ سیا شنداخت جوغ
بِی بون بادوم عروسی اشگه و
یک حنابندون توپ ام بی زَوَنگ
عقد بندون اشگتن بی گندم و
هفت شهر آذین اَکو هفتاد رنگ
فرقی اشنی که کجا اِندازه بار
چون بهارک سوٓز ابو دیوونه وار
دست وچشم هیز ونامحرم اَدور
از قبای رنگ رنگ نوبهار
سِیل اِکو، بومادرو رو کورد وتاغ
روشن اشکین هر طره لوک لوک چراغ
برف اَهلی رو موکو، مختوم، اِبی!
وا چمک شندازونی تو دشت، باغ
بهار۱۳۹۹
💠💠 فرزاد محمدی✍برادر عزیز و بزرگوار جناب آقای مهندس آذین معتضد کیوانی، سلام علیکم ضمن عرض سپاس و خدا قوت به استحضار میرساند، ریل گذاری و ایجاد بسترهای لازم جهت پیشبرد محورهای مورد انتظار در حلقه مشورتی توسعه آرمان شهر فارغان همراه با سالها تحقیق و مطالعه و جمع آوری گنجینه ذی قیمتی از میراث فرهنگی گذشتگان و آثار و مستندات علمی مربوط به اجدادمان ، اقدامی است بس ستودنی که امروز در دیدار با جنابعالی محرز گردید ، تردیدی ندارم که با نگاه حکیمانه و مد نظر قرار دادن تمامی جوانب و دورنمای کار از سوی شما برادر عزیز و با بهره جویی از توانمندی اصحاب فکر و هنر و اندیشه این سرزمین پرآوازه و نخبه پرور ،به مدد الطاف کریمانه حضرت حق، کار ماندگار و پر ارزش جمع بندی و تدوین مطالب مرتبط با تاریخ ، فرهنگ و ادب ورسوم ، جغرافیا ، رویدادها و حوادث حادث شده در ادوار مختلف تاریخی و همه داشته ها در قالب یک مجموعه نفیس به سرانجام مقصود نائل خواهد آمد و پس از کسب مجوزهای لازم به رشته تحریر خواهد رسید ، به عنوان شاگردی کوچک که با افتخار خود را فرزند این دیار باصفا میدانم ، از تمام اندیشمندان و نخبگان عزیز تمنا دارم از هیچ کاری جهت تحقق این خواسته مهم دریغ ننمایند ، ارادتمند شما برادر کوچک و پژوهشگر تاریخ معاصر منطقه فارغانات و آرمان شهر فارغان ✍فرزام محمدی مزرعه ۱۳۹۹/۰۵/۲۸
(۱) همانگونه که مستحضرید توجه و تاکید ما جهت چاپ و تالیف یک کتاب که تمامی ابعاد و شاخصه های فرهنگی و تاریخی لازم در آن لحاظ شده باشد معطوف به یک جغرافیا یا نقطه خاصی نیست و باید تمام منطقه فارغانات را با خود همسو و همراه نمائیم (۲) اگر قرار باشد اثری ماندگار و با کمترین نقیصه از خودمان جهت نسل های آینده به میراث بگذاریم این حق مسلم از شمالی ترین نقطه بخش فارغان که شامل روستاهای اشکارا ، شمیل ، جائین ،سیروئیه ، ده روئین و تنب شناگ است تا نواحی مرکزی فارغانات و همه روستاها و توابع مرتبط با سیرمند که از گذشته تاکنون پیوند ناگسستنی با آرمان شهر فارغان داشته و دارند لازم است لحاظ شود و مد نظر قرار گیرند (۳) نویسنده و پژوهشگر حرفه ای در تالیف یک کتاب بی نقص که مختص یک نقطه خاص جغرافیایی است باید جامع نگری لازم صورت دهد و تمرکز بر روی یک نقطه نباید باعث غفلت از نقطه دیگر شود (۴) تمامی تلاش ها در این است که هیچ گونه اقدام موازی در زمینه تالیف تاریخ و آداب و رسوم و فرهنگ دیار مهر و صفای فارغان صورت نگیرد بدین منظور که نباید پس از تالیف یک کتاب جامع مطالب جدیدی بازگو یا منتشر شود که به هر دلیلی نافی و منسوخ کننده مطالب قبلی شود بخاطر همین است که بنده اصرار دارم که برای اولین بار و آخرین بار هر کس ظرفیتی در خود سراغ دارد به میدان آورد تا برادرانه و متحدالشکل این امر خداپسندانه را به سرانحام برسانیم که برای اینکار لازم است دقت و کیفیت فدای سرعت دادن به کار نشود (۵) تقسیم و تفکیک وظایف از سوی جناب مهندس آذین معتضد کیوان در چهار بعد تاریخ باستان ، تاریخ معاصر و مستند سازی جاذبه های تاریخی در کنار بهره مندی از کارهای گرافیکی و جلوه های ویژه و عنصر مطلوب شعر و ادب و هنر آئینی منطقه در صورتی که هر چهار طرف، تمایل به چاپ مطالب خود در یک مجموعه مشترک داشته باشند و اصل جامع نگری صورت پذیرد منجر به سرعت در پبشرفت کار میشودو بنده حقیر به سهم خود قول میدهم که پس از تحقق و رعایت هر چهار شرط زمینه را برای چاپ کتاب مهیا نمایم (۶) انتشار مطالب در وب سایت و پیام رسان های مجازی به شکل جزجز قبل از چاپ می تواند ابهامات ، شبهات و انتقادات لازم را دریافت و رفع رجوع و در صورت نیاز اصلاح نماید (۷) اقدام سرکار خانم دکتر منصوری در چاپ دو جلد از فرهنگ آئینی منطقه فارغان ستودنی است مطمعن باشید زحمات و پژوهش های آن بانوی فرهیخته هیچ وقت در تداخل با مطالب جمع آوری شده توسط این تیم نخواهد بود و به لحاظ رعایت تقدم و تاخر حق تقدم چاپ کتاب با آن بانوی بزرگ است و بنده احساس میکنم که جمع بندی مطالب فرهنگی به شکل تخصصی هیچ تضادی با این حرکت ایجاد نمی نماید(۸) از همه عزیزان تمنا میکنم که در تدوین و جمع آوری مطالب ، با رعایت اصل عدالت ، انصاف و بیطرفی نقطه به نقطه از این جغرافیای منحصر به فرد را مد نظر قرار دهند تا این کتاب برای تمامی اقوام ، طوایف ، قبایل این دیار که خو۶’’ود را متعلق به فارغانات میدانند موضوعیت و جامعیت داشته باشد و این به یاری خدا امری قابل تحقق است ۱۳۹۸/۰۵/۲۸ پژوهشگر تاریخ منطقه فارغانات ✍فرزام محمدی مزرعه
نخستین نشست رسمی جمعی از اعضای حلقه مشورتی توسعه بخش فارغان در ساعت ۱۸ الی ۲۳ روز چهارشنبه تاریخ ۱۳۹۹/۱۰/۱۷ در شهر بندرعباس 👈 برنامه ریزی و تاکید همگانی جهت هر چه باشکوه تر برگزار نمودن گردهمایی سراسری معتمدین و فرهیختگان و اعضای شوراهای اسلامی در هفته آتی از مهمترین محورهای مورد بحث این نشست بود 💠 گزارش نهایی توسط جناب دکتر فردوس امیری توسلی مدیر گروه حلقه مشورتی توسعه بخش فارغان متعاقا به اشتراک گذاشته خواهد شد
نولوستک درفارغانات
معرفی میوه لگجین یا هندوانه
وحشی
لگجین یا هندوانه وحشی گیاهی است که در طب سنتی برای خواص بیشماری را نام برده است. (نولوستک)
برگ های این گیاه در اوایل بهار جوانه زده و می توان در این فصل از خواص درمانی آن استفاده کرد.
نولوستک بوته ایست که درفارغانات به وفور یافت
می شوده caparis spinosa از میوه کال آن ترشی،و میوه رسیده آنرا مستقیم و
تازه می خورند (رسیده آن شکفته می شود). در تحقیقات نیز اثر درمانی ریشه آن برای
هپاتیت ثابت شده است. گیاه لگجی گیاهی بومی منطقه ما که ثروتی ناشناخته است، بی
اختیار از کنار آن می گذریم و برایمان جز زینت فصلی ارزش دیگری ندارد. و نمی دانیم
که این گیاه ناشناخته در داخل کشورمان چه طرفدارانی در خارج از کشور و به خصوص در
مناطق مدیترانه ای نظیر مراکش، اسپانیا، ایتالیا، پرتغال و یونان دارد.
لگجین در کاهش نفخ تاثیر داشته و خاصیت ضد رماتیسمی دارد و و از بین بردن عفونت کلیه به کار میرود. در طب آیروودایی (گیاه درمانی) نولوستک به عنوان تحریککننده درمان تصلب شراِین و محافظ کبد ثبت شده است. در بعضی موارد نولوستک برای درمان جراحت مفاصل، پوست و بدن به کار میرود. پوست ریشه گیاه سابقا در بیماریهای مختلف مخصوصا امراض مربوط به کبد و طحال مصرف می گردیدو از آن در موارد ضروری به عنوان مدر ،قابض و مقوی نیز استفاده به عمل می آمد.
از این گیاه در اسپانیا نوعی سس به نام سس کبار تهیه میشود که بسیار خوش عطر و طعم است و کمی به
سس خردل همراه با فلفل سیاه شباهت دارد. غنچه آن به عنوان ادویه در تهیه سس، کره،
پنیر و در تزیین غذا و سالاد به مصرف میرسد. میوههای نارس (دهک) و ریز پس از
برداشت درون سرکه یا آب نمک نگهداری میشوند و ترشی خوشمزهای محسوب میگردد. میوه
که طعمی تند و تیز اما دلچسب و عطر مخصوصی دارد همراه با پیتزا، گوشت، ماهی و یا درون
سالاد و همراه با انواع ساندویچ به مصرف میرسد.
میوه نارس به صورت پخته نیزشان یا نهار همراه انواع سبزیجات تخم مرغ وپیاز تفت داده مورد استفاده قرار میگیرد.
گیاهشناسی نولوستک
برگهای این گیاه خودرو به قطر دو سانتیمتر است و گلهایی سفید و بسیار زیبا دارد که حاصل آن میوهای خوش طعم و شیرین است. این گیاه در نقاط مختلف ایران مانند ایلام، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد و بوشهر یافت میشود.
مصرف خوراکی نولوستک یا هندوانه وحشی
نولوستک
در اروپااز غنچهی گیاه نولوستک(دهک) به عنوان ادویه در تهیهی سس، کره، پنیر سالاد، پیتزا، ساندویچ، غذاهای گوشتی و ماهی و تزیین غذا استفاده میشود..
کاربرد آرایشی نولوستک
از این گیاه برای ساختن مواد آرایشی مناسب پوستهای خشک و برخی داروهای خاص استفاده میشود.
خواص نولوستک یا هندوانه وحشی
در رفع سرفه و تسکین حملههای آسم موثر است
تاریخ کلی پیدایش گچ به ۱۶۰ تا ۲۰۰ میلیون سال پیش زمانی که دریاها خشک شدند و لایه های سنگ گچی در زیر آن به وجود آمد بازمی گردد.
استفاده گچ در فارغانات، بسیار قدیمی هست.
استفاده از گچ در تمدن های کهن زمان از جمله فارغانات دقیق کشف گچ توسط بشر و استفاده از آن در ساخت وسازها به عنوان مصالح ساختمانی مشخص است ولی قدیمی ترین اثرات بجا مانده از گچ حدود ۹هزار سال قبل از میلاد مسیح تخمین زده شده که در آسیای صغیر مشاهده شده است.
سنگ نوشته های بجای مانده از زمان سومریان و بابلیان کاربرد و مصرف گچ در آن زمان را شرح داده و در حفاری های انجام شده در قسمت جنوبی دریای طبریه آثار بجا مانده از ساخته های گچی مربوط به ۷هزار سال قبل از میلاد مسیح پیدا شده است.
همچنین در ساخت سد نارمند چهار تاقی ده شیغ قلعه لموشوکو ودر تارم وگهکم وسرچاهان پل های دیگر در از جمله عمارت حکومتی در میمندوجوی های اب از گچ (ساروج) استفاده شده است، با مخلوط گچ و آهک پخته شده ماده ای تهیه می شد به نام جیبس که از آن جهت پر نمودن درزهای عمودی بین سنگ های آهکی یا سوراخ های بجا مانده به روی سنگ ها استفاده می شده است.
به روایت دیگر جهت اندودکاری چاهای کشف شده در نظامآباد از گچی استفاده شده که از حرارت دادن سنگ گچ و سپس پودر کردن آن و پس از آن مخلوط کردن با آب تهیه می شده است. علاوه بر مصارف ساختمانی در قدیم از گچ در قلعه کیوان پور وقلعه ولده خان در فارغان، در نعل ودرگاه و نگهداری میوه ها وگندم استفاده می کردند. فارغانات نیز طرز تهیه گچ را از پرسپلیس آموخته و از آن استفاده می کردند. ایرانیان قدیم با گچ آشنایی کامل داشته و از آن به عنوان مصالح ساختمانی و عامل تزئین کننده به مقدار زیادی مصرف می شد و حتی کاشی هایی که با نقوش برجسته برای پوشش و تزئین قصرها و قلعه بکار می رفته از جنس گچ بوده است.
در قدیمی ترین بنای ساخته شده یعنی معبد چغازنبیل در خوزستان نیز آثار مشهود کاربرد گچ در ایران کاملا به چشم می آید.
پیشینه گچ بری در هنر کهن تا معاصر فارغانات
هنر گچبری یکی از هنرهای وابسته به معماری است که در هر منطقه و هر دوره زمانی، شکل و شیوه مخصوص به خود را داشته است. همان طور که از نام این هنر پیداست، مصالح اصلی بکار رفته در این هنر گچ میباشد.
در ایران نیز گچبری در دورههای مختلف تاریخی همراه با تفاوتهایی بوده است. گچ به دلیل داشتن خاصیت شکلپذیری، چسبندگی، رنگ مطلوب، کاربرد آسان، فراوانی و ارزانی کاربرد زیادی در هنرهای تزئینی دارد.
تاریخ ساخت گچ به پیش از ساختن خشت و پخت آن به صورت آجر می رسد. در قدیمی ترین بنای فارغانات، یعنی چهارتاقی ده شیغ وعمارت ومیل در میمند که قدمتی کهن تا دوران ماد ها میرسد، از گچ به عنوان ماده چسبنده مقاوم بعد از ازاره در بین سنگ ها و جهت کلاف سازی آنها استفاده شده است.
یکی از کاربردهای ویژه گچ، اندود کردن دیوارها و سطوح داخلی ساختمان ها است و هنر گچبری، این آراستگی را به حد کمال و دلنوازی می رساند. به کار بردن تزئینات گچی در تزیین دیوارها، روش معمول دربرزن فارغان ومیمند وتارم وسیرمند بوده. اولین مردمی که در ایران به این کار دست زدند هخامنشیان و سپس ساسانیان بودند و اعراب در جریان فتوحات خویش، این هنر را از آنها فرا گرفتند. هنرمندان دوره اموی به طور وسیعی کاخ ها را با گچبری منقوش برجسته تزئین می نمودند. نمونه بسیاری از این گچبری ها در قلعه کیوانپور «قلعه والده خان»، به کار برده شده است.
که گچبری های قلعه کهنه فارغان به واسطه در بر داشتن عناصر تزئینات هندسی ، اهمیت بیشتری دارد. روش تزیینات گچی روی دیوارها، پس از به کار گیری خشت در بناها گسترش پیدا کرد و این روش در فارغانات رواج یافت.
پایین دیوارها با ازاره گچی به ارتفاع حدود ۱۰۰ سانتی متر پوشانده می شد. این گونه تزیینات در اغلب عمارت ومنازل به کار رفته است. مجموعه تزیینات قلعه در فارغان وسرستون های عمارت اکرم اقای معتضد کیوانی . زمینه تزیینات عمق چشمگیری دارد که بهترین نمونه های آن در یزد به چشم می خورد. در این دوره، ابتکار پوشش سطح آن چنان کامل گردید که تقریباً تمام زمینه را می پوشاند و این امر که برای نخستین بار در هنر اسلامی رواج یافت، اوج ترقی روش های تزیینی به شمار می رود و روش تزیینات گچی روی دیواره
قصه گوی در فارغانات
در میان موارد گوناگون ادب عوام (فولکلور)، قصه كهن تر از همه ی آن ها است
قصه ها، دوام و بقایی مرموز و شگفت انگیز دارد
از کهن ترین واژ های است به کودکان و رایجترین گونه های ادبیات عامه است كه با طبیعت و زندگی مردم پیوند نزدیك دارد به ارث می برد،
گوناگونی یك قصه و نحوه نقل آن آغاز صورت شفاهی داشته و از پیران ومادربزرگ یا پدر بزرگ به و نسل به نسل دیگر انتقال یافته و سپس برای ماندگاری در هر دوره و درفارغانات و فرهنگ، خود را با نظام شهرآینینی رایج با الگوهای خیر وشر آن دوران دهم آمیخته.
قصه بر دو اصل است
1-واقع گرایی
2- خیال پردازی
3-قصه های وحکایت کشکولی
بیان می شده است. آمیختگی ونحوه بیان وشنیدن از زبان مادربزرگها وپدر بزرگ این دو ، قصه را زیباتر و دل پذیر و دلنشین تر می نموده است.
قصه درفارغانات و تصویرهایی از زندگی مردم آن دوره، شیوه ی كار و تولید، مناسبات میان افراد و گروه ها و طبقات، رفتار و روابط خانوادگی و خویشاوندی، قومی و مذهبی، اندیشه و احساس، آداب وسنن رسوم در گویایی (زبان) ساده یا به زبان نمادی (سمبلیك) و به صورتهای طنز، جدی، هزل ترسیم و بیان می كند.
در زبان و ادبیات امروز با تغییرات نسبتن گسترده ای كه در سبك بیان و نگارش و در به كارگیری لغات و اصطلاحات و تعبیرات رخ داده و همچنین با دگرگونی كیفی كه در مفاهیم پدید آمده است، مطالب بزرگان و حكایات نیز كم تر درك و دریافت می شوند.
اما نمی توان به سادگی از آن همه حكمت و تاریخ و گزارش به جای مانده از گذشته های بسیار دور و خاطره هایی كه روزگاری واقعیت خارجی داشته و به مرور جنبه اساتیری به خود گرفته اند.
و نیز از آن همه ادب و راه و رسم زندگی و دیگر نكته های پر مایه دل بر كند .
پس باید به بهترین وجه و با در نظر گرفتن دریافت كنونی و سلیقه امروزی، از الفاظ زبان و از معانی و مفاهیم بهره گرفت.
در گوشه و كنار جهان این راه دوم را برای بهره گیری از ادبیات كهن خود در پیش گرفته اند و بدین ترتیب است كه در هر عصر فرزندان نسل بالنده خود را با تاریخ و استوره و ادب و شعر و نثر گذشته آشنا می كنند و راه دریافت ادبیات هر دوره را كه خواه نا خواه با استوره ها و تاریخ و حكایت و آداب و رسوم گذشته عجین و یا در ارتباط و تعامل جدی است هموار می سازند .
قصه در زبان و ادب فارسی فارغانات بسته به موضوع، سبك نگارش و شكل قهرمان ها به انواع گوناگون: عامیانه، ادبی، حماسی، عشقی، اخلاقی، مذهبی، ملی با نام های: كودكان، پریان، حیوانات و …. تقسیم می شود .
تاریخچه ی قصه فارغانات تارم زمین سیرمند و…….
در گذشته قصه برای اقوامی كه خط و نوشته نداشتند، نوعی تاریخ نگاری بود، امروز نیز در نگارش تاریخ اجتماعی جامعه ها قصه به منزله ی سندی معتبر و سودمند به كار می رود .
سرزمین ایران در گذشته های دور قسمت هایی از پری کانی ها فارغانات، اوتیان تارم زمین و وتعبید شدگان جنوب را در بر می گرفته است، تاریخ ادبیات داستانی ما از داستان های زیبا و باشكوه ورشادت دختران وپسران که برای بدست اوردن خوشبختی عتمادبه نفس کامل داشته.
زنده یاد پیرنیا می گوید: ” تاریخ ایران را باید از ایلام آغاز كرد “.
برای سرزمین باستانی ما تاریخهایی تنظیم كرده اند كه ملهم از داستانهایی بین افسانه و اسطوره است، داستان بیان واقعه در امتداد زمان است. شبه تاریخها و افسانه هایی كه از دوره ی ایلامی تاریخ ما مانده اند به پنج هزار سال پیش مربوط است از آن دوره سفاله هایی به جا مانده كه روی آنها تصویرهایی است كه نمودار حركت است و اموری مانند شكار یا تعقیب نقش بسته است كه ما با دیدن آن تصویر ها نوعی داستان را كشف كنیم .
سده هاست كه زندگی و آداب و رسوم جامعه ی ما ایرانیان با هزاران افسانه و قصه مملو و ممزوج است، افسانه ها به طور كلی در زندگی و ادبیات هر قوم و ملتی دارای اهمیت شایان توجهی هستند .
گروهی از دانشمندان علم فولكلور بر این باورند كه هند مهد بسیاری از افسانه هایی است كه هم اكنون در كشور های جهان و از جمله ایران وجود دارد. پس از اسلام ترجمه های متعدد و منظمی از افسانه ها توسط ایرانیان از آثار پهلوی به زبان عربی و فارسی دری به عمل آمده كه در حفظ بسیاری از این افسانه ها موثر بوده است .
پژوهشگران و باستان شناسان آشوری ، قصه عشقی را روی كتیبه بابلی یافته اند كه به طور كلی شبیه قصه قیس ابن الملوح است، نام های اصلی قصه نیز تقریبن همان نام ها است ، با این تفاوت كه در قصه ی بابلی، قیس و لیلی با هم ازدواج می كنند و قصه پایانی واقعی دارد. با یافتن این كتیبه ها ادعا می شود كه قصه ی لیلی و مجنون به ادبیات بابل و سده ی ششم پیش از میلاد تعلق دارد.
نویسندگان و شاعران گذشته ی ما اغلب به مقاصد خاصی از جمله بیان دلایل عرفانی و فلسفی و اخلاقی توجه داشته اند. بی شك به كارگیری قصه و تمثیل و داستان، كار ایشان را بزرای این گونه دلایل سادهتر و موثر تر میساخته است و بدین ترتیب قصه و داستان تنها ابزاری برای بیان درونمایه عقلانی و درونی این گونه مفاهیم به شمار می رفته است و بدین ترتیب در بسیاری موارد بیان مفاهیم عرفانی یا فلسفی جز با به كارگیری قصه و تمثیل ممکن نبوده است .
شاهنامه فردوسی، گلستان و بوستان سعدی، ویس و رامین فخرالدین اسعد، پنج گنج نظامی یا سیاست نامه با قصه هایی در دانش كشورداری، مثنوی با قصه های عارفانه، حكمی، قرآنی و تمثیلی، اسرار التوحید با قصه هایی در احوال عارفان، كلیله و دمنه با حكایات تمثیلی و استعاری، قابوس نامه با قصه های تمثیلی و تربیتی و هزار و یك شب ویوسف زلیخا شیرین فرهادبا داستان های عامیانه بخشی از تاریخ ادبیات داستانی ما را شكل می دهند كه گزارشگر راستینی از وجدان جمعی، خرد جمعی و تجربه جمعی ملتی كهن، خرد پیشه، فرهیخته، كم گوی و گزینه گوی با ذوق و ظرافتی كم مانند در همه ی دوران ها است .
قصه نیز مانند دیگر ادبیات عامه، نقش ها و كاركرد های گوناگونی در جامعه دارد كه عبارتند از : سرگرم کردن، آموزش، نظم دهی، اعتبار و اقتدار بخشی، روان شناسی جامعه و تداوم و ثبات بخشی به فرهنگ.
به طور كلی از نظر موضوع، همه ی قصه های نظم و نثر به سه گونه است :
۱- قصه های عامیانه
۲- قصه های ادب كهن پارسی
۳- داستان های نوین امروز ایران
قصه های عامیانه
اصلی ترین ویژگی قصه های عامیانه، شفاهی بودن و تعلق نداشتن آن ها به فردی خاص است. هر چند این قصه ها نیز گاه نوشته شده اند، اما هیچ گاه نویسنده ی آن شهرتی فراتر از قصه نیافته است. قصه های عامیانه بخشی از ادبیات عامیانه به شمار می رود و ادبیات عامیانه نیز به نوبه خود از دانش مردمی و یا فرهنگ عامه است
در قصه های عامیانه جایی برای سبك پردازی و زبان آوری و عرصه ای برای زیبا شناسی كلام وجود ندارد. پرسش و شگفتی از ویژگی های قصه عامیانه است و مراد از گفتن یا نوشتن آن ها ایجاد تاثیر عاطفی و بخشیدن احساس لذت ادبی به خواننده و شنونده است. در حقیقت در آغاز قصه های عامیانه به صورت شفاهی بوده و سپس گونه های دیگر آن خلق شده است .
قصه های عامیانه گوینده و شنونده مشخصی ندارد و بیش از دیگر انواع قصه بر نویسندگان تاثیر می گذارد، زیرا از كودكی ذهن نویسنده را به خود مشغول داشته اند. والتر بنیامین می گوید : “قصه نخستین آموزگار كودكان و زمانی نخستین آموزگار بشر بوده است، راوی و پروراننده قصه ها غالبن زنان هستند كه آن ها را برای بچه ها نقل می كرده اند ”
در قصه های عامیانه، ساختار متن در جهت نوعی تقابل بین قهرمانی و شرارت، نیكی مطلق و پلیدی هویت پیدا می كند . قصه گو همه جا به وحدت زیبایی و حقیقت و پاكیزگی اخلاق پایبند است، شر به عنوان پدیده ای عدمی كه نقصان وجود آدمی را به نمایش می گذارد، هیچ حقیقت پاینده ای را متبلور نمی سازد. وجود، فی نفسه
نماینده ی خیر مطلق است. قصه گو به ورای محیط تجربی اش نظر می اندازد و مخاطب را از روزمرگی دور میسازد.
حیطه ی كنش در قصه ی عامیانه بسیار گسترده و نامحدود است. در این قصه ها هرگونه كنش شگفت انگیز و قابل تصوری را می توان مشاهده كرد، تخیل جنبه ی بصری داشته و دیدنی است. حس باور پذیری در مخاطب ایجاد شده و قصه گو با ساختار باور پذیر دنیای ناشناخته و خیالی را بازنمایی می كند و آن چه اهمیت دارد داستانی كردن تخیل است ، تخیل را نباید با خیال بافی خودسرانه مترادف گرفت، زیرا تخیل را در متن قصه ها می توان دید. همه ی اجزای هستی طبیعی، قوانین محكم و سخت زندگی و محدودیت های تجربه بشری در برابر قدرت این تخیل در هم می شكنند.
قصه های ادب كهن پارسی:
قصه های كهن فارسی در گذشته توسط شاعران و نویسندگان ایرانی خلق شده اند. وجه مشخصه ی قصه های كهن فارسی، در ارزش ادبی ( كاربرد صناعات ادبی) آنها و خلق آنها توسط افرادی خاص است. نویسنده در باز آفرینی آن ها چنان قدرتی از تخیل و اندیشه روا داشته است كه هسته ی اصلی قصه دچار دگرگونی اساسی شده و یا با زیبا ترین شكل پرداخت شده است، شاهكارهای ادبی كه در حین دیرینگی و معانی ژرف، همچنان تازگی و طراوت خود را حفظ كرده اند.
داستانهای نوین امروز ایران
امروزه خواه نا خواه داستان نویسان متكی بر مجموعه ای از لغات ادبی و حكایات كهن هستند. ولی مخاطب اصلی داستان امروز از تاریخ دیرین داستان بی اطلاع است و آن را جز به شكل جدیدش نمی شناسد. اگر امروز قصه های مثنوی، داستان های خمسه نظامی، حكایات كلیله و دمنه و یا نظایر آن ها برای كودكان و بزرگ تر ها دریافت شدنی است، به علت تغییرات وسیعی است که در سبك بیان و نگارش و به كارگیری واژگان و اصطلاحات و تعبیرات و مفاهیم گوناگون آنها صورت گرفته است.
سرآغاز آثار قابل اعتنای قصه نویسی نوین در ایران مجموعه داستان های “یكی بود یكی نبود” جمال زاده است كه به كم تر از صد سال باز می گردد. كه در غرب این مدت به سیصد سال افزایش می یابد.
منتقدان ادبی، داستان نویسی امروز ایران را مولود فعالیت های ادبی غرب در سده های هیجده و نوزده میلادی می دانند .
به دلیل مشكلاتی چون ارتباط كم كتاب های كهن با محتوای پرمعنای خود و دشواری درک اشارات آن ها به معانی گوناگون آرمانی، ایمانی، اعتقادی، تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی، تمدنی، فرهنگی، اسطوره ای و حتی ادبی، برای آن كه نوجوانان و جوانان بتوانند آن ها را بفهمند و برای تقویت داستان نویسی امروزی، باید كارهایی
را انجام داد:
الف. نزدیك كردن مفاهیم به ذهن خوانندگان با اصول و مبانی معانی.
ب. حذف برخی مفاهیم و معانی و پیام های فرعی و تكراری، تا الفاظ، كلمات، تعبیرات و اصطلاحات به طور مستقیم معانی را برساند.
ج. در عین توجه به واقعیات امروزی از آنان برای تصویر سازی استفاده نمود.
د. استوار سازی هویت قومی ایرانی، آرمان خواهی و موحد بودن عموم ایرانیان و وطن خواهی به دور از سلیقه ها و غرضهای خاص
ه. عرضه ی نوشته های مورد نظر در قالبی نو به گونه ای كه شوق مراجعه به اصل آثار را فزونی بخشد.
در داستان های نو امروزی قصه و داستان منظوم نیز وجود دارد. توجه نیما در منظومه ی افسانه، قصه رنگ پریده، خون سرد، خانواده سرباز، قلعه سقریم، مانلی و …. نشانگر اهمیت این نوع شعر است. اخوان ثالث نیز در شعر های خود به شیوه ای هوشمندانه با استفاده از عنصر طنز، بهره گیری از شگرد های كهنه شده ی قصه گویی به شكل امروزی و نوین، تداخل روایت ها در یكدیگر، شاخ و برگ دادن به موضوع اصلی، به تعویق انداختن روایت اصلی با روایت های فرعی، استفاده از شیرین كاری های زبانی و …. باعث جذابیت و جلوه ای خاص به این نوع شعرهای خود شده است.
وجوه اشتراك سه گونه قصه
۱- روایت: كه اصل اساسی شناسایی یك اثر به عنوان قصه است.
۲- خلاقیت: وجود قصه های تكراری نشانه ی كوشش خلاقانه افراد گوناگون برای خلق قصه ها است.
۳- عناصر داستانی و ضد داستانی: این عناصر باعث پیچیدگی، كشمكش و بحران در داستان می شود
وجوه تفاوت سه گونه قصه
۱- رابطه ی علی: این رابطه در میان رویداد ها، در اغلب رویدادهای قصه های عامیانه و داستان های كهن نادیده گرفته می شود .
۲- شخصیت پردازی: این عنصر در اغلب قصه های عامیانه و كهن جایگاهی ندارد و بهتر است از واژه های قهرمان و ضد قهرمان در مورد اشخاص این قصه ها استفاده شود. اما در داستانهای امروزی آمیزه ای از آن دو شخصیت وجود دارد. نگاه پدید آورندگان داستانهای امروزی به اشخاص داستان، با نگاه شاعران و نویسندگان كهن و قصه های عامیانه تفاوت دارد كه حوادث خلق الساعه و خارق العاده، طی مسافت طولانی در یك لحظه، از پای در آمدن یك لشكر به دست یك تن، جنگیدن با دیوان و …. از آن جمله اند .
۳- توصیف زمان و مكان: در قصه های عامیانه به این عنصر كم تر توجه می شود، اما در داستان های امروزی یك اصل است .
۴- پیام و شیوه ارایه پیام داستان: در داستان های امروزی پیام داستان نهفته است در حالی كه در قصه های كهن و عامیانه پیام به صراحت بیان می شود .
۵- زبان: شیوه ی بیان و زبان قصه های كهن و عامیانه پیوستگی كامل با زبان قهرمان داستان دارد و در انتقال نسل به نسل و سینه به سینه تغییر می كند، اما زبان بسیاری از داستان های امروزی متناسب با سبك نویسنده و متفاوت با شیوه بیان شخصیت های داستانی است .
٦- گفت و گو: در داستان های امروزی گفت و گو در معرفی گوینده، ایجاد كشمكش، زمینه چینی، توضیح صحنه و فضا سازی و همچنین انتقال فكر و اندیشه موثر است، در حالی كه در قصه های كهن و عامیانه واژه ای كه از زبان پادشاه گفته می شود با افراد ساده جامعه تفاوت چندانی ندارد .
۷- تكرار: در قصه های كهن و عامیانه حوادث بار ها تكرار می شود و یا قهرمان بار ها خود را معرفی می كند، در حالی كه در داستان های امروزی حت نباید یك
كلمه ی اضافه وجود داشته باشد.
۸- تك خطی بودن: قصه های عامیانه معمولن آغاز و پایان دارند، در حالی كه داستانهای امروزی گاه از پایان آغاز می شوند .
اسطوره و افسانه:
فرق میان افسانه و اسطوره که هر دو از انواع قصه هستند، در این است كه افسانه ها هیچ گاه مرجع ایمان و اعتقاد ملتی نیستند و فقط زاییده ی خیالند و اغلب برای مشغول كردن و شادی خاطر خواننده و شنونده ساخته شده اند، در حالی كه اسطوره ها با معجزه ها و باورهای مذهبی توام بوده و مضمون هایی را در بردارند كه از رویدادهای واقعی سرچشمه گرفته است. به تعبیری دیگر، اسطوره ها شامل روایاتی از کارهای فوق العاده ی انسان ها یا موجوداتی آرمانی اند كه از تخیل افراد یا اقوام زاده شده و خود از حوادث تاریخی و واقعی كه در بستر زمان تغییر شكل یافته است نشات گرفته اند .
اسطوره قصه ای است كه درباره خدایان و موجودات فوق طبیعی كه ریشه اصلی آن باور دینی مردم قدیم است و خاستگاه و آغاز زندگی و معتقدات مذهبی و قدرت مافوق طبیعی و اعمال قهرمانان آرمانی را بیان می كند.
اسطوره حقیقت تاریخی ندارد و پدید آورندگان آن ها گروه های ناشناخته از مردم بوده اند كه در هزاره های پیش می زیسته اند و چون جنبه اخلاقی ندارند با افسانه و حكایت متفاوت هستند.
اسطوره را باید داستان یا سرگذشت “مینویی” دانست كه معمولن اصل آن نامعلوم است و شرح و عمل، عقیده، نهاد یا پدیده ای طبیعی است به صورت فراسویی كه
دست كم بخشی از آن از سنتها و روایتهای گرفته شده و با آیینها و عقاید دینی پیوندی ناگسستنی دارد، داستانهایی كهن مربوط به هزارها سال پیش مردم و ملل است كه به طور شفاهی سینه به سینه نقل شده تا سرانجام به صورت نوشته درآمده است، این نوشته ها تصویر هایی به دست می دهند از دورانی كه نه تاریخ می تواند درباره ی آن قضاوت كند نه باستان شناسی و جای پای آنها را فقط در همان اسطوره میتوان یافت.
اسطوره ها نشان دهنده ی فرهنگ و نحوه تفكر مردمان در دوران كهن است. زبان گویای تاریخی است از دوران های پیش از تاریخ، سخن گوی بازمانده های
گرانبهایی است كه از دل خاكها بیرون كشیده یا در دل سنگها و كوه ها یافت می شود. اسطوره ها نماینده ی تداوم زندگی فرهنگی یك ملت و به نوعی تاریخ آن است.
اسطوره ها منشورهایی را در مورد رفتار اخلاقی و دینی به دست می دهند، عقاید را آشکار و تدوین میكنند و سرچشمه های قدرت مافوق الطبیعه هستند و بر جهان بینی اصلی اقوام و ملل و دریافت آنان از انسان و جامعه و ادیان توجه دارد.
افسانه های موجود در زبان فارسی بسته به موضوع، سبك نگارش و شكل قهرمان آن ها به انواع گوناگون تقسیم می شوند:
– افسانه ی پهلوانان: قصه هایی است كه در آن از نبرد میان پهلوانان و قهرمانان واقعی و تاریخی و افسانه ها صحبت می شود اعمال آنان مبالغه آمیز و گاهی پهلو به اسطوره و حماسه می زند.
– افسانه ی پریان: قصه هایی هستند درباره شخصیتها و ماجراهای تخیلی پریان، دیوان، غولها، اژدها و دیگر موجودات مافوق طبیعی و جادوگرانی كه حوادثی شگفت آور و خارق العاده را می آفرینند. قصه های پریان كم تر به افراد و مكان ها و اتفاقات واقعی نسبت داده شده اند و اغلب پایانی خوش دارند و بخشی از ادبیات عامیانه است كه با دو نیت: الف) سرگرمی و تفریح
ب) آموزش مضمونهای گوناگون، تدوین شده و از سنت های شفاهی قصه گویی ملت ها سینه به سینه به ما رسیده است.
– افسانه ی تمثیلی: بیش تر قصه های كوتاه و ساده، اخلاقی یا دارای آموزش اخلاقی ویژه اخلاق اجتماعی هستند، از آن جمله اند: آثار بلعمی به نثر، رودكی به نظم، مرزبان نامه اسعد الدین وراوینی كه تقلیدی از كلیله و دمنه به عنوان اثری غیر پارسی است .
در دورانی كه فشار پادشاهان امكان مستقیم نویسی از ظلم و جور را به نویسندگان نمی داد از جنگل كه نمادی از هرج و مرج است و قوی، ضعیف را می كشد تا باقی بماند و انسان هایی كه گاه از سر اشاره به حیوانات نزدیكند، یا به حیوانات بدل می شوند و یا وقتی که به طور تلویحی و با شخصیت حیوانی در اثر، تاثیر قصه بر خواننده كم تر از شخصیت های انسانی نباشد، از افسانه ی تمثیلی استفاده می شود.
افسانه ی تمثیلی دارای دو سطح است :
الف. سطح حقیقی: كه با حیوانات سركار دارد و شخصیت های داستان را حیوانات تشكیل می دهند (فابل)
ب. سطح مجازی: همیشه جنبه ای از رفتار و كردار انسان را نشان می دهد.
حكایات نیز گاهی از خصوصیات تمثیلی برخوردار هستند اما شخصیت آن مردمانند (نه حیوانات) و برای ترویج اصول مذهبی و درس های اخلاقی نوشته شده و قصه هایی ساده و كوتاه هستند.
نویسنده:محمدمذنبی
روایتی حقیقی از آذین معتضدکیوانی
کلانتر مقتدر فارغون
دوشو چن نفر اشرار و راهزن که صورت خو شوپوشونده بی بیابون (محل چرای دام فارغانات ) حمله و چن راس دام شامل گا و کهره سرقت و بی چوپونو ناکار شوکردن
کلمتر که اَ خوو پا بُو پالتو نرگت رو دوش خو ایکردی و رَه سر جوک هووی که اَ وسط کلعه رَد شَبو دستی تو هوو ایزه احساس ایکه هوو سرد اَبودن
چن مُشت هوو وا صورت لاغر و استخونی خو ایزه و دستی وا سبیل خو ایکشی ، ، نگاهی وا کوه بونه ایکه و پیش خو ایگفت بونه هم دوشو برف هندن حتمن بخون خیلی سرد بودن ، خدا بکونت ثمر نارنگیو ثم نزنت ،
وا همی فکر هوند تُو اتاک
مهمونو دور سفره نشترن
کلمتر که داخل بو همه پا بودن و سلام شودا کلانتر جواب ایدا و دس همه ایگفت و ره بالای سفره که جای خالی بی کلمتر شونهاده نشت و ایگفت هنوز سرد نبودن شما اتش توزدن توبخاری هوا به ای گرمی.!!!
بعد کلمتر تعارف ایکه و ایگقت بفرمایی و مهمونو شروع شوکه وا خاردن
کلمتر لقمه اول ایگفت اینها تُو لُو خو، هنوز کامل ای نجوته و زیر ای نکرده که پیشکار که رنگو روش پریده و صورتی سرخ بود چن ضربه وا در ایزه و یالا ایگفت و هوند تُو اتاک
سلام کلمتر !
کلمتر : علیکم سلام چه بودن؟ اول صبحی رنگ و روت پریدن!!؟؟
پیشکار هوو دهن خو زیر ایکه و ایگُو : راهدارو خبرشواردن که دوشوو راهزنو حمله شوکردن وا بیابون طرف کش روخونه و گله غارت شوکردن !!
اومگفت شما که مسلح بودی بی چه تیراندازی تونکردن
راهدار ایگفت :کلمتر تفنگ ایدان بی ما که فقط در صورت حمله خرس و اوشیات اَ خمو دفاع بکونیم نه بی زدن آدم
کلمتر لکمه خو غورت ایدا و
و خنده ی رو لُوی نشت ،
اَ سر جا خو پا بُو
زودی بفرستی تا دیر نبودن و اشرار اَ منطقه خارج نبودن دمبال رَد زن و یکی هم بفرستی پاسگاه بگی رئیس پاسگاه بیا ایجا
پیشکار دست اینها رو سینه و ایگقت: رو چشم کلمتر و اَ اتاک در هوند (جندامری منطقه زیر نظر خان اداره شبو چون خرج و مخارجشو اَ مالیاتی که خان از مردم شگفت پرداخت شکه و تو کسمتی اَ کلعه مستقر هسترن)
پیشکار فوری بی یه نفر تفنگچین ایفرستا دمبال رئیس پاسگاه و یکی دگه هم دمبال رَد زن (رَد زنو کدیم نغش کاراگاهون الانی شوهسته)
رئیس پاسگاه وا یخو اضافه وزن و اشکمی تلو و سبیلی کم پشت و مودون پریشون هنوز تو جاگه خو خافته که سر گروهبان هوند بالای سری دست ایزه رو دوشی و ایگُو سرکار استوار زودی پا بَش که کلمتر آدم ایفرستادن، اَگوفتن دوشوو راهزنو حمله شوکردن وا گله گا ، کهر و چن راس گا وا خوشو شو بردن!! ممد مذنبی
دمباله ایشه
کسمت دوم (آخرو دوره حکومت رضا شاه هسته و همه جا هرج و مرج ایگفته )
هر روز راهزنو و اشرار بی بالاشهری ، یا جایی حمله و اموال مردم و هر چه شوهسته غارت شاکه وکسی هم جلودارشو نهسته
رئیس پاسگاه تا اسم راهزنو وا گوشش ایجا فوری اَ جاگه پری، هوند پا گروشی هووی، سر و رو خو ایشوشت بی سرگروهبان ایگو چن تا اسپ و چن نفر درجه دار و سرباز بگه از اسحله خونه ، تفنگ و مهمات واگرن و آماده بشن تا مه ارم کلعه خان و بر اگردوم!! ببینم چه بودن، و چه گذشتن!!
سرگروهبان پا ایچسپوند و دس خو ایبو پهلو گوش ،چشم قربان!
سرگروهبان بی سرباز آبدارخونه ایگو ناشتای سرکار استوار بیا تا بخارت
سرباز وا مجمع چای و تخم مرگ هوند تو دفتر پا ایچسپوند و سینی اینها رو میز و دَر بُو،
استوار پرکی نون ایکند و ایکشی تو تاس تخم مرگی و همیطو که شخا دکمه ون جیمه خو شبست
بعد گلاس چای ایواکشی و بَن پوتین خو سفت ایکه ،اَ اتاک در هوند ، و از پاسگاه راه کفت طرف دگه ی کلعه که بریت دیدن کلمتر کوه بونه برف هونده و بخون خیلی زود سرد بوده باد سرد لای برگو درخت توت کفته و کم کم درختو اَ سرما لوت شابو سرعت باد هر دیکَه بیشته شَبو کلمتر وا لباس رسمی جلو کلعه وا چن نفر تفنگچین کدم شَزه،َ باد سوز و سرما شروع بوده کلمتر و تفنگچینو بی خوشو تو جول و پالتو شوپیچیده که سر وکله استوار پیدا بُو
ممد مذنبی
داستان به گویش تارمی (فارغنی)
به قلم یعقوب باوقار زعیمی
شیر زن سر راه بُی یه بَیله ای اَ آدم تو سینه ی کوه برخورد اکنن . مهد ابریم اگو اینان آدمونن که اَ ای راه او راه بَی ای طره بی خوشون از ترس باج و خراج ندادن ایجا تاک وپراک شوکین و دمبال اَو او آبادی اگردن .
روبرو که اَبِن با هَمده گَپ ازنن . آدمونی که اگون اَ طِری بَشکرد و رودبار اومدستیم و گپ زدنشون هم بُری فرک اشه با ایجا و با سختی بُی هم افهمونن ، اَگُن : ما دمبال چِشمه ی اوُیم که جا منزل اکنیم . شیرزن اگو : ما هم دمبال اییم که اوون سرگشته تو جوغ شُکنیم تا وِلو تِلو نبو .اگه شما دمبال جا منزل و آبادی اگردین ما ماشا جاهونی همی دور و بر هستن که نشونتون آدیم و بهدشن تاشا با ما کار اُکنین .
سر دسته شون اگو : حتما” ما که ما یه جای منزل اکنیم و زندگی اکونیم کار و باری هم اکونیم .
مهد ابریم که از بیخه ی گله گاه تا کَّل ای منطکه کوه و دشت تارُم و فارغونات گَشت بو و مث ِ کف دستش ششناخت جایی هامو نزیکون پر آبدین(اولین ایسگاه پلیس سایکسspr )و سات آبا (سعادت آباد)براشون در نظر اگی و شاگو الاونه شما همی جا ابین تا ما اشیم او پِل کوه ، طِرَی فارغونات بر اگردیم .
شیر دختر و مهد ابریم اَشِن تا اَ گردنه ی قطبی تا ابن و اَرَسِن دورودی جایی که باید مسیرشون توُ آدِن اِشِن طِرَی فارغونات ..تو ای مسیر که اَومَدِن هر جا اوُ رایی و چَک و چِشمه انی شادی چند تا سنگ رو همده کوپ شاکه و نُشونی شنا . اوباد نمک ، اوُباد گُمپون ، کَنات گهکُم ، اوُباد گُدار . ای چِشمه و اَوُبادون هر کدومی انگاری یه معبد و زیارتگاهی بو بی شیر دختر و روبرو هرکدام دَسُنِش با حالت شکرگزاری رو هم شَنا و وردونی بَی خوش شخوند .
وارد منطکه ی فارغونات که بودن ، سر راه آبادیونی ابینن که اُنگاری خیلی وخت نبون جا و مکان شُگِن …شَمیل ، جائین …دهنه ی میمند و دامنه ی کوه جایی ابین که لازمن جوغ ساروجی اِکشه..
تو خود مرکز فارغون که اَرَسن رو ونه کعله ی حاکم اوجا اَبِن …. حاکم بی ایکه آوازه ی شیر دختر ششنُفت بو با پذیرایی گرمی که ازشون اَکن با نارنگیون نافی که اَ تو باغ شُچی بو هم پذیرایی شاکو
شیر دختر اَ کاری که شَی اُکُن اگو ... حاکم با شوخ طهبی ( شوخ طبعی) اگو : مو هم مِثِ حاکم تارُم هیچ کاری به کارِت اُمنی ….تو تَی لَکَب ” شیر مرد” اِگیری و رو دَسِ ما اِزَنی ….فکط ای تُگُم که جوغ که تَی اِکَشی اَوَُنِش اَگه اِی طِری باغون ما بیا و نارنگیون خوبی ابو ، یه باغی بَی خوت ادیم .
[۲۲:۰۴، ۱۲/۱۰/۲۰۱۸] :
شانس زنده ماندن
(۱)
از چندین فرزند ما سه نفر توچین شده زنده ماندیم تا چند ین دوری سوار چرخ فلک روز گار شویم . نه “نگهدار” ی ماند ، با اینکه نخستین فرزند با این امید نام نهادند که خدا اورا نگه دارد او در همان یکی دوسال پس از زادن در ۱۳۲۰ در گذشت و نه “سُنگر” ی که تنها تا ده سالگی توانست سَنگر زندگی را داشته باشد ، پای سید مظفر خاکش کردند و پدرم در میان دستان دو کس که بازویش را گرفته بودند زوز می زد که خود را بکند و به زیر چرخ های خودرو در مسیر خیابان راسته شهر “رضاشاه کبیر ” ( امام خمینی فعلی) بیندازد و از زندگی رها شود که اگر می کرد این من نمی دانم کجای زمین زاده می شدم؟ یا نبودم ؟ ، چه “دُخی” هایی که تا چشمشان به جهان هستی باز می شد پیک مرگ جان آنها را می گرفت. سالهای گذر از بلا ، قحطی ، سال دردی ، سالهای جنگ جهانی دوم ، روزگار دور افتادگی روستا، سال های ارزش پیداکردن تخمِ ” تولُو” ( پنیرک) برای برز ( بذر) پاشی تا جای گندم را بگیرد و هسته خرما برای آرد کردن . پیش و پس از ما ۳ نفر بچه هایی زاده شدند ومردند .
واپسین ها جمولی ( دوقلو) هایی بودند که یکی پس از ۳ و دیگری پس از ۷ روز روی الک گردانی دستان پدر چهره اش سفید شد و جان داد و آنگاه مادر را نیز ” سرخور” کردند و به یک بیماری درگذشت.
اکنون ما سه فرزند ؛
یه کاکا بزرگتر که در زمستان ۱۳۲۷ زاده شد ، زمانی که فرمانده لشکر ( به گفته ای تیمسار سید نعمت الله نصیری، سرگُمار گذشته ساواک شاه که در روزهای آغازین خیزش ۵۷ تیرباران شد )، برای کاری به روستای زادگاهمان رفیع آباد ، جایگاه زمامداری خان و کلانتر ” تارُم زمین ” آمده بود و نام کاکای ما را برای یادمان تاریخ ” لشکری” گذاشتند. که در همه زندگی خود با نامش درد سر داشت و گمانها می رفت که نام خانوادگی است .
من اما سالی زاده شدم که عمویم سالهای سربازیش پایان یافته بود ، سال ۱۳۳۴
، سالهای از تلاطم مصدقی افتادن. او زنده باد های مصدقی و جاوید باد شاه های گذران سربازی را که در رژه نظامی بندر روی داده بود به پدرم که برادری بود با سالیانی بزرگتر از او بازگو می کرد…. با سواد ملا مکتبی اش نام مرا از درون قرآن و داستان ” یوسف و زلیخا” در آورد و ” یعقوب” نهاد . خواهر کوچکترم را ” والده ی خان” ( زبیده خاتون کلانتر) چون بهنگام آگاهی، دم نوش آویشن نوشیده بود ، ” اُوشن ” نام نهاد ، اما برای پرهیز از درد سر سجلی خواهرم دارنده نام شناسنامه ای ” نورسته” از دو خواهران مرده شده بود با دو سال از من بالاتر!
ما از بیماری های سیا سرفه ، و سرخک که هرگاه می آمد و جان نیمی از بچه های ده می گرفت رهایی یافته بودیم ..
(۲)
کودکی من همراه با کودکان دیگر اینگونه نشو و نما کرد : با جامه های چیت یزدی یقه کیپ بلند و چاک دار و بی پیژامه و پاپتی با دعا نوشته های چارته ( چهار تا) شده که در پارچه هایی دوخته شده که به اندازه ی مهر نماز بر سر دوش با سوزن قفلی ( سنجاق قفلی) گیره زده شده بود با این باور که کودک بی گزند بزرگ شود و اگر می مرد که می گفتند خواست خدا بوده است.
می گفتند کودک پسر که دیده می گشاید تا مرد شدن از چهار گسل دشوار باید گذر کند : بیماری سرخک ، ختنه، سربازی و پیوند زناشویی .
سربازی را هجرانی جگر سوز برای فرزند دانسته و از همان آغاز کوشش می کردند تا با پیش زمینه ای مانند شناسنامه بزرگ گرفتن و زناشویی جلو انداختن برای بخشودگی ” معاعیت” فراهم کنند.
سرخک را “مبارکی” می گفتند تا با این گفته آرزومندانه ، کودک زمان بیماری را به مبارکی( بی مرگی) بگذراند ..
بهنگام واگیردار شدن سرخک پارچه های سرخ بر پیکر بیمار و در و دیوار اتاق قرنطینه ی او آویزان می شد و یک باره روستا به مانند پادگان بریگارد سرخ می شد ...کودکی که سرخک نمی گرفت با بیم و امید به آینده چشم می دوختند و من و خواهرم چند سال از این بیم و امید ها از سر گذراندیم که در گذر داستان به آن پرداخته می شود. ..کُکِ شوک( سیاه سرفه) که خود به یاد نمی آورم زودتر گریبانگیر من شد که به هنگام بارچرونی ( ییلاق بهاری برای چراندن چهارپایان ) در روستای کَهن (مرز لارستان ) تا پای مرگ به آن دچار شده بودم و سرفه زدن های پس آمدی تا چند سال داشتم.
رویداد هایی دیگر نجات یافتگی از مرگ یکی غوت ( قورت) دادن حبه ای تریاک از مهمان خانه بود که در گلویم گیر کرده بود ، با چشمانی بر آمده و نفس بند آمده ، امیر ی همسایه ی بیتال ، به زحمت از گلویم در آورد.
روزی دیگر در پهنابه ی جوی جلوی ده ( خیابانی ) با به زیر آبی رفتن خود به هنگامی که می خواستم بالا بیایم از هر سو خود را زیر فرشی بزرگ می یافتم و آنقدر آب خوردم و دست و پا زدم تا زنان گلیم شوی دانستند و مرا از زندان زیر آبی رهانیدند.
چشم و دل کودکیم که
باز شد در جهانی میان دشتی گرد خود را می یافتم که گرد بر گرد این دشت رشته کوه هایی دژ مانند نمو دار است و خورشید از پس کوه با هیبت گهکم بر می آید و در پس کوه کوچک گله گاه فرو می رفت و بدینسان طلوع را “روز اَ کوه برآمده” و غروب را ” روز اَ کوه رُو” می گفتند. .
شوره گزان دشت برای کودکان و بزرگان پناهگاهی برای صحرا رفتن و وانهادگی ( تخلی ) و همچنین شکوفایی اندیشه بود …گاه دیده می شد که گروهی با فراخوانی ” بیاین بریم به صحرا ” ، هر کسی در پناه شوره گزی پنهان می شد …
بر گ شوره گزان به مانند دستمال توالت های امروز پاک کننده هایی بودند، اما با ویژگی نمکین گند زدایی !
(۳)
آوازهای دلنشین از سوزناکی نی و شروه و شاد انگیز ساز و نقاره آهنگی درهمی در هوش من تنیده شد تا در خلوتکده ی خود ترانه ای کودکانه ای بیافرینم : ” به جان تو ننو ننو ، رفت جان تو ننو ننو..”
روزی مادرم گفته بود که تا من برگردم خانه، این خواهرت در گهواره گریه نکند و من هنگامی که خواهر به گریه آمد با تاب دادن گهواره این ترانه ی من در آوردی را خواندم : ” به جان تو ننو ننو ..رفت جان تو ننو ننو …” …اما او گریه اش بند نیامد بیشتر شد ..بالش را روی دهان او گذاشتم و رویش نشستم تا مادر سر رسید و با چشمان در آمده مرا نهیب زد …گفتم داشت گریه می کرد!
کوچ کردن های مهرجونی ( مهرگانی) رنگی ترین یادهای کودکی من پیش از رفتن به دبستان است . مهرجون ( مهرگان) به هنگامه ی برداشت خرما گفته می شود که در میانه ی مهرماه آغاز می گردد و بر گرفته از جشن باستانی مهرگان است که در این هنگامه پس از نوروز برجسته ترین جشن بوده است.
در این هنگامه پدرم گاه با نام پیشه ی ” ضابط” که کارش گرد آوری و نگهداری از خرما و مُغان ( نخلها) خان بود به همراه گروهی به روستای گهکم می رفت و گاهی هم با پیشه ی پیله وری ( بیشتر گندم در برابر خرما) به برآفتاب می رفت .
به گهکم رفتن شبانه ای یاد دارم که هرگامی که با سوار برالاغ پیش می رفتیم سیاهی کوه بزرگ گهکم بیشتر نمایان می شد و سراپا شور داشتم که به کوه برسم .
در گهکم در کنار مغ بُری و خرما چینی شبها سراپا گوش به آوخت ( قصه) های عمو خدا داد می دادیم که با کلاه لبه تاب دار خود پُکی به کلیون (قلیان) می زد و آوخت می گفت : جن ، دیو ، حور و پری، پادشاه و وزیر ..کلید واژه هایی بودند که برایم استوره های رویا انگیز بود و گمان می کردم که در پس آن کوه بزرگ جا دارند . مکلو ، غلو و روزو همبازی های مادینه من در مُغستان گهکم بود ..روزی با سیاوش دنبال مغ های تاک و دور افتاده مانند سه مُغی رفیع آباد می گشتیم تا پای آن “خَنَکو”( خانه های گلی بچگانه) درست کنیم.
قنات ولرم گهکم با ویژگی اُوبادی ( آبمعدنی) خود جایی برای آبتنی همگانی بود به دور از درد سر های آب گرم کردن در دیگ.
چرک زدایی با سنگ و سفیداب کشیدن و سر شستن با گل سرشوی که از کوه های دور و بر بدست می آمد آدم را پس از آن سبک و پر انرژی می کرد.
در برآفتاب رنگ و بویی دگر داشت پدرم در خانه ی مادر رمضان می ماند و به کارش می پرداخت . در آنجا گُلَت و کوثره که از پیش( برگ ) های خود مُغ بافته می شد انبان هایی بودند برای جابجایی و نگهداری خرما . .. خرماهای هسته در آورده ی پیارم که به گونه گردی نان چیده می شد و به آن ” کُلُک خرما ” می گفتند خوراک ویژه ای بود. رشته کوه های تو در تو، روزی من و خواهرم را بر سر شور انداخت که به آستانه ی کوه برویم و هرچه گمان می کردیم که داریم نزدیک می شویم نمی رسیدیم ، خواهرم گریه سر می داد که چرا نمی رسیم؟ تا صدایی از پشت سرمان شنیدیم که برادرم دوان دوان مارا ندا داد که بر گردیم . اوباد ( آب معدنی) اُو رو شو ( آب ریشو ) در میان نیزارها در پناه کوه و آبتنی در آن با نیش زدن ماهی های ریز خستگی را از تن می زدود . با یاد آبتنی دخترکی پریچهره و آشنا که آرام در میانه این چشمه غنوده بود به یاد حور و پری های آوخت عمو خداداد افتادم و سالیانی پس از آن سروده نظامی در داستان ” خسر و شیرین ” در تماشا سروده ی زیبا ی آبتنی ” شیرین” و پس از آن با این سروده ی فروغ فرخ زاد با نام : ” آبتنی” هم نگاهی دیگر و همیشگی داد :
“لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز پیکر خود را به آب چشمه بشویم ...
(۴)
در گذر از روزها شور و انگیزه کار در بیابان مرا بر انگیخت تا همراه دو سه تن از کودکان بزرگتر از خود به دنبال گله های گوسفند روم ..جست و خیز بز و میش و بره ها با گرد آوری آنها با چوب گز سرگرمی شاد انگیز ی بود ..پسین به هنگام آوردن گوسفندان ، آنها به پیشه ی شبانی از خانه ها یک دسته نان چوبه ای می گرفتند و من هم چون به همراه بودم از این مزد بهره ای بردم وبا این نخستین دستنمزد نان را به خانه بردم .
ما در این کار خشمگین شد و گفت که این کار مال خودشان است ..ما گاو داریم و باید کاهشوری یاد بگیری …
اما کار آموزدگی کودک را با آوردن یک کوله هیزم از دشت کنار ده نکو داشت می شد .
بین هفت هشت ساله بندی ستیلی دوسه متری را بمن دادند و به همراه برادرم در رودخانه ی خشک کنار ده برای چیدن هیزم رفتم ، کوله ای از چوب خشک درختان گز ، کنار و کُورک ( کهور) گرد آوری کرده و به کمک برادرم با بند به پشتم بستم و راهی ده و خانه شدم .
به هنگام پا گذاشتن در فضا ( حیاط) صدای چنگ و شَوا ( کِل و هورا) از نزدیکان بلند شد . مادرم مرا با کوله ای هیزمی بر پشت بر روی دلّه ای ( حلب) نشاند و با چنگ زدن ( کِل زدن ) نقل رو سر من پاشید و پس از آن با بازکردن بند کوله ی هیزم را به زمین گذاشتم.
از آنجایی که نیگ و کُردی ( نی و شروه) زدن نغمه ی همگانی روستا بود و از هر کنج و خانه و کوی و برزنی شنیده می شد ، چه خواندن مادران در پای گُو چوک ( گهواره ) فرزندان و چه کسانی که در انجام کاری مانند چیلُک ریسی ( طناب بافی با برگ های نخل ) که از کارهای سرگرم کننده بود و چه کسانی که بر گرده ی الاغی سوار بودند به گوش می رسید ، بچه های کوچک هم به فراخور شنیدن ها یکی دو بند کُردی خوانی یاد می گرفتند در آن زمان من یک بند کُردی که در ستایش خان تارم زمین بنشین در قلعه ی رفیع آباد بود یاد گرفته بودم ، پدرم در یک شب چله که مردم برای آوخت ( قصه) گفتن و گوش دادن به خواندن کتاب ” خرم و زیبا ” گرد هم آمده بودند برد و در جلوی خان گفت که دو بیتی را با نوای شروه بخوانم و من چنین خواندم :
کَفه ی گله گاه دولغ* شبارن
سر مِشتی فلک میدون لارن
سلام از من به صولت پور رسونید
مِشی عبدل سر فتنه شبارِن
( * دولَغ: دیولاخ ، گرد و خاک )
این دوبیتی در پیوند با کسان یاد شده بود که در روستای گله گاه در پایین تارم زمین بود که خواهان به در آمدن از زیر کلانتری تهمتن خان صولت پور بودند و خواستار بنیان گذاری ” ژاندارمری” در آن جا بودند و برای این کار برای خواسته اشان به کاخ شاه در تهران هم رفته بودند
(۵)
سر و گوشم به پیرامونی فرا تر از گود تارم زمین باز می شود …از راه “قطبی” کوچ مهرجانی به حاجی آباد می کردیم بنا به پیشه ی ” ضابط” خان بودن پدرم. شبی در بین راه در پای کاروانسرای گهکم می خوابیم .. در مُغ زاد ، مُغ بُری می شود و پس از آن در مُغان بلند شاغونی – شانی ( شاهانی) برای مُغ بُری اتراق می کنیم ..برج و بارویی بر روی بلندی و راسته خیابانی که مغازه هایی به رست ( ردیف ) در دوسوی آن است برایم تازگی داشت. حاجی آباد کلدان آن زمان ( ۱۳۴۰) ، ۲۵ سالی بود که با سامان دهی کشوری کانون بخش “سعادت آباد ” شده بود.
رویداد ” انقلاب شاه و ملت ” و بازخورد ” اصلاحات ارضی ” در زمستان سرد ۱۳۴۱ از یادمان های برجسته من است . برای نخستین بار پوستری دیدم که از سوی یک خودرو جیپ ارتشی در روستا پخش شد . نمونه پوستر : فرتورهایی بود از کورش ، اردشیر بابکان ، ..تا نادر افشار که دارند به رضاشاه می گویند تو مام میهنی ، راه مارا رهرو باش و رضا شاه در فراگردی فرشته گون که مام میهن است سرزمین ایران را در آغوش گرفته است ..
برای جشن این” انقلاب”، مردم ده به آموزشگاه ( مدرسه) گلی روستای تارم فراخوانده شد …در آنجا با ساز و نقاره با ساز زدن ( سُرنا و کرنا زدن ) حسین امامدادی نامدار و نقاره زنی استا شیرخان امامدادی ، جشنی با شکوه بر گزار شد ، کشاورزان روستای گنج و تارم سر شار از شادی با بیل های خود به پایکوبی می پرداختند .
بخشی از زمین های اربابان زردشتی : ارباب شاهرخ کیانیان و ارباب اسفندیار سروشیان به کشاورزان واگذار شد اما پیوند کشاورزان رفیع آباد با تهمتن خان صولت پور همچنان به روال پیش ماند .
با اینکه اکنون ۷ ساله بودم شناسنامه ام ۴ سال بود . به نوشته ها کنجکاو شده بودم ، کارت های سفید چار گوش سر و بن درون پاکت و پاکت های گلبهی رنگ چای گلابی کلکته که رویش نوشته هایی فارسی و هندی بود، را نگه می داشتم و به نوشته ها خیره می شدم . هر واکه ای به کسی یا چیزی نام می گذاشتم . برای نمونه واکه ی ” ج” را ” به داراب ” یکی از پیرمردان خمیده و واکه ی ” م” را به ” مهتابو” دختری از خویشاوندان می خواندم که پس از آن پی بردم که واکه نخست نام ” مهتابو ” هم می باشد .
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
شانس زنده ماندن
(۶)
نشانه هایی از آمدن زمان پیشه وری ( عصر صنعتی) به روستاها پدیدار شده است ..
از سوی خان “تراکتور” که روستاییان به آن ” تَرَتول” می گفتند و کامیون “اینترناش “و سپس “دَج” آورده شد . راننده که با گویش فرنگی : “شوفر ” ادا می شد یکی فضل الله شوفر تَرَتول بود و یکی هم عرب شوفر کامیون که هر دو سیرجانی بودند .
روزی در سر خرمن گندم ، فضل الله راننده ی تراکتور از کاور ( کپر ) بیرون آمد و چشمش به من افتاد و برای آب آوردن به درون کاور فرا خواند ..من زهره ترک شده پا به فرار گذاشتم.
در روستا شوفری بسیار پیشه ی برجسته ای می دانستند و همچنین ترسناک ساختن برای بچه ها به جای لولو به کار بردن که اگر چنان کنی می گم “عرب” بیاد بخورتت و همین شوند این شده بود که هنگامیکه صدای کامیون عرب و صدای تراکتور فضل الله می آمد بچه ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند.
کامیون با هِندِل ( Handel) که میله ای بود و به درون سوراخی که ” استارت” آن بود فرو می بردند تا چاولو ( روشن) شود . هِندِل زدن کامیون به نیروی تن و بازوی بالایی نیاز بود و این کار از سرگرمی و زور آزمایی ماجرا جویان جوانی شده بود تا دو مندویی ( مسابقه ) بگذارند که کی با دوران زودتر هِندل کامیون را روشن کند. واژه های فرنگی : “شوفر” ، ” چاولو” ، ” ماشین ” ، موتور ، هِندِل ، باک ، دیسک ، تایر و ….با واژه های بومی : گُودار ( گاودار) ، راه انداختن، گاو و خر و لِنگار ( خیش) در برابر هم به پیش می رفتند تا دوران کشاورزی را به چالش بکشد.
تلمبه ها ی بلا کِستون هم برای کشیدن آب سر و کله اشان پیدا شد تا دوران چرخ های آب کشی از چاه بسر رسد .
به جای علی یزدی ، حسین یزدی ، غفار هاشمی که با الاغ تنخواه ( پارچه ) برای فروش می آوردند کامیونی از سیرجان با باری از پارچه و کفش های لاستیکی می آمدند . اما از آن سو بازار الاغ فروشی در روی جلوی ده ( خیابانی ) همچنان برپا بود …پدرم کارشناس دانستن سن الاغ از روی دندان ها یشان بود. خودمان یک نره الاغی نامدار و تیزرویی داشتیم که از نمونه های الاغی بود که به آن خر سُوز می گفتند و پدرم نامش ” سلحشور ” گذاشته بود. …این الاغ روزی که کوشش می کرد به نان هایی که مادرم می پخت دهان بزند من با راندنش ، لگدی به سویم پرتاب کرد که گوشه ی راست لب بالایی من شکفته شد و مادرم با درهم کردن دوا هایی مانند دارِ زرد ، گوزه ( انزروت) و… در جای پارگی گذاشت و پس از زمانی بهم جوش خورد و گوشت آورد اما جایش ماند و تا هنوز هم کمی جایش مانده است . پدرم بدین شوند “سلحشور ” را با بهای چندین من گندم را فروخت ! …
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
شانس زنده ماندن
(۷)
یادی هم از سال ملخی بشود که در دور بر سال ۴۰ بود ، لشکر ملخ از آسمان به روستا یورش برد و به جان کنجیت ها ( کنجد ) افتاد.. ملخ ها آن اندازه زیاد بودند که مانند ابرهای سیاه جلوی خورشید در پهنای آسمان ده را فراگرفته بودند.
مردم چاره ای ندیدند تا از کشتزار ها نومید گشته ، مردها با چادر دُگُرد ( چادرشب ) و زن ها با چادر سرشان به شکار و گرد آوری ملخ ها ی کُناری راهی کشتزار پایین ده می شدند .
نه در کوه سبزی ماند و نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورد و مردم ملخ
سعدی
برای خوراک سر دستی پر و بال ملخ را کنده در روی تابه کباب می کردند و می خوردند و یا برای تهیه کوت ( قوت) خوراکی ملخ ها می جوشاندند در پشت بام ها آفتاب کرده و سپس پوست کنده و خشک شده نگه می داشتند تا کاتغ ملخ درست کنند ..مانند کار خوراکی که با میگو می کنند به همینگونه تا سال های پنجاه در دیار ما به میگو : ملخ دریایی می گفتتد …
به ماهی های بزرگ نمک زده که از بندر می آوردند و برای گربه نبردن از شیروانی خانه آویزان می کردند ماهی گوشتی می گفتند.
روزی من چند تا بچه در مغستان ده پای گپ پیرترین زن ده ( دی حسین رجب ) نشسته بودیم ..می گفت : زمونه هَلِش (عوض) شده مردم چند روز میشه همدیگر را نمی بینند! …با اینکه همه چیز تو خونه دارند …کتری ، غوری ، منقل ، تابه … زمان ما یه نفر دونفر بود که آب پز داشت ( کاسه ای فلزی که آب در آن برای درست کردن چای آب جوش می دادند ) و هر روز خانواده ها در پسین گرد هم می آمدند باهم چای می خوردند …بگو بخند …اکنون درسته همه کس این چیزها را دارد اما مانند او زمون ها هر روز همدیگر را نمی بینند !
هارمان روستا درهمی بود از فرهنگ های دیرین مردم در باورهای بومی و دینی.
دو آئینی که بیشتر انجام می شد نوروز و خواندن کتاب مشکل گشا بود
نوروز با آیین ویژه ی گِلَک ( گِل سرخ) زنی بر دور و روی درهای خانه ، روی سر و پیشانی بچه ها ، شاخ و پیشانی چهارپایان ، کنده ی نخل ها و درختان ، گوچوک خوری ( تاب خوری) . که شور و هیجانی در زن و مرد برپا می شد .
خواندن کتاب مشکل گشا در شب های آدینه که سروده هایی در ستایش پیامبران و امامان بود . داستان خضر و حضرت علی ، داستان رویایی پیرمرد خارکش که پس از خواندن نقل و نخود و کشمش ویژه مشکل گشا پخش می شد .
خواندن فاتحه برای در گذشتگان و دعای حصار کردن حیوانات هم از باورهای همیشگی بود.
اما بازی ها و سرگرمی ها بسیار بودند که در جای دیگر همراه با آئین های بالا گسترده نوشته شده است.
در کنار این ها عشق و دلدادگی در روستا پرده از کار همه بر می داشت ...
انسان هایی با رفتارهایی از پیشینه ی نیاکان .
مانند همه جا در روستای ما رفتار ها و کنش های ناهمگون بود ، در کنار واژه های ورجاوند ( مقدس) ، واژه های دشنامی تا به شوخی هم کاربرد داشت با انبوهی از رویداد ها و زبانزدهایی که گفتنش را نادرست می دانند، اما هر کودک خواهی نخواهی می دید و می شنوید .
کامیون و تراکتور خان گاه سرگرمی بود برای سواری خوردن. آنها یی که جوان و مرد بودند از ” عرب” راننده ی کامیون می خواستند تا پنجه رکابی سوار شوند. پنجه رکابی به ایستاده سوار شدن بر روی رکاب ( پله های سوار شدن ) بود که به هنگام راندن کامیون ، رکاب سوار بادی به سر و تنبانش می افتاد و کیف می کرد .
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
شانس زنده ماندن
(۸)
خان با کامیون خود هندوانه و خربزه بار می زد و به بندر می برد و گاه چند نفری هم دنبال خود می برد برای کمک و گاهی هم برای گرفتن وام کشاورزی .
بک بار برای من این یادمان شد که در تابستان ۱۳۴۲ به همراه پدرم و دوسه تن دیگر با کامیون خان به بندر بروم. در اتاق کامیون قدم نمی رسید که درازی راه و دور وبر را ببینم …گاهی پدرم مرا بلند می کرد …شب در پر آبدین خوابیدیم . تونل تنگ زاغ هنوز نبود . در کافه کاوری ( کپری) ناشتا خوردیم . به نزدیک بندر که رسیدیم پدرم مرا روی باربند گذاشت تا از دور بندر را ببینم . در بندر ما به مسافرخانه ی “علی کورو” ( دور و بر هتل کوثر اکنونی – میدان شهربانی) جاگیر شدیم .
در یکی دو روز در بندر ماندن این یادمان ها برایم ماند:
در کنار دیوار بلند زندان شهربانی ( سیتی سنتر اکنونی) پاسبانی نگهبان بود که صداهایی هم از درون زندان می آمد .
نخستین بستنی را در خیابان بهادر روبروی بانک صادرات اکنونی خوردم ..پدرم گفت یه بارگی نخوری که زیاد سرده ..با این قاشق بخور …مزه شیری آن بستنی هنوز انگار در دهانم مانده است …در کافه ی قنبر حیدری ( کنبر سبیل) در همان خیابان کناره دهنه ی بازار چلو ماهی خوردیم . رستم دایی ام در آنجا دیدیم به من شیوه ی قاشق چنگال به دست گرفتن و با آن خوراک خوردن را یاد داد .
در بازار مردی به نام (رکنی) شربت آب لیموی تازه با لیوان های بزرگ شیشه ای می فروخت ( امروز با نا تازگی آب لیمو و در لیوان های یک بار ه ای یان ده ) . پسران رکنی : اسحاق و موسی اکنون از دوستانند ..همین امروز موسی را که کفش فروشی دارد در همان جای پدرش دیدم که پنجاه و پنج سال پیش پدرش را !
پسین بندر با پدرم در روی دیواره ای بلوار روبروی تندیس رضاشاه نشسته بودیم تا دست دراز کردم و به پدر گفتم : اون کیه؟ ...پدر م دستم کشید که پاسپان ها می گیرند ! …گفت : اون مجسمه ی رضاشاه ، پدر شاهنشاهه که خودش از این راه بندر رفت خارج و این با یه چیزایی را کار دستی آدمی مانند خودش درست کردند و تکان نمی خورد…در دنباله گپش با همراهان گفت که خاک میهن هم برداشته بود و اینجا در دستش نشان دادند .
با پدرم به سینما شهرزاد ( شل کن) * رفتم و برایم هیجان انگیز بود که آدم های بزرگتر از آدم های دور و بر با کارهای شگفت آور و خواندن ترانه انجام می دهند . این فیلم نخستین دیدنی را با بازی محمدعلی فردین در ” گنج قارون” بود . سینما از بالا رویش گرفته نبود و کسانی که نمی خواستند پول بلیط بدهند از روی دیوار بانک ملی یا درختان کناری بالا می رفتند و نگاه می کردند.
دریا برایم شگفت انگیز تر از از همه چیز بود که این همه آب آنورش کجاست ؟
برای همین روز پس از آن که پدرم و همراهان با خان به بانک برای گرفتن وام رفته بودند و مرا گفتند بمانم جایی نروم که گم می شوم …دزدکی رفتم کنار دریا ، مات تماشای آبهای نیلگون و صدای امواج آن بودم . پس از دو ساعتی که به سوی مسافرخانه رفتم ..در میانه ی راه پدرم و امیرقلی سالاری از همراهان را دیدم که عرق ریزان و هراسان با دیدن من نفس زدنشان آرام شد و بر افروخته به من گفتند چرا رفتی بیرون ما دَوَل و دنیا دنبالت گشتیم. گفتم دریا رفتم . امیرقلی همچنان نفس زنان گفت : من هم گمانم بر این بود که این بچه رفته تو دریا غرق شده رفته …
با بر گشت به روستا با دیده های کسان و نمادها و تندیس رضاشاه و نیز دیدن فیلم سینما ، در کاور کوچک فضای بزرگ خانه امان با شَل ( گل شَل شده ) بر روی دیوار ، چارگوشی دابشتی ( دوشت ) درست کرده و با شَل، آدمک هایی درست کرده به این پرده ی گلی چسبانده و به آن سینما شل کن نام نهادم! …همبازی هایم برای همکاری و تماشا به آنجا می آوردم …
و با این کار به گونه ای نو ی خونَکو ( خانه های کوچک گلی کودکانه) درست می کردیم .
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
شانس زنده ماندن
(۹)
سه سال از شناسنامه ام بزرگترم . آن زمان که به شناسنامه ، ” سِجِل” می گفتند، به اداره آن : اداره ی احصائیه و سجل احوال ” می گفتند . هر از چند گاهی فرستاده اداره ی یاد شده از حاجی آباد به روستاها می آمد و با هماهنگی کدخدای ده یک گروه که در رده های نزدیک بهم سن داشتند با پرسش از پدرانشان شناسنامه در می دادند . پدران هم بیشتر سن پسران را به همانگونه که گفته شد تا اینکه به زمان سربازی برسند دارای زن و بچه شوند و راهی برای بخشش از سربازی رفتن بشود ،؛در تاریخ زاد روز کوششی نمی شد که درست همان روزی که به دنیا آمده اند در شناسنامه نوشته شود و بیشتر روز آغاز سال می نوشتند با اینکه آنهایی که نزدیکانشان مُلا ( سواد دار) بودند جایی در پشت قرآن یا دفتری تاریخ درست زایش را البته به روز و سال و ماه ماهی (قمری ) یادداشت می کردند.
رویداد سجلی من نیز بر همین منوال شد به همراه چند تن از هم سن و سالان: نوازالله ، نعمت الله ، غلامشاه ، محمود، یوسف ، شهریار و.. با هماهنگی کدخدا یاور باوقار شدیم : :اول فروردین ۱۳۳۷ .
اکنون با شناسامه ی ۵ سال و سن ۸ سال پدرم بر آن است که در این روز های…
[۲۲:۰۶، ۱۲/۱۰/۲۰۱۸] آذین معتضدکیوانی: شانس زنده ماندن
(۱)
از چندین فرزند ما سه نفر توچین شده زنده ماندیم تا چند ین دوری سوار چرخ فلک روز گار شویم . نه “نگهدار” ی ماند ، با اینکه نخستین فرزند با این امید نام نهادند که خدا اورا نگه دارد او در همان یکی دوسال پس از زادن در ۱۳۲۰ در گذشت و نه “سُنگر” ی که تنها تا ده سالگی توانست سَنگر زندگی را داشته باشد ، پای سید مظفر خاکش کردند و پدرم در میان دستان دو کس که بازویش را گرفته بودند زوز می زد که خود را بکند و به زیر چرخ های خودرو در مسیر خیابان راسته شهر “رضاشاه کبیر ” ( امام خمینی فعلی) بیندازد و از زندگی رها شود که اگر می کرد این من نمی دانم کجای زمین زاده می شدم؟ یا نبودم ؟ ، چه “دُخی” هایی که تا چشمشان به جهان هستی باز می شد پیک مرگ جان آنها را می گرفت. سالهای گذر از بلا ، قحطی ، سال دردی ، سالهای جنگ جهانی دوم ، روزگار دور افتادگی روستا، سال های ارزش پیداکردن تخمِ ” تولُو” ( پنیرک) برای برز ( بذر) پاشی تا جای گندم را بگیرد و هسته خرما برای آرد کردن . پیش و پس از ما ۳ نفر بچه هایی زاده شدند ومردند .
واپسین ها جمولی ( دوقلو) هایی بودند که یکی پس از ۳ و دیگری پس از ۷ روز روی الک گردانی دستان پدر چهره اش سفید شد و جان داد و آنگاه مادر را نیز ” سرخور” کردند و به یک بیماری درگذشت.
اکنون ما سه فرزند ؛
یه کاکا بزرگتر که در زمستان ۱۳۲۷ زاده شد ، زمانی که فرمانده لشکر ( به گفته ای تیمسار سید نعمت الله نصیری، سرگُمار گذشته ساواک شاه که در روزهای آغازین خیزش ۵۷ تیرباران شد )، برای کاری به روستای زادگاهمان رفیع آباد ، جایگاه زمامداری خان و کلانتر ” تارُم زمین ” آمده بود و نام کاکای ما را برای یادمان تاریخ ” لشکری” گذاشتند. که در همه زندگی خود با نامش درد سر داشت و گمانها می رفت که نام خانوادگی است .
من اما سالی زاده شدم که عمویم سالهای سربازیش پایان یافته بود ، سال ۱۳۳۴
، سالهای از تلاطم مصدقی افتادن. او زنده باد های مصدقی و جاوید باد شاه های گذران سربازی را که در رژه نظامی بندر روی داده بود به پدرم که برادری بود با سالیانی بزرگتر از او بازگو می کرد…. با سواد ملا مکتبی اش نام مرا از درون قرآن و داستان ” یوسف و زلیخا” در آورد و ” یعقوب” نهاد . خواهر کوچکترم را ” والده ی خان” ( زبیده خاتون کلانتر) چون بهنگام آگاهی، دم نوش آویشن نوشیده بود ، ” اُوشن ” نام نهاد ، اما برای پرهیز از درد سر سجلی خواهرم دارنده نام شناسنامه ای ” نورسته” از دو خواهران مرده شده بود با دو سال از من بالاتر!
ما از بیماری های سیا سرفه ، و سرخک که هرگاه می آمد و جان نیمی از بچه های ده می گرفت رهایی یافته بودیم ..
(۲)
کودکی من همراه با کودکان دیگر اینگونه نشو و نما کرد : با جامه های چیت یزدی یقه کیپ بلند و چاک دار و بی پیژامه و پاپتی با دعا نوشته های چارته ( چهار تا) شده که در پارچه هایی دوخته شده که به اندازه ی مهر نماز بر سر دوش با سوزن قفلی ( سنجاق قفلی) گیره زده شده بود با این باور که کودک بی گزند بزرگ شود و اگر می مرد که می گفتند خواست خدا بوده است.
می گفتند کودک پسر که دیده می گشاید تا مرد شدن از چهار گسل دشوار باید گذر کند : بیماری سرخک ، ختنه، سربازی و پیوند زناشویی .
سربازی را هجرانی جگر سوز برای فرزند دانسته و از همان آغاز کوشش می کردند تا با پیش زمینه ای مانند شناسنامه بزرگ گرفتن و زناشویی جلو انداختن برای بخشودگی ” معاعیت” فراهم کنند.
سرخک را “مبارکی” می گفتند تا با این گفته آرزومندانه ، کودک زمان بیماری را به مبارکی( بی مرگی) بگذراند ..
بهنگام واگیردار شدن سرخک پارچه های سرخ بر پیکر بیمار و در و دیوار اتاق قرنطینه ی او آویزان می شد و یک باره روستا به مانند پادگان بریگارد سرخ می شد ...کودکی که سرخک نمی گرفت با بیم و امید به آینده چشم می دوختند و من و خواهرم چند سال از این بیم و امید ها از سر گذراندیم که در گذر داستان به آن پرداخته می شود. ..کُکِ شوک( سیاه سرفه) که خود به یاد نمی آورم زودتر گریبانگیر من شد که به هنگام بارچرونی ( ییلاق بهاری برای چراندن چهارپایان ) در روستای کَهن (مرز لارستان ) تا پای مرگ به آن دچار شده بودم و سرفه زدن های پس آمدی تا چند سال داشتم.
رویداد هایی دیگر نجات یافتگی از مرگ یکی غوت ( قورت) دادن حبه ای تریاک از مهمان خانه بود که در گلویم گیر کرده بود ، با چشمانی بر آمده و نفس بند آمده ، امیر ی همسایه ی بیتال ، به زحمت از گلویم در آورد.
روزی دیگر در پهنابه ی جوی جلوی ده ( خیابانی ) با به زیر آبی رفتن خود به هنگامی که می خواستم بالا بیایم از هر سو خود را زیر فرشی بزرگ می یافتم و آنقدر آب خوردم و دست و پا زدم تا زنان گلیم شوی دانستند و مرا از زندان زیر آبی رهانیدند.
چشم و دل کودکیم که
باز شد در جهانی میان دشتی گرد خود را می یافتم که گرد بر گرد این دشت رشته کوه هایی دژ مانند نمو دار است و خورشید از پس کوه با هیبت گهکم بر می آید و در پس کوه کوچک گله گاه فرو می رفت و بدینسان طلوع را “روز اَ کوه برآمده” و غروب را ” روز اَ کوه رُو” می گفتند. .
شوره گزان دشت برای کودکان و بزرگان پناهگاهی برای صحرا رفتن و وانهادگی ( تخلی ) و همچنین شکوفایی اندیشه بود …گاه دیده می شد که گروهی با فراخوانی ” بیاین بریم به صحرا ” ، هر کسی در پناه شوره گزی پنهان می شد …
بر گ شوره گزان به مانند دستمال توالت های امروز پاک کننده هایی بودند، اما با ویژگی نمکین گند زدایی !
(۳)
آوازهای دلنشین از سوزناکی نی و شروه و شاد انگیز ساز و نقاره آهنگی درهمی در هوش من تنیده شد تا در خلوتکده ی خود ترانه ای کودکانه ای بیافرینم : ” به جان تو ننو ننو ، رفت جان تو ننو ننو..”
روزی مادرم گفته بود که تا من برگردم خانه، این خواهرت در گهواره گریه نکند و من هنگامی که خواهر به گریه آمد با تاب دادن گهواره این ترانه ی من در آوردی را خواندم : ” به جان تو ننو ننو ..رفت جان تو ننو ننو …” …اما او گریه اش بند نیامد بیشتر شد ..بالش را روی دهان او گذاشتم و رویش نشستم تا مادر سر رسید و با چشمان در آمده مرا نهیب زد …گفتم داشت گریه می کرد!
کوچ کردن های مهرجونی ( مهرگانی) رنگی ترین یادهای کودکی من پیش از رفتن به دبستان است . مهرجون ( مهرگان) به هنگامه ی برداشت خرما گفته می شود که در میانه ی مهرماه آغاز می گردد و بر گرفته از جشن باستانی مهرگان است که در این هنگامه پس از نوروز برجسته ترین جشن بوده است.
در این هنگامه پدرم گاه با نام پیشه ی ” ضابط” که کارش گرد آوری و نگهداری از خرما و مُغان ( نخلها) خان بود به همراه گروهی به روستای گهکم می رفت و گاهی هم با پیشه ی پیله وری ( بیشتر گندم در برابر خرما) به برآفتاب می رفت .
به گهکم رفتن شبانه ای یاد دارم که هرگامی که با سوار برالاغ پیش می رفتیم سیاهی کوه بزرگ گهکم بیشتر نمایان می شد و سراپا شور داشتم که به کوه برسم .
در گهکم در کنار مغ بُری و خرما چینی شبها سراپا گوش به آوخت ( قصه) های عمو خدا داد می دادیم که با کلاه لبه تاب دار خود پُکی به کلیون (قلیان) می زد و آوخت می گفت : جن ، دیو ، حور و پری، پادشاه و وزیر ..کلید واژه هایی بودند که برایم استوره های رویا انگیز بود و گمان می کردم که در پس آن کوه بزرگ جا دارند . مکلو ، غلو و روزو همبازی های مادینه من در مُغستان گهکم بود ..روزی با سیاوش دنبال مغ های تاک و دور افتاده مانند سه مُغی رفیع آباد می گشتیم تا پای آن “خَنَکو”( خانه های گلی بچگانه) درست کنیم.
قنات ولرم گهکم با ویژگی اُوبادی ( آبمعدنی) خود جایی برای آبتنی همگانی بود به دور از درد سر های آب گرم کردن در دیگ.
چرک زدایی با سنگ و سفیداب کشیدن و سر شستن با گل سرشوی که از کوه های دور و بر بدست می آمد آدم را پس از آن سبک و پر انرژی می کرد.
در برآفتاب رنگ و بویی دگر داشت پدرم در خانه ی مادر رمضان می ماند و به کارش می پرداخت . در آنجا گُلَت و کوثره که از پیش( برگ ) های خود مُغ بافته می شد انبان هایی بودند برای جابجایی و نگهداری خرما . .. خرماهای هسته در آورده ی پیارم که به گونه گردی نان چیده می شد و به آن ” کُلُک خرما ” می گفتند خوراک ویژه ای بود. رشته کوه های تو در تو، روزی من و خواهرم را بر سر شور انداخت که به آستانه ی کوه برویم و هرچه گمان می کردیم که داریم نزدیک می شویم نمی رسیدیم ، خواهرم گریه سر می داد که چرا نمی رسیم؟ تا صدایی از پشت سرمان شنیدیم که برادرم دوان دوان مارا ندا داد که بر گردیم . اوباد ( آب معدنی) اُو رو شو ( آب ریشو ) در میان نیزارها در پناه کوه و آبتنی در آن با نیش زدن ماهی های ریز خستگی را از تن می زدود . با یاد آبتنی دخترکی پریچهره و آشنا که آرام در میانه این چشمه غنوده بود به یاد حور و پری های آوخت عمو خداداد افتادم و سالیانی پس از آن سروده نظامی در داستان ” خسر و شیرین ” در تماشا سروده ی زیبا ی آبتنی ” شیرین” و پس از آن با این سروده ی فروغ فرخ زاد با نام : ” آبتنی” هم نگاهی دیگر و همیشگی داد :
“لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز پیکر خود را به آب چشمه بشویم ...
(۴)
در گذر از روزها شور و انگیزه کار در بیابان مرا بر انگیخت تا همراه دو سه تن از کودکان بزرگتر از خود به دنبال گله های گوسفند روم ..جست و خیز بز و میش و بره ها با گرد آوری آنها با چوب گز سرگرمی شاد انگیز ی بود ..پسین به هنگام آوردن گوسفندان ، آنها به پیشه ی شبانی از خانه ها یک دسته نان چوبه ای می گرفتند و من هم چون به همراه بودم از این مزد بهره ای بردم وبا این نخستین دستنمزد نان را به خانه بردم .
ما در این کار خشمگین شد و گفت که این کار مال خودشان است ..ما گاو داریم و باید کاهشوری یاد بگیری …
اما کار آموزدگی کودک را با آوردن یک کوله هیزم از دشت کنار ده نکو داشت می شد .
بین هفت هشت ساله بندی ستیلی دوسه متری را بمن دادند و به همراه برادرم در رودخانه ی خشک کنار ده برای چیدن هیزم رفتم ، کوله ای از چوب خشک درختان گز ، کنار و کُورک ( کهور) گرد آوری کرده و به کمک برادرم با بند به پشتم بستم و راهی ده و خانه شدم .
به هنگام پا گذاشتن در فضا ( حیاط) صدای چنگ و شَوا ( کِل و هورا) از نزدیکان بلند شد . مادرم مرا با کوله ای هیزمی بر پشت بر روی دلّه ای ( حلب) نشاند و با چنگ زدن ( کِل زدن ) نقل رو سر من پاشید و پس از آن با بازکردن بند کوله ی هیزم را به زمین گذاشتم.
از آنجایی که نیگ و کُردی ( نی و شروه) زدن نغمه ی همگانی روستا بود و از هر کنج و خانه و کوی و برزنی شنیده می شد ، چه خواندن مادران در پای گُو چوک ( گهواره ) فرزندان و چه کسانی که در انجام کاری مانند چیلُک ریسی ( طناب بافی با برگ های نخل ) که از کارهای سرگرم کننده بود و چه کسانی که بر گرده ی الاغی سوار بودند به گوش می رسید ، بچه های کوچک هم به فراخور شنیدن ها یکی دو بند کُردی خوانی یاد می گرفتند در آن زمان من یک بند کُردی که در ستایش خان تارم زمین بنشین در قلعه ی رفیع آباد بود یاد گرفته بودم ، پدرم در یک شب چله که مردم برای آوخت ( قصه) گفتن و گوش دادن به خواندن کتاب ” خرم و زیبا ” گرد هم آمده بودند برد و در جلوی خان گفت که دو بیتی را با نوای شروه بخوانم و من چنین خواندم :
کَفه ی گله گاه دولغ* شبارن
سر مِشتی فلک میدون لارن
سلام از من به صولت پور رسونید
مِشی عبدل سر فتنه شبارِن
( * دولَغ: دیولاخ ، گرد و خاک )
این دوبیتی در پیوند با کسان یاد شده بود که در روستای گله گاه در پایین تارم زمین بود که خواهان به در آمدن از زیر کلانتری تهمتن خان صولت پور بودند و خواستار بنیان گذاری ” ژاندارمری” در آن جا بودند و برای این کار برای خواسته اشان به کاخ شاه در تهران هم رفته بودند
(۵)
سر و گوشم به پیرامونی فرا تر از گود تارم زمین باز می شود …از راه “قطبی” کوچ مهرجانی به حاجی آباد می کردیم بنا به پیشه ی ” ضابط” خان بودن پدرم. شبی در بین راه در پای کاروانسرای گهکم می خوابیم .. در مُغ زاد ، مُغ بُری می شود و پس از آن در مُغان بلند شاغونی – شانی ( شاهانی) برای مُغ بُری اتراق می کنیم ..برج و بارویی بر روی بلندی و راسته خیابانی که مغازه هایی به رست ( ردیف ) در دوسوی آن است برایم تازگی داشت. حاجی آباد کلدان آن زمان ( ۱۳۴۰) ، ۲۵ سالی بود که با سامان دهی کشوری کانون بخش “سعادت آباد ” شده بود.
رویداد ” انقلاب شاه و ملت ” و بازخورد ” اصلاحات ارضی ” در زمستان سرد ۱۳۴۱ از یادمان های برجسته من است . برای نخستین بار پوستری دیدم که از سوی یک خودرو جیپ ارتشی در روستا پخش شد . نمونه پوستر : فرتورهایی بود از کورش ، اردشیر بابکان ، ..تا نادر افشار که دارند به رضاشاه می گویند تو مام میهنی ، راه مارا رهرو باش و رضا شاه در فراگردی فرشته گون که مام میهن است سرزمین ایران را در آغوش گرفته است ..
برای جشن این” انقلاب”، مردم ده به آموزشگاه ( مدرسه) گلی روستای تارم فراخوانده شد …در آنجا با ساز و نقاره با ساز زدن ( سُرنا و کرنا زدن ) حسین امامدادی نامدار و نقاره زنی استا شیرخان امامدادی ، جشنی با شکوه بر گزار شد ، کشاورزان روستای گنج و تارم سر شار از شادی با بیل های خود به پایکوبی می پرداختند .
بخشی از زمین های اربابان زردشتی : ارباب شاهرخ کیانیان و ارباب اسفندیار سروشیان به کشاورزان واگذار شد اما پیوند کشاورزان رفیع آباد با تهمتن خان صولت پور همچنان به روال پیش ماند .
با اینکه اکنون ۷ ساله بودم شناسنامه ام ۴ سال بود . به نوشته ها کنجکاو شده بودم ، کارت های سفید چار گوش سر و بن درون پاکت و پاکت های گلبهی رنگ چای گلابی کلکته که رویش نوشته هایی فارسی و هندی بود، را نگه می داشتم و به نوشته ها خیره می شدم . هر واکه ای به کسی یا چیزی نام می گذاشتم . برای نمونه واکه ی ” ج” را ” به داراب ” یکی از پیرمردان خمیده و واکه ی ” م” را به ” مهتابو” دختری از خویشاوندان می خواندم که پس از آن پی بردم که واکه نخست نام ” مهتابو ” هم می باشد .
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
شانس زنده ماندن
(۶)
نشانه هایی از آمدن زمان پیشه وری ( عصر صنعتی) به روستاها پدیدار شده است ..
از سوی خان “تراکتور” که روستاییان به آن ” تَرَتول” می گفتند و کامیون “اینترناش “و سپس “دَج” آورده شد . راننده که با گویش فرنگی : “شوفر ” ادا می شد یکی فضل الله شوفر تَرَتول بود و یکی هم عرب شوفر کامیون که هر دو سیرجانی بودند .
روزی در سر خرمن گندم ، فضل الله راننده ی تراکتور ا…
[۲۲:۰۷، ۱۲/۱۰/۲۰۱۸] آذین معتضدکیوانی: شانس زنده ماندن
(۱)
از چندین فرزند ما سه نفر توچین شده زنده ماندیم تا چند ین دوری سوار چرخ فلک روز گار شویم . نه “نگهدار” ی ماند ، با اینکه نخستین فرزند با این امید نام نهادند که خدا اورا نگه دارد او در همان یکی دوسال پس از زادن در ۱۳۲۰ در گذشت و نه “سُنگر” ی که تنها تا ده سالگی توانست سَنگر زندگی را داشته باشد ، پای سید مظفر خاکش کردند و پدرم در میان دستان دو کس که بازویش را گرفته بودند زوز می زد که خود را بکند و به زیر چرخ های خودرو در مسیر خیابان راسته شهر “رضاشاه کبیر ” ( امام خمینی فعلی) بیندازد و از زندگی رها شود که اگر می کرد این من نمی دانم کجای زمین زاده می شدم؟ یا نبودم ؟ ، چه “دُخی” هایی که تا چشمشان به جهان هستی باز می شد پیک مرگ جان آنها را می گرفت. سالهای گذر از بلا ، قحطی ، سال دردی ، سالهای جنگ جهانی دوم ، روزگار دور افتادگی روستا، سال های ارزش پیداکردن تخمِ ” تولُو” ( پنیرک) برای برز ( بذر) پاشی تا جای گندم را بگیرد و هسته خرما برای آرد کردن . پیش و پس از ما ۳ نفر بچه هایی زاده شدند ومردند .
واپسین ها جمولی ( دوقلو) هایی بودند که یکی پس از ۳ و دیگری پس از ۷ روز روی الک گردانی دستان پدر چهره اش سفید شد و جان داد و آنگاه مادر را نیز ” سرخور” کردند و به یک بیماری درگذشت.
اکنون ما سه فرزند ؛
یه کاکا بزرگتر که در زمستان ۱۳۲۷ زاده شد ، زمانی که فرمانده لشکر ( به گفته ای تیمسار سید نعمت الله نصیری، سرگُمار گذشته ساواک شاه که در روزهای آغازین خیزش ۵۷ تیرباران شد )، برای کاری به روستای زادگاهمان رفیع آباد ، جایگاه زمامداری خان و کلانتر ” تارُم زمین ” آمده بود و نام کاکای ما را برای یادمان تاریخ ” لشکری” گذاشتند. که در همه زندگی خود با نامش درد سر داشت و گمانها می رفت که نام خانوادگی است .
من اما سالی زاده شدم که عمویم سالهای سربازیش پایان یافته بود ، سال ۱۳۳۴
، سالهای از تلاطم مصدقی افتادن. او زنده باد های مصدقی و جاوید باد شاه های گذران سربازی را که در رژه نظامی بندر روی داده بود به پدرم که برادری بود با سالیانی بزرگتر از او بازگو می کرد…. با سواد ملا مکتبی اش نام مرا از درون قرآن و داستان ” یوسف و زلیخا” در آورد و ” یعقوب” نهاد . خواهر کوچکترم را ” والده ی خان” ( زبیده خاتون کلانتر) چون بهنگام آگاهی، دم نوش آویشن نوشیده بود ، ” اُوشن ” نام نهاد ، اما برای پرهیز از درد سر سجلی خواهرم دارنده نام شناسنامه ای ” نورسته” از دو خواهران مرده شده بود با دو سال از من بالاتر!
ما از بیماری های سیا سرفه ، و سرخک که هرگاه می آمد و جان نیمی از بچه های ده می گرفت رهایی یافته بودیم ..
(۲)
کودکی من همراه با کودکان دیگر اینگونه نشو و نما کرد : با جامه های چیت یزدی یقه کیپ بلند و چاک دار و بی پیژامه و پاپتی با دعا نوشته های چارته ( چهار تا) شده که در پارچه هایی دوخته شده که به اندازه ی مهر نماز بر سر دوش با سوزن قفلی ( سنجاق قفلی) گیره زده شده بود با این باور که کودک بی گزند بزرگ شود و اگر می مرد که می گفتند خواست خدا بوده است.
می گفتند کودک پسر که دیده می گشاید تا مرد شدن از چهار گسل دشوار باید گذر کند : بیماری سرخک ، ختنه، سربازی و پیوند زناشویی .
سربازی را هجرانی جگر سوز برای فرزند دانسته و از همان آغاز کوشش می کردند تا با پیش زمینه ای مانند شناسنامه بزرگ گرفتن و زناشویی جلو انداختن برای بخشودگی ” معاعیت” فراهم کنند.
سرخک را “مبارکی” می گفتند تا با این گفته آرزومندانه ، کودک زمان بیماری را به مبارکی( بی مرگی) بگذراند ..
بهنگام واگیردار شدن سرخک پارچه های سرخ بر پیکر بیمار و در و دیوار اتاق قرنطینه ی او آویزان می شد و یک باره روستا به مانند پادگان بریگارد سرخ می شد ...کودکی که سرخک نمی گرفت با بیم و امید به آینده چشم می دوختند و من و خواهرم چند سال از این بیم و امید ها از سر گذراندیم که در گذر داستان به آن پرداخته می شود. ..کُکِ شوک( سیاه سرفه) که خود به یاد نمی آورم زودتر گریبانگیر من شد که به هنگام بارچرونی ( ییلاق بهاری برای چراندن چهارپایان ) در روستای کَهن (مرز لارستان ) تا پای مرگ به آن دچار شده بودم و سرفه زدن های پس آمدی تا چند سال داشتم.
رویداد هایی دیگر نجات یافتگی از مرگ یکی غوت ( قورت) دادن حبه ای تریاک از مهمان خانه بود که در گلویم گیر کرده بود ، با چشمانی بر آمده و نفس بند آمده ، امیر ی همسایه ی بیتال ، به زحمت از گلویم در آورد.
روزی دیگر در پهنابه ی جوی جلوی ده ( خیابانی ) با به زیر آبی رفتن خود به هنگامی که می خواستم بالا بیایم از هر سو خود را زیر فرشی بزرگ می یافتم و آنقدر آب خوردم و دست و پا زدم تا زنان گلیم شوی دانستند و مرا از زندان زیر آبی رهانیدند.
چشم و دل کودکیم که
باز شد در جهانی میان دشتی گرد خود را می یافتم که گرد بر گرد این دشت رشته کوه هایی دژ مانند نمو دار است و خورشید از پس کوه با هیبت گهکم بر می آید و در پس کوه کوچک گله گاه فرو می رفت و بدینسان طلوع را “روز اَ کوه برآمده” و غروب را ” روز اَ کوه رُو” می گفتند. .
شوره گزان دشت برای کودکان و بزرگان پناهگاهی برای صحرا رفتن و وانهادگی ( تخلی ) و همچنین شکوفایی اندیشه بود …گاه دیده می شد که گروهی با فراخوانی ” بیاین بریم به صحرا ” ، هر کسی در پناه شوره گزی پنهان می شد …
بر گ شوره گزان به مانند دستمال توالت های امروز پاک کننده هایی بودند، اما با ویژگی نمکین گند زدایی !
(۳)
آوازهای دلنشین از سوزناکی نی و شروه و شاد انگیز ساز و نقاره آهنگی درهمی در هوش من تنیده شد تا در خلوتکده ی خود ترانه ای کودکانه ای بیافرینم : ” به جان تو ننو ننو ، رفت جان تو ننو ننو..”
روزی مادرم گفته بود که تا من برگردم خانه، این خواهرت در گهواره گریه نکند و من هنگامی که خواهر به گریه آمد با تاب دادن گهواره این ترانه ی من در آوردی را خواندم : ” به جان تو ننو ننو ..رفت جان تو ننو ننو …” …اما او گریه اش بند نیامد بیشتر شد ..بالش را روی دهان او گذاشتم و رویش نشستم تا مادر سر رسید و با چشمان در آمده مرا نهیب زد …گفتم داشت گریه می کرد!
کوچ کردن های مهرجونی ( مهرگانی) رنگی ترین یادهای کودکی من پیش از رفتن به دبستان است . مهرجون ( مهرگان) به هنگامه ی برداشت خرما گفته می شود که در میانه ی مهرماه آغاز می گردد و بر گرفته از جشن باستانی مهرگان است که در این هنگامه پس از نوروز برجسته ترین جشن بوده است.
در این هنگامه پدرم گاه با نام پیشه ی ” ضابط” که کارش گرد آوری و نگهداری از خرما و مُغان ( نخلها) خان بود به همراه گروهی به روستای گهکم می رفت و گاهی هم با پیشه ی پیله وری ( بیشتر گندم در برابر خرما) به برآفتاب می رفت .
به گهکم رفتن شبانه ای یاد دارم که هرگامی که با سوار برالاغ پیش می رفتیم سیاهی کوه بزرگ گهکم بیشتر نمایان می شد و سراپا شور داشتم که به کوه برسم .
در گهکم در کنار مغ بُری و خرما چینی شبها سراپا گوش به آوخت ( قصه) های عمو خدا داد می دادیم که با کلاه لبه تاب دار خود پُکی به کلیون (قلیان) می زد و آوخت می گفت : جن ، دیو ، حور و پری، پادشاه و وزیر ..کلید واژه هایی بودند که برایم استوره های رویا انگیز بود و گمان می کردم که در پس آن کوه بزرگ جا دارند . مکلو ، غلو و روزو همبازی های مادینه من در مُغستان گهکم بود ..روزی با سیاوش دنبال مغ های تاک و دور افتاده مانند سه مُغی رفیع آباد می گشتیم تا پای آن “خَنَکو”( خانه های گلی بچگانه) درست کنیم.
قنات ولرم گهکم با ویژگی اُوبادی ( آبمعدنی) خود جایی برای آبتنی همگانی بود به دور از درد سر های آب گرم کردن در دیگ.
چرک زدایی با سنگ و سفیداب کشیدن و سر شستن با گل سرشوی که از کوه های دور و بر بدست می آمد آدم را پس از آن سبک و پر انرژی می کرد.
در برآفتاب رنگ و بویی دگر داشت پدرم در خانه ی مادر رمضان می ماند و به کارش می پرداخت . در آنجا گُلَت و کوثره که از پیش( برگ ) های خود مُغ بافته می شد انبان هایی بودند برای جابجایی و نگهداری خرما . .. خرماهای هسته در آورده ی پیارم که به گونه گردی نان چیده می شد و به آن ” کُلُک خرما ” می گفتند خوراک ویژه ای بود. رشته کوه های تو در تو، روزی من و خواهرم را بر سر شور انداخت که به آستانه ی کوه برویم و هرچه گمان می کردیم که داریم نزدیک می شویم نمی رسیدیم ، خواهرم گریه سر می داد که چرا نمی رسیم؟ تا صدایی از پشت سرمان شنیدیم که برادرم دوان دوان مارا ندا داد که بر گردیم . اوباد ( آب معدنی) اُو رو شو ( آب ریشو ) در میان نیزارها در پناه کوه و آبتنی در آن با نیش زدن ماهی های ریز خستگی را از تن می زدود . با یاد آبتنی دخترکی پریچهره و آشنا که آرام در میانه این چشمه غنوده بود به یاد حور و پری های آوخت عمو خداداد افتادم و سالیانی پس از آن سروده نظامی در داستان ” خسر و شیرین ” در تماشا سروده ی زیبا ی آبتنی ” شیرین” و پس از آن با این سروده ی فروغ فرخ زاد با نام : ” آبتنی” هم نگاهی دیگر و همیشگی داد :
“لخت شدم تا در آن هوای دل انگیز پیکر خود را به آب چشمه بشویم ...
(۴)
در گذر از روزها شور و انگیزه کار در بیابان مرا بر انگیخت تا همراه دو سه تن از کودکان بزرگتر از خود به دنبال گله های گوسفند روم ..جست و خیز بز و میش و بره ها با گرد آوری آنها با چوب گز سرگرمی شاد انگیز ی بود ..پسین به هنگام آوردن گوسفندان ، آنها به پیشه ی شبانی از خانه ها یک دسته نان چوبه ای می گرفتند و من هم چون به همراه بودم از این مزد بهره ای بردم وبا این نخستین دستنمزد نان را به خانه بردم .
ما در این کار خشمگین شد و گفت که این کار مال خودشان است ..ما گاو داریم و باید کاهشوری یاد بگیری …
اما کار آموزدگی کودک را با آوردن یک کوله هیزم از دشت کنار ده نکو داشت می شد .
بین هفت هشت ساله بندی ستیلی دوسه متری را بمن دادند و به همراه برادرم در رودخانه ی خشک کنار ده برای چیدن هیزم رفتم ، کوله ای از چوب خشک درختان گز ، کنار و کُورک ( کهور) گرد آوری کرده و به کمک برادرم با بند به پشتم بستم و راهی ده و خانه شدم .
به هنگام پا گذاشتن در فضا ( حیاط) صدای چنگ و شَوا ( کِل و هورا) از نزدیکان بلند شد . مادرم مرا با کوله ای هیزمی بر پشت بر روی دلّه ای ( حلب) نشاند و با چنگ زدن ( کِل زدن ) نقل رو سر من پاشید و پس از آن با بازکردن بند کوله ی هیزم را به زمین گذاشتم.
از آنجایی که نیگ و کُردی ( نی و شروه) زدن نغمه ی همگانی روستا بود و از هر کنج و خانه و کوی و برزنی شنیده می شد ، چه خواندن مادران در پای گُو چوک ( گهواره ) فرزندان و چه کسانی که در انجام کاری مانند چیلُک ریسی ( طناب بافی با برگ های نخل ) که از کارهای سرگرم کننده بود و چه کسانی که بر گرده ی الاغی سوار بودند به گوش می رسید ، بچه های کوچک هم به فراخور شنیدن ها یکی دو بند کُردی خوانی یاد می گرفتند در آن زمان من یک بند کُردی که در ستایش خان تارم زمین بنشین در قلعه ی رفیع آباد بود یاد گرفته بودم ، پدرم در یک شب چله که مردم برای آوخت ( قصه) گفتن و گوش دادن به خواندن کتاب ” خرم و زیبا ” گرد هم آمده بودند برد و در جلوی خان گفت که دو بیتی را با نوای شروه بخوانم و من چنین خواندم :
کَفه ی گله گاه دولغ* شبارن
سر مِشتی فلک میدون لارن
سلام از من به صولت پور رسونید
مِشی عبدل سر فتنه شبارِن
( * دولَغ: دیولاخ ، گرد و خاک )
این دوبیتی در پیوند با کسان یاد شده بود که در روستای گله گاه در پایین تارم زمین بود که خواهان به در آمدن از زیر کلانتری تهمتن خان صولت پور بودند و خواستار بنیان گذاری ” ژاندارمری” در آن جا بودند و برای این کار برای خواسته اشان به کاخ شاه در تهران هم رفته بودند
(۵)
سر و گوشم به پیرامونی فرا تر از گود تارم زمین باز می شود …از راه “قطبی” کوچ مهرجانی به حاجی آباد می کردیم بنا به پیشه ی ” ضابط” خان بودن پدرم. شبی در بین راه در پای کاروانسرای گهکم می خوابیم .. در مُغ زاد ، مُغ بُری می شود و پس از آن در مُغان بلند شاغونی – شانی ( شاهانی) برای مُغ بُری اتراق می کنیم ..برج و بارویی بر روی بلندی و راسته خیابانی که مغازه هایی به رست ( ردیف ) در دوسوی آن است برایم تازگی داشت. حاجی آباد کلدان آن زمان ( ۱۳۴۰) ، ۲۵ سالی بود که با سامان دهی کشوری کانون بخش “سعادت آباد ” شده بود.
رویداد ” انقلاب شاه و ملت ” و بازخورد ” اصلاحات ارضی ” در زمستان سرد ۱۳۴۱ از یادمان های برجسته من است . برای نخستین بار پوستری دیدم که از سوی یک خودرو جیپ ارتشی در روستا پخش شد . نمونه پوستر : فرتورهایی بود از کورش ، اردشیر بابکان ، ..تا نادر افشار که دارند به رضاشاه می گویند تو مام میهنی ، راه مارا رهرو باش و رضا شاه در فراگردی فرشته گون که مام میهن است سرزمین ایران را در آغوش گرفته است ..
برای جشن این” انقلاب”، مردم ده به آموزشگاه ( مدرسه) گلی روستای تارم فراخوانده شد …در آنجا با ساز و نقاره با ساز زدن ( سُرنا و کرنا زدن ) حسین امامدادی نامدار و نقاره زنی استا شیرخان امامدادی ، جشنی با شکوه بر گزار شد ، کشاورزان روستای گنج و تارم سر شار از شادی با بیل های خود به پایکوبی می پرداختند .
بخشی از زمین های اربابان زردشتی : ارباب شاهرخ کیانیان و ارباب اسفندیار سروشیان به کشاورزان واگذار شد اما پیوند کشاورزان رفیع آباد با تهمتن خان صولت پور همچنان به روال پیش ماند .
با اینکه اکنون ۷ ساله بودم شناسنامه ام ۴ سال بود . به نوشته ها کنجکاو شده بودم ، کارت های سفید چار گوش سر و بن درون پاکت و پاکت های گلبهی رنگ چای گلابی کلکته که رویش نوشته هایی فارسی و هندی بود، را نگه می داشتم و به نوشته ها خیره می شدم . هر واکه ای به کسی یا چیزی نام می گذاشتم . برای نمونه واکه ی ” ج” را ” به داراب ” یکی از پیرمردان خمیده و واکه ی ” م” را به ” مهتابو” دختری از خویشاوندان می خواندم که پس از آن پی بردم که واکه نخست نام ” مهتابو ” هم می باشد .
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
شانس زنده ماندن
(۶)
نشانه هایی از آمدن زمان پیشه وری ( عصر صنعتی) به روستاها پدیدار شده است ..
از سوی خان “تراکتور” که روستاییان به آن ” تَرَتول” می گفتند و کامیون “اینترناش “و سپس “دَج” آورده شد . راننده که با گویش فرنگی : “شوفر ” ادا می شد یکی فضل الله شوفر تَرَتول بود و یکی هم عرب شوفر کامیون که هر دو سیرجانی بودند .
روزی در سر خرمن گندم ، فضل الله راننده ی تراکتور از کاور ( کپر ) بیرون آمد و چشمش به من افتاد و برای آب آوردن به درون کاور فرا خواند ..من زهره ترک شده پا به فرار گذاشتم.
در روستا شوفری بسیار پیشه ی برجسته ای می دانستند و همچنین ترسناک ساختن برای بچه ها به جای لولو به کار بردن که اگر چنان کنی می گم “عرب” بیاد بخورتت و همین شوند این شده بود که هنگامیکه صدای کامیون عرب و صدای تراکتور فضل الله می آمد بچه ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند.
کامیون با هِندِل ( Handel) که میله ای بود و به درون سوراخی که ” استارت” آن بود فرو می بردند تا چاولو ( روشن) شود . هِندِل زدن کامیون به نیروی تن و بازوی بالایی نیاز بود و این کار از سرگرمی و زور آزمایی ماجرا جویان جوانی شده بود تا دو مندویی ( مسابقه ) بگذارند که کی با دوران زودتر هِندل کامیون را روشن کند. واژه های فرنگی : “شوفر” ، ” چاولو” ، ” ماشین ” ، موتور ، هِندِل ، باک ، دیسک ، تایر و ….با واژه های بومی : گُودار ( گاودار) ، راه انداختن، گاو و خر و لِنگار ( خیش) در برابر هم به پیش می رفتند تا دوران کشاورزی را به چالش بکشد.
تلمبه ها ی بلا کِستون هم برای کشیدن آب سر و کله اشان پیدا شد تا دوران چرخ های آب کشی از چاه بسر رسد .
به جای علی یزدی ، حسین یزدی ، غفار هاشمی که با الاغ تنخواه ( پارچه ) برای فروش می آوردند کامیونی از سیرجان با باری از پارچه و کفش های لاستیکی می آمدند . اما از آن سو بازار الاغ فروشی در روی جلوی ده ( خیابانی ) همچنان برپا بود …پدرم کارشناس دانستن سن الاغ از روی دندان ها یشان بود. خودمان یک نره الاغی نامدار و تیزرویی داشتیم که از نمونه های الاغی بود که به آن خر سُوز می گفتند و پدرم نامش ” سلحشور ” گذاشته بود. …این الاغ روزی که کوشش می کرد به نان هایی که مادرم می پخت دهان بزند من با راندنش ، لگدی به سویم پرتاب کرد که گوشه ی راست لب بالایی من شکفته شد و مادرم با درهم کردن دوا هایی مانند دارِ زرد ، گوزه ( انزروت) و… در جای پارگی گذاشت و پس از زمانی بهم جوش خورد و گوشت آورد اما جایش ماند و تا هنوز هم کمی جایش مانده است . پدرم بدین شوند “سلحشور ” را با بهای چندین من گندم را فروخت ! …
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
شانس زنده ماندن
(۷)
یادی هم از سال ملخی بشود که در دور بر سال ۴۰ بود ، لشکر ملخ از آسمان به روستا یورش برد و به جان کنجیت ها ( کنجد ) افتاد.. ملخ ها آن اندازه زیاد بودند که مانند ابرهای سیاه جلوی خورشید در پهنای آسمان ده را فراگرفته بودند.
مردم چاره ای ندیدند تا از کشتزار ها نومید گشته ، مردها با چادر دُگُرد ( چادرشب ) و زن ها با چادر سرشان به شکار و گرد آوری ملخ ها ی کُناری راهی کشتزار پایین ده می شدند .
نه در کوه سبزی ماند و نه در باغ شخ
ملخ بوستان خورد و مردم ملخ
سعدی
برای خوراک سر دستی پر و بال ملخ را کنده در روی تابه کباب می کردند و می خوردند و یا برای تهیه کوت ( قوت) خوراکی ملخ ها می جوشاندند در پشت بام ها آفتاب کرده و سپس پوست کنده و خشک شده نگه می داشتند تا کاتغ ملخ درست کنند ..مانند کار خوراکی که با میگو می کنند به همینگونه تا سال های پنجاه در دیار ما به میگو : ملخ دریایی می گفتتد …
به ماهی های بزرگ نمک زده که از بندر می آوردند و برای گربه نبردن از شیروانی خانه آویزان می کردند ماهی گوشتی می گفتند.
روزی من چند تا بچه در مغستان ده پای گپ پیرترین زن ده ( دی حسین رجب ) نشسته بودیم ..می گفت : زمونه هَلِش (عوض) شده مردم چند روز میشه همدیگر را نمی بینند! …با اینکه همه چیز تو خونه دارند …کتری ، غوری ، منقل ، تابه … زمان ما یه نفر دونفر بود که آب پز داشت ( کاسه ای فلزی که آب در آن برای درست کردن چای آب جوش می دادند ) و هر روز خانواده ها در پسین گرد هم می آمدند باهم چای می خوردند …بگو بخند …اکنون درسته همه کس این چیزها را دارد اما مانند او زمون ها هر روز همدیگر را نمی بینند !
هارمان روستا درهمی بود از فرهنگ های دیرین مردم در باورهای بومی و دینی.
دو آئینی که بیشتر انجام می شد نوروز و خواندن کتاب مشکل گشا بود
نوروز با آیین ویژه ی گِلَک ( گِل سرخ) زنی بر دور و روی درهای خانه ، روی سر و پیشانی بچه ها ، شاخ و پیشانی چهارپایان ، کنده ی نخل ها و درختان ، گوچوک خوری ( تاب خوری) . که شور و هیجانی در زن و مرد برپا می شد .
خواندن کتاب مشکل گشا در شب های آدینه که سروده هایی در ستایش پیامبران و امامان بود . داستان خضر و حضرت علی ، داستان رویایی پیرمرد خارکش که پس از خواندن نقل و نخود و کشمش ویژه مشکل گشا پخش می شد .
خواندن فاتحه برای در گذشتگان و دعای حصار کردن حیوانات هم از باورهای همیشگی بود.
اما بازی ها و سرگرمی ها بسیار بودند که در جای دیگر همراه با آئین های بالا گسترده نوشته شده است.
در کنار این ها عشق و دلدادگی در روستا پرده از کار همه بر می داشت ...
انسان هایی با رفتارهایی از پیشینه ی نیاکان .
مانند همه جا در روستای ما رفتار ها و کنش های ناهمگون بود ، در کنار واژه های ورجاوند ( مقدس) ، واژه های دشنامی تا به شوخی هم کاربرد داشت با انبوهی از رویداد ها و زبانزدهایی که گفتنش را نادرست می دانند، اما هر کودک خواهی نخواهی می دید و می شنوید .
کامیون و تراکتور خان گاه سرگرمی بود برای سواری خوردن. آنها یی که جوان و مرد بودند از ” عرب” راننده ی کامیون می خواستند تا پنجه رکابی سوار شوند. پنجه رکابی به ایستاده سوار شدن بر روی رکاب ( پله های سوار شدن ) بود که به هنگام راندن کامیون ، رکاب سوار بادی به سر و تنبانش می افتاد و کیف می کرد .
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
شانس زنده ماندن
(۸)
خان با کامیون خود هندوانه و خربزه بار می زد و به بندر می برد و گاه چند نفری هم دنبال خود می برد برای کمک و گاهی هم برای گرفتن وام کشاورزی .
بک بار برای من این یادمان شد که در تابستان ۱۳۴۲ به همراه پدرم و دوسه تن دیگر با کامیون خان به بندر بروم. در اتاق کامیون قدم نمی رسید که درازی راه و دور وبر را ببینم …گاهی پدرم مرا بلند می کرد …شب در پر آبدین خوابیدیم . تونل تنگ زاغ هنوز نبود . در کافه کاوری ( کپری) ناشتا خوردیم . به نزدیک بندر که رسیدیم پدرم مرا روی باربند گذاشت تا از دور بندر را ببینم . در بندر ما به مسافرخانه ی “علی کورو” ( دور و بر هتل کوثر اکنونی – میدان شهربانی) جاگیر شدیم .
در یکی دو روز در بندر ماندن این یادمان ها برایم ماند:
در کنار دیوار بلند زندان شهربانی ( سیتی سنتر اکنونی) پاسبانی نگهبان بود که صداهایی هم از درون زندان می آمد .
نخستین بستنی را در خیابان بهادر روبروی بانک صادرات اکنونی خوردم ..پدرم گفت یه بارگی نخوری که زیاد سرده ..با این قاشق بخور …مزه شیری آن بستنی هنوز انگار در دهانم مانده است …در کافه ی قنبر حیدری ( کنبر سبیل) در همان خیابان کناره دهنه ی بازار چلو ماهی خوردیم . رستم دایی ام در آنجا دیدیم به من شیوه ی قاشق چنگال به دست گرفتن و با آن خوراک خوردن را یاد داد .
در بازار مردی به نام (رکنی) شربت آب لیموی تازه با لیوان های بزرگ شیشه ای می فروخت ( امروز با نا تازگی آب لیمو و در لیوان های یک بار ه ای یان ده ) . پسران رکنی : اسحاق و موسی اکنون از دوستانند ..همین امروز موسی را که کفش فروشی دارد در همان جای پدرش دیدم که پنجاه و پنج سال پیش پدرش را !
پسین بندر با پدرم در روی دیواره ای بلوار روبروی تندیس رضاشاه نشسته بودیم تا دست دراز کردم و به پدر گفتم : اون کیه؟ ...پدر م دستم کشید که پاسپان ها می گیرند ! …گفت : اون مجسمه ی رضاشاه ، پدر شاهنشاهه که خودش از این راه بندر رفت خارج و این با یه چیزایی را کار دستی آدمی مانند خودش درست کردند و تکان نمی خورد…در دنباله گپش با همراهان گفت که خاک میهن هم برداشته بود و اینجا در دستش نشان دادند .
با پدرم به سینما شهرزاد ( شل کن) * رفتم و برایم هیجان انگیز بود که آدم های بزرگتر از آدم های دور و بر با کارهای شگفت آور و خواندن ترانه انجام می دهند . این فیلم نخستین دیدنی را با بازی محمدعلی فردین در ” گنج قارون” بود . سینما از بالا رویش گرفته نبود و کسانی که نمی خواستند پول بلیط بدهند از روی دیوار بانک ملی یا درختان کناری بالا می رفتند و نگاه می کردند.
دریا برایم شگفت انگیز تر از از همه چیز بود که این همه آب آنورش کجاست ؟
برای همین روز پس از آن که پدرم و همراهان با خان به بانک برای گرفتن وام رفته بودند و مرا گفتند بمانم جایی نروم که گم می شوم …دزدکی رفتم کنار دریا ، مات تماشای آبهای نیلگون و صدای امواج آن بودم . پس از دو ساعتی که به سوی مسافرخانه رفتم ..در میانه ی راه پدرم و امیرقلی سالاری از همراهان را دیدم که عرق ریزان و هراسان با دیدن من نفس زدنشان آرام شد و بر افروخته به من گفتند چرا رفتی بیرون ما دَوَل و دنیا دنبالت گشتیم. گفتم دریا رفتم . امیرقلی همچنان نفس زنان گفت : من هم گمانم بر این بود که این بچه رفته تو دریا غرق شده رفته …
با بر گشت به روستا با دیده های کسان و نمادها و تندیس رضاشاه و نیز دیدن فیلم سینما ، در کاور کوچک فضای بزرگ خانه امان با شَل ( گل شَل شده ) بر روی دیوار ، چارگوشی دابشتی ( دوشت ) درست کرده و با شَل، آدمک هایی درست کرده به این پرده ی گلی چسبانده و به آن سینما شل کن نام نهادم! …همبازی هایم برای همکاری و تماشا به آنجا می آوردم …
و با این کار به گونه ای نو ی خونَکو ( خانه های کوچک گلی کودکانه) درست می کردیم .
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
شانس زنده ماندن
(۹)
سه سال از شناسنامه ام بزرگترم . آن زمان که به شناسنامه ، ” سِجِل” می گفتند، به اداره آن : اداره ی احصائیه و سجل احوال ” می گفتند . هر از چند گاهی فرستاده اداره ی یاد شده از حاجی آباد به روستاها می آمد و با هماهنگی کدخدای ده یک گروه که در رده های نزدیک بهم سن داشتند با پرسش از پدرانشان شناسنامه در می دادند . پدران هم بیشتر سن پسران را به همانگونه که گفته شد تا اینکه به زمان سربازی برسند دارای زن و بچه شوند و راهی برای بخشش از سربازی رفتن بشود ،؛در تاریخ زاد روز کوششی نمی شد که درست همان روزی که به دنیا آمده اند در شناسنامه نوشته شود و بیشتر روز آغاز سال می نوشتند با اینکه آنهایی که نزدیکانشان مُلا ( سواد دار) بودند جایی در پشت قرآن یا دفتری تاریخ درست زایش را البته به روز و سال و ماه ماهی (قمری ) یادداشت می کردند.
رویداد سجلی من نیز بر همین منوال شد به همراه چند تن از هم سن و سالان: نوازالله ، نعمت الله ، غلامشاه ، محمود، یوسف ، شهریار و.. با هماهنگی کدخدا یاور باوقار شدیم : :اول فروردین ۱۳۳۷ .
اکنون با شناسامه ی ۵ سال و سن ۸ سال پدرم بر آن است که در این روز های پایانی آبان ماه که از مهرجونی ( مُغ بری) از روستای برآفتاب برگشته ایم به روستای ” تارُم” ببرد تا برای نامنویسی با نشان دادن هیکلم به مدیر مدرسه بپذیراند که به سن شناسامه ام گیر ندهد .
مدرسه گلی تارم در نخست ساختمان رها شده از قلعه ی مرتضی چوبینه ( نماینده ارباب اسفند یار سروشیان زردشتی ) بود که این ساختمان گلی پس از آن پاسگاه ژاندارمری جای گرفته بود و پس از رفتن ژاندارمری به روستای ” گهکم” پنج دری آن که به گونه ی کپه ( گنبدی) با مهرازی ( معماری ) کرمانی ، برای دبستان بهره وری شد .
پدرم دانسته بود که در تارم مدرسه پا گرفته است و دوتن از هم بازی هایم ( نوازالله و غلامشاه ) یک ماهی است به مدرسه رفته اند و با نامنویسی من، پس از “داور خواجه” که یکی دوسالی از ما جلوتر و در پتکوئیه رفته بود. اکنون نخستین کسانی بودیم که از رفیع آباد پا به مدرسه در تارم گذاشته بودیم . این رویداد پس از برچیدن ” مکتب خانه ” رفیع آباد ” به سبب نابینا شدن ” ملا علی نیکخو ” و نیز زمانه ی گشایش آموزش های نوین دولتی انجام گرفت .
ملا علی نیکخو نامدار به ” کلعلی ذاکری” با دستور والده ی خان ( زبیده خاتون ) ، کلانتر بیوه رفیع آباد از دُرز و سایبان به رفیع آباد آمده بود تا مکتبخانه را راه بیندازد . ملا علی مردی وارسته و معتمد ده بود و افزون بر مکتبداری حکم مرجع دینی هم داشت . با نابینایی که داشت به کمک فرزندان خود از پایین ده به خانه ی منبر ده در کنار قلعه می آمد و بر پشت بام آن با پرسش از نشانه های زرده ی شوم ( گاه مغرب) ، اذان سر می داد. ره آورد ملا کردن ملا علی ، چند تن از روستا بودند که از آن میان : زنده باد ” شهپر ” دختر خان بود.. برادر بزرگ من هم اکنون دوره چهار پنجساله مکتب را گذرانده بود و خواندن و نوشتن یاد گرفته بود و کتاب خرم و زیبا را با نوا می خواند .
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
[۹/۷، ۲:۴۴] یعقوب باوقار زعیمی: شانس زنده ماندن
(۱۰)
اکنون از کوچ مهر جونی روستای برآفتاب بر گشته ایم ، روز های واپسین آبان ماه است ، هنگامه ی تخم کار ( بذر افشانی) و از سویی کولک چینی ( برداشت پنبه) و لیمو چینی و پایان خرما چینی در رفیع آباد بوی هوای ویژه ای پراکنده است .
پدرم یک جامه ی آبی یقه کیپ راه راه و چاک دار با پیژامه ای همرنگ که دمپای آن کِرمک ( نوار) بود با یک جفت مَلیکی ( گونه ای پاموش گیوه با پوزه و پاشنه چرمی دار ) از حسین یزدی در برآفتاب خریده بود و این ها را پوشیدم تا به سوی مدرسه ی تارم برای نام نویسی کلاس اول دبستان بروم…برای خودم هم باور نکردنی بود که تا آن زمان یادم نمی آید پاپوشی پوشیده بودم. در روستا بچه ها تا زمانیکه بزرگ می شدند پا پوش و کفشی نمی پوشیدند .. رفیع آباد زمینش گِلی و دور و بر آن شوره زار بود ؟ ریگزار نبود ،کف پاها با گذشت زمان سفت شده و با زمین خو می گرفت . ( مانند بومیان بیابان نشین استرالیا که خود را مردم حقیقی می پندارند ) و تا تنی ( حتی ) بزرگتر ها هم دوست داشتند پا پتی در روستا راه بروند مگر اینکه برای کار کشاورزی و مُغ بری نیاز به پوشیدن مَلکی پیدا می کردند . از پوشیدن پاپوش از پریچه ( الیاف ) مُغ که به بندری آن را ” سُواس” می گویند چیزی به یاد ندارم اما پاپوش هایی با کف لاستیکی بریده از تایر خود رو ها که با رویه ی بافته های چیلُکی ( طناب بافته شده از برگ های مُغ ) پیوند زده می شد کاربرد داشت.
کسانی که برای کار به آبادان و کویت رفته بودند با خود کفش آوردند که به آن ” اُرُسی” می گفتند …کفش های لاستیکی از سال ۴۴ در روستا آمد .
اگر به پاها سیخ ( خار نخل ) یا خاری می رفت و تهش فرو می ماند با خیس کردن جایش با سوزن دَرزی( سوزن خیاطی ) در می آوردند و گاه می شد که یک سرگرمی برای دلداده های زن و مرد باشد تا کف پای دلبری روی ران پای دلبری در بر گرفته شود تا با کنکاش خوش آلودی مانده خار و سیخ را بیرون آورده شود .
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
[۹/۱۰، ۱۰:۲۹] یعقوب باوقار زعیمی: شانس زنده ماندن
(۱۳)
پس از رهسپاری آقای علی زمانی نژاد به روستای پتکوئیه آقایان شاپور کیانیان ( زردشتی ) و …. کار آموز که هر دو کرمانی بودند آموزگاران کلاس سوم دبستان ما در نیمه ی سال دانشی( تحصیلی) بودند که روش انگار برابر درست با واژه های آموزش و پرورش در پیش گرفته بودند . روش شگفت اینها این بود که پیشین روزها درس می دادند و درس می گرفتند و پسین روزها ما را وا می داشتند تا در سر سرای قلعه تارُم آب پاشی کرده ، تَکِل ها ( حصیر ) را گسترانیده ، پتو و بالش روی آن ….و آنها با لباس راحتی لَم داده و رو اندازی را روی خود می انداختند ، بساط چای و منقل مهیا و سپس ما را از دختر و پسر وادار به آواز خواندن می کردند چند تنی شروه می خواندند …”روزی ” دختری بود که با صدای بلند شروه می خواند که در روستا می پیچید ، “امان الله ” پسری بود که در شروه خواندن سر زبانش می گرفت …”محمد ماندگاری ” ترانه ی با احساس می خواند : روم صحر ا من خسته ، بچینُم گل دسته دسته ، آیُم به خونه ی تو نازنینم ، لبُم پر از خنده و دلم شکسته ، …با این ترانه دشت دور و بر با گلهای سر زردو ( بو مادران ) جلوی چشم می آمد .
من ترانه دختر قوچانی می خواندم : آفتاب سر کوه نور افشونه ، سماور جوشه ، یارُم تُنگ و طلا دست گرفته غمزه میفروشه….یه دو نه ی انار ، دو دونه ی انار ، سیصد دونه مروارید، میشکنه گل ، می پاشه گل ، دختر قوچانی ..
( آن زمان رادیو ترانه های نامدار بومی به ویژه ترانه های خراسانی زیاد پخش می کرد ). ترانه ی : دختر فراش باشی را عباس می خواند .
همه شاگردان بدون سوا گری می بایستی آواز و ترانه می خواندند و گرنه تنبیهی مانند کلاع پر یا دویدن تا پای ” بِرکه ی کل عزیز ” در پیش داشتند …
با گفتن : یک ، دو سه از آنها باید بی درنگ ترانه یا رقص از سوی کسی که خواسته شده بود انجام می شد
این دو اموزگار که ما به آنها ” مدیرون گوتونو ” (مدیر – آموزگاران بزرگ ) به شوند هیکلی بودن می گفتیم تنها به آواز خواندن بسنده نمی کردند …برنامه های شاد و هیجان انگیز دیگری هم مانند رقص ، نمایش ، توپ بازی هم برپا می کردند .
تماشای خنده آور این بود که یکی با زور ترانه ای می خواند یا می رقصید و خودش هم خنده ه ش می گرفت ! …
دویدن دسته جمعی تا” بِر که ی کله عزیز ” و برگشت هم از برنامه های همیشگی ” مدیرون گو تو نو ) بود .
کسی که پیش از همه می رسید تشویق و جایزه می گرفت .
ادامه دارد….
🌴🚴♂Y.B.Z.
* نام ها گاهی به شَوند هایی ( دلایلی) ، خود گزیده می باشد .
…
گویش ها در فارغانات تارم وسیرمند شاخههایی از یک زبان واحد هستند،
به انواع هر گویش، لهجه می گویند، برای مثال گویش فارسی دارای لهجههای تهرانی، غیره است و
گویش ها فارغانی تارمی سیرمندی از نظر آوایی، واژگانی و دستوری با هم تفاوت های ندارند و فهم آن ها نیاز به آموزش خاصی ندارد، ولی لهجههای هر گویش معمولن تنها تفاوت های آوایی و واژگانی دارند و فهم آن ها نیاز به آموزش چندانی ندارد.
مثلن یک نفر فارغانی با یک سیرمندی یا تارمی به راحتی میتواند هم صحبت کند، ولی همین فرد با فارسی زبان ، شاید دچار مشکل می شود.
گویش دارای گونه های زبانی نیز هست که وابسته به نوع شغل وبکار بردن ابزار ودرختچه ها واصطلاحات خاص درشغل و جنس گفتار نیز در ایجاد گونههای زبانی تاثیر می گذارد.
کارکرد زبان یعنی شیوه ی استفاده ی روزمره از زبان در امور مختلف. مهم ترین کارکردهای زبان عبارت است از: ایجاد تفاهم و ارتباط، بیان عقیده، دادن و گرفتن اطلاعات، فکر کردن و با خود حرف زدن، و از دیگر کارکردهای زبان، فرهنگ سازی است، به این معنی که از طریق زبان فرهنگ ساخته می شود و به نسل های آینده منتقل می گردد.
گویش این مقاله اهداف آن عبارت است از: توصیف زبان و نوشتن دستور زبان، مقایسه ی زبان ها، طبقهبندی زبان ها، بررسی و شناخت وضعیت گذشته ی زبان ها، بررسی لهجهها و گویشها، آموزش زبان، فرهنگ نگاری، بررسی زبان از نظر تولید و دریافت از طریق اندام های گفتاری و دستگاه شنیداری و مطالعات آوا شناسی هست.
گویش تارمی (فارغنی) در شاخه ی زبان های هند و ایرانی باستان قرار دارد. این زبان های باستانی ریشه ای در مصدر فارسی اصیل هست زبان فارسی سه دوره ی باستانی، میانه و نو دارد. فارسی امروز ما که همان فارسی نو است دارای لهجه های فراوانی است. امروزه گویش تارمی در کنار سایر گویش های ایرانی به حیات خود ادامه می دهد.
ما اکنون آثار نوشته شده ی بسیاری از زبان های فارسی باستان و میانه در دست داریم و افزون بر رشته ی زبان شناسی همگانی، رشته ی زبان های باستانی را هم داریم که رشته ی گسترده ای است و خیلی هم در آن کار می شود.
مثلن وقتی در گویش تارمی (فارغنی) معیارگفتاری میگوییم، “اگوم” یا “اشم”، در فارسی گفت و گویی (محاوره ای) این دو فعل میشود “میگم” و “میرم”، می بینید که در فارسی گفت و گویی چه قدر کلمات را کوتاه میکنیم و یادر آن واژگان ویژه ی محاوره به کار میبریم، مثلن خانه میشود خونه، نان میشود نون، دندان میشود دندون، یا در گویش تارمی فارغانی(دکا) همانang انگلیسی هست یعنی درحال انجام دادن کاری و غیره. بنابراین این جا باید بر این نکته تاکید بکنیم که نباید دو اصطلاح تارمی گفت و گویی و فارسی معیار گفتاری را با هم اشتباه گرفت. در مقایسه ی لهجهها و گویشها نیز آن ها را با فارسی معیار مقایسه می کنند نه با فارسی گفت و گویی.
فارسی معیار، در واقع فارسی آموزش است، یعنی ما وقتی می خواهیم بنویسیم به فارسی گفت و گویی نمی نویسیم. البته ممکن است برخی به عنوان یک سبک آن را به کار ببرند، ولی همه متوجه می شوند که این فارسی معیار نیست. نوشتن را باید آموزش دید، حرف زدن را هر کسی در خانواده یاد می گیرد ولی مساله ی نوشتن چیز دیگری است. فارسی معیار همانی است که آن را می نویسیم و همان است که تا آموزش نبینیم نمی توانیم آن را خوب بنویسیم. برای خوب نوشتن باید آموزش دید. این مقاله در حال تکمیل شدن است.
مهندس رفیعی واستاد باوقار وآذین خودم در تنگدئو
هر لهجه وگو
به قلم یعقوب باوقار زعیمی
شیر زن سر راه بُی یه بَیله ای اَ آدم تو سینه ی کوه برخورد اکنن . مهد ابریم اگو اینان آدمونن که اَ ای راه او راه بَی ای طره بی خوشون از ترس باج و خراج ندادن ایجا تاک وپراک شوکین و دمبال اَو او آبادی اگردن .
روبرو که اَبِن با هَمده گَپ ازنن . آدمونی که اگون اَ طِری بَشکرد و رودبار اومدستیم و گپ زدنشون هم بُری فرک اشه با ایجا و با سختی بُی هم افهمونن ، اَگُن : ما دمبال چِشمه ی اوُیم که جا منزل اکنیم . شیرزن اگو : ما هم دمبال اییم که اوون سرگشته تو جوغ شُکنیم تا وِلو تِلو نبو .اگه شما دمبال جا منزل و آبادی اگردین ما ماشا جاهونی همی دور و بر هستن که نشونتون آدیم و بهدشن تاشا با ما کار اُکنین .
سر دسته شون اگو : حتما” ما که ما یه جای منزل اکنیم و زندگی اکونیم کار و باری هم اکونیم .
مهد ابریم که از بیخه ی گله گاه تا کَّل ای منطکه کوه و دشت تارُم و فارغونات گَشت بو و مث ِ کف دستش ششناخت جایی هامو نزیکون پر آبدین(اولین ایسگاه پلیس سایکسspr )و سات آبا (سعادت آباد)براشون در نظر اگی و شاگو الاونه شما همی جا ابین تا ما اشیم او پِل کوه ، طِرَی فارغونات بر اگردیم .
شیر دختر و مهد ابریم اَشِن تا اَ گردنه ی قطبی تا ابن و اَرَسِن دورودی جایی که باید مسیرشون توُ آدِن اِشِن طِرَی فارغونات ..تو ای مسیر که اَومَدِن هر جا اوُ رایی و چَک و چِشمه انی شادی چند تا سنگ رو همده کوپ شاکه و نُشونی شنا . اوباد نمک ، اوُباد گُمپون ، کَنات گهکُم ، اوُباد گُدار . ای چِشمه و اَوُبادون هر کدومی انگاری یه معبد و زیارتگاهی بو بی شیر دختر و روبرو هرکدام دَسُنِش با حالت شکرگزاری رو هم شَنا و وردونی بَی خوش شخوند .
وارد منطکه ی فارغونات که بودن ، سر راه آبادیونی ابینن که اُنگاری خیلی وخت نبون جا و مکان شُگِن …شَمیل ، جائین …دهنه ی میمند و دامنه ی کوه جایی ابین که لازمن جوغ ساروجی اِکشه..
تو خود مرکز فارغون که اَرَسن رو ونه کعله ی حاکم اوجا اَبِن …. حاکم بی ایکه آوازه ی شیر دختر ششنُفت بو با پذیرایی گرمی که ازشون اَکن با نارنگیون نافی که اَ تو باغ شُچی بو هم پذیرایی شاکو
شیر دختر اَ کاری که شَی اُکُن اگو ... حاکم با شوخ طهبی ( شوخ طبعی) اگو : مو هم مِثِ حاکم تارُم هیچ کاری به کارِت اُمنی ….تو تَی لَکَب ” شیر مرد” اِگیری و رو دَسِ ما اِزَنی ….فکط ای تُگُم که جوغ که تَی اِکَشی اَوَُنِش اَگه اِی طِری باغون ما بیا و نارنگیون خوبی ابو ، یه باغی بَی خوت ادیم .
پسر رئیس عبدالکریم - پسررئیس غریبشاه.- پسررئیس رفیع الدینٰ- پسررئیس مشهدی غریبشاه- پسررئیس شکرالله – پسررئیس امان الله – پسررئیس شکرالله- پسررئیس برخوردار -پسررئیس بهروز- پسررئیس احمد- که از ایل وبزن بزرگ درفارغانات(سیرمند،تارم،فین،فارغان) بوده وخدمات زیادی برای حفظ امنیت و ساکنین کوشیده اند.
قبور اجداد انها مطابق شده درسیرمند در فارغان وباغستان و فین مدفون شده اند.
وپدر ناصرخان معتضد طی حکمی از والی شیرازابراهیم خان قوام الملک شیرازی درسال۱۳۰۴شمسی به عنوان ضابط وماموردولت درحفظ انتظامات محال سیرمند.سیاهو.جایین(ر.ک سند شماره دو صفحه۸۸) پس از مرگ صولت السلطان کلانتر تارم وحتی تا منطقه فین گسترش یافته وقلعه حاجی آباد بدستوررئیس عبدالکریم به محمد رضا کیوانی مامور حفظ آن قلعه می شوند .وآخرین فردی بوده که قلعه مزکور به سالخوهای ژاندارمری نیروی ملی کشور عهدار می شوند فارسنامه ناصری چاپ سوم.
و قسمتی از برگرفته ازکتاب شهر سبز حسن عباس درگاهی وتنظیم شجره نامه.برگرفته از بلوک سبعه-ناحیه فارغان.
۱-پسررئیس غریبشاه.- ۲-پسررئیس رفیع الدینٰ- ۳-پسررئیس مشهدی غریبشاه- ۳-پسررئیس شکرالله -۴- پسررئیس امان الله -۵- پسررئیس شکرالله- ۶-پسررئیس برخوردار۷ -پسررئیس بهروز-۸-پسررئیس احمد-
فرزندان رئیس عبدالکریم،ناصرخان،منظر خان،علی رضا خان،سرکارخانم کیوانه
قدیمیترین کدخدایی که مردم از خاطرهها و شنیدهها به یاد دارند حاج جلال نام داشته که گفته میشود فردی ظالم بوده است. اما کدخدایان بعدی که فین را اداره کردهاند مردهای قابل احترامی بودهاند که حتی امروزه مردم فین به نوادگانشان احترام میگذارند. این کدخدایان عبارتند از:
فرهنگ بومی هرمزگان همانند بسیاری از فرهنگها در جهان یک فرهنگ محلی ـ منطقهای کهن ودیرینه است.
سخن از فرهنگ به واقع کاری سهل و ممتنع است . شاید به تعداد دانشمندان علوم اجتماعی و انسانی برای سؤال ” فرهنگ چیست ” پاسخ موجود باشد اما جمع میان تمامی آنها عبارتست از : ” مجموعه آداب و عادات و رسوم و هنجارهای اخلاقی و دینی و باورهای یک برزن می باشد.
فرهیخته گان بومی از این ویژگی فرهنگی ـ اجتماعی ـ محیط وبستری که دارای یک فرهنگ معین هرمزگان هست.
ماراک جمع آوری هویت ورسم ورسوم گذشته گان، را در قالب نشست های دوستان به هویت اصلی آن که گویای نگهبانی به دلیل فراموش شدن ان تلاش میکند.
هر فرهنگی در قالب فرهنگی خود دارای هویت مربوط به آن فرهنگ میباشد.
فرهنگ بومی هرمزگان نیز به دلیل نام نهادن فرهنگ برای آن میتواند در ساختار درونی خود هویتی به افراد بدهد که از آن میتوان بهنام هویت بومی نام برد.
هویت بومی هرمزگان برگرفته از فرهنگ بومی که لااقل میتوان در بخشهایی تمایز بین آن با فرهنگ همجوار را یافت.
لازم است ما بوم را بشناسیم. بوم یا محیط در انسانشناسی اکولوژی، یا انسانشناسی محیط شناختی مفهومی فیزیکی است که در آن خاصیت طبیعت، محیط زیست اقلیم درج میگردد.
این مفهوم در شرایط محیط شناختی است که بر فرهنگ تاثیر می گذارد، از این نظر میتوان به تبع تأثیر بوم
فرهنگ، هویت است میتوان برای فرهنگ بومی هویت بومی درنظر گرفت. بنابراین میتوان از هویت بومی سخن به میان آورد. حال نیاز است پتانسیلهای هویت بومی هرمزگان را مورد بررسی قرار داد.
مکان، فضا، زمان، فرهنگ هرمزگان از مهمترین منابع هویتساز هستند. هرگونه هویت فردی و اجتماعی نیازمند تداوم فردی و اجتماعی است. این تداوم زمانی صورت میگیرد که گذشته معناداری وجود داشته باشد. از طرفی دیگر فرهنگ نیز مهمترین و غنیترین منبع هویتسازی است. تا زمانیکه فرهنگ و مخزن فرهنگی و خمیره های فرهنگی و نمادها و نشانهها در فرهنگ وجود نداشته باشد؛ هویت شکل نمیگیرد.
اقای مهدی دیناری فرهیخته شرق هرمزگان
تمدن نحوه زیست علمی و فن آورانه در یک جامعه از کهن تا کنون دربرزنی فراگیر می شود ، یعنی می توان به راحتی از تمدن ان برزن سخن گفت . امروز همه از دستاوردهای صنعتی و علمی در گذشته نیز چنین بود ، اما فرهنگ به معنای پیش گفته فقط ملی و بومی است .
شایان گفتن است که نمی توان در طول حیات یک جامعه تأثیر متقابل فرهنگ و تمدن را نادیده گرفت .
فرهنگ ابتدائی هم نشین تمدن بدوی است و فرهنگ غنی و پربار قابلیت ایجاد یک تمدن پیشرفته و روزآمد را دارد .
مشخص است که اختراع ماشین چاپ چه تحول عظیمی در زندگی بشر ایجاد نمود و چگونه بر فرهنگ جوامع تأثیر ی شگرف نهاد . نیز می دانیم اختراع ماشین بخار در آغاز عصر انقلاب صنعتی و پیدایش پدیده تولید انبوه چگونه مناسبات تولید و اخلاق کار را دگرگون نمود .
از طرف دیگر مظاهر تمدن وقتی از جایی به جایی منتقل می شود تأثیراتی در فرهنگ مقصد به جای می گذارد ، مثلن: ” فرهنگ آپارتمان نشینی ” یا ” سوارشدن اتوبوس یا تاکسی ” ،دیدن همین معناست . امروز دیگردیدن افراد در حالی که راه می روند و با تلفن همراه درجاهای ممنوعه صحبت می کنند ، شایدامری عادی است.
امروز به کمک تکنلوژی وچاپ کتب ازجمله چاپ روزنامه ماراک برای پشتی بانی از فرهنگ غنی هرمزگان قدم های استوار گذاشته وشاهد شکوفای دیگر فن آوری های نوین ارتباطی فرهنگ از مؤلفه های تمدنی هستیم بلکه فرهنگ های گوناگون به سرعت از هم تأثیر می پذیرند و قریب به دو دهه است که اصطلاح فرهنگ جهانی همراه با نظم یا نظام نوین جهانی کاملاً در اذهان جای گیر و همین خود موجب بروز نگرانی هایی شده است .
هفته نامه ماراک خود ملزم بر نگهبانی فرهنگ وتمدن دیرینه هرمزگان برخطه خلیج فارس واستان هرمزگان.
حمایت جدی از اهل هنر و ادب وظیفه متولیان فرهنگ است . گفته می شود در ورزش آماتور هستیم ، اینجا هم آماتور هستیم . هیچ یک از این قبیله از هنرش بقاعده نان نمی خورد . خاموشی در غربت یا در عزلت و تنهایی فرجام ناگزیر آنانست . حمایتی اگر باشد یا استثناء است یا منجر به ترویج فرهنگ قلب و ناسره می شود . نگاهی به وضعیت موجود و کم و کاست امکانات تخصیص یافته و نبود سیاست های حمایتی و تنظیم کننده ، ترسیم گر فضایی است تاریک که بجای روشن نگهداشتن آن هر ازگاهی عبور شهابی لحظه ای آنرا روشن می کند . بماند که اهل قلم و هنر مشکوه در دست چه به جان می زنند.
مکان، فضا، زمان، فرهنگ از مهمترین منابع هویتساز هستند. هرگونه هویت فردی و اجتماعی نیازمند تداوم فردی و اجتماعی است. این تداوم زمانی صورت میگیرد که گذشته معناداری وجود داشته باشد. از طرفی دیگر فرهنگ نیز مهمترین و غنیترین منبع هویتسازی است. تا زمانیکه فرهنگ و مخزن فرهنگی و خمیره های فرهنگی و نمادها و نشانهها در فرهنگ وجود نداشته باشد؛ هویت شکل نمیگیرد.
استعدادیابی و پرورش استعدادها در حوزه ادبیات هرمزگان، ارتقای سطح مهارت گفتاری با تکیه بر ادبیات فارسی اعم از اشعار، جملات نغز، ضرب المثل ها و پرورش و تربیت شخصیت های علمی و برجسته در حوزه ادبیات از تاثیرات برگزاری جلسات گپ نوشت فرهنگی و ادبی است.
و همچنین افزایش توجه به ذخایر معنوی شعر و ادب بومی استان هرمزگان و جلوگیری از فراموش شدن مواریث گذشتگان در حوزه ادبیات را از دیگر فواید برگزاری اینگونه جلسات گپ نوشت برشمرد و بیان کرد
شناسایی بیش از پیش شخصیت های استان در حوزه ادبیات، توسعه صنعت گردشگری و افزایش امید و تلاش برای کسانی که در این عرصه در حال حاضر فعالیت دارند نیز از تاثیرات برگزاری این گپنوشت می باشد.
این استان در حوزه ادبیات به ویژه شعر، از استعدادهای فراوان و شخصیت های بزرگ و شاعران گرانقدر و ارزشمندی برخوردار است و عواملی همچون هفته نامه ماراک، تشکیل گپ نوشت نقد ادبی در گسترش این فرهنگ بسیار موثر باشد.
سفرنامه پیترو دلاواله لینگ پایین کلیک کنید. ودانلود را مجدد کلیک فرمایید
دور همی گپ نوشت وا باشندگی ۱۶ نفر اَ دوس دارون زبون و فرهنگ هرمزگان برپا بو .
منصور نعینمی پیشکسوتونه وا ابراز وکفه ای دو هفته ای وا شَوندِ پیدا کردن جا و باشندگی دوس دارون تازه هونده نیاز ایدونست که اَ نشستون گذشته و دس هونده هون گپ نوشت بگیت او اَ حرکت که بدون واسطه و تبلیغ رسمی نهادون مسئول رو مردم دوس دار فرهنگ بومی تاثیر ای نهادِ ن ابراز خرسندی ایکرد .
او بی ادامه رهنمودون آموزشی ا کاربرد حرف “ه ” نا خوانا ( غیر ملفوظ) همگام وا زبون پارسی تو نوشتن بندری ایگُفت تا وا اشتباه جای کسره وا کار نبرند.. مانند : که ، مه ، چه .
کاربرد ” و” : ( o) وا جای ضَمّه وا شَوندِ آسون خوندن صلاح ایدونست که انجام ببوت .
و اتونیم بنویسیم : هوندوم : آمدم . ( وا ای گفته بخشی اَ پیشنهاد علی رضایی شریف پذیرفته بو ) .
وا جای آوای ow اتونم اَ دو و او استفاده بکنیم ، مانند :
شوو : شب
او تو ادامه ی گَپش بومی نویسی و بومی گویی نشونه هویت و شخصیت هرکه ایدونست که اتونت باشندگی بوم زادی خو نشون ادیت .
و دگه تاکید ایکه تا اَ واژهونی زیبا و خوش آهنگ مرکب بومی تو شعر و داستان وا کار ببرند.
مانند : کرکِرنگی ، جِلنگ جِلنگ ، استاک استاک ، دوو دوو ه کا .…
استاد پیشکسوت گپ نوشت وا عین حال ایگفت که نبایه اَ دستور زبان پارسی و همی طو آوا نگاری فونتیک که فرهنگستان وسیله ای بی ارتباط بین المللی ایپذیرفتن غفلت بکنیم.
عباس رفیعی هم بی تو جریان بودن تاره هونده هون راه دراز،ی که ای گپ نوشت ای پیمودِن و شوربخنانه اساتید زبون شناس علمی همراهی شونکه بازگو ایکه و همی طو بَی زبون دانستن بندری تا ایکه گویش دانستن ببوت تاکید ایکه. او ایگفت که به رسمیت شناختن زبون بومی بایه دور اَ اغراض سیاسی ببوت.
یعقوب باوقار ( یاکوب) دَس هونده هون گپ نوشت حاصل هامو زبون زد آموزگار بی رحم تجربه ای دونست که اول امتحان اِگفتن و دگه یاد ادیت تا ایکه یاد اسدیت و دگه امتحان اَگِنت .
او ای نهضت گپ نوشت بومی وا ای مدون گری، پدیده ای نو ظهور تو کشور ایدونست و ایگفت اصرار بَی گپ نوشت بندری به معنی ای نین که جانبدارانه تعصب بومی ببوت بلکه ای حرکتین که زبون پارسی توانمند اَکن و همی طو راهی بی پیوند زبونون بومی دگه هستن و تاتنی* نمود پیدا کردن زبونون و گویشون دگه هرمزگان که شاخ و برگ زبون معیار استان هستن هم بی زبون بندری کمک اکن .
یاکوب ایگفت که بایه واماش * ببیم که زبون بندری وا زبون وارداتی پایتخت بی شکل ای نکُنتن . ما تو زبون بندری حرف ربط ” و
( va )” مونین .. “او – و ( o)” مُهستن ….”بَشِت” مونه بودن …”ببوت” هستن …”بِسِیت” نینِن … “واگِه” دوروستِن ..
.. ای مووردون همیشه بایه تکرار بکنیم تا ملکه ی ذهنمون ببوت ..بی ایکه شوربختونه تو محاوره و صدا و سیما رعایت نابوت و چیزون دگه هم هَن
اگه یه پوره ی * واژه به عنوان واژه هون مهمون جاگزین بکنیم …اَتِرسیم زبون بومی وا یه شیر بی یال و دُ مب آلیش ( هَلِش) * ببوت !.
او اضافه ایکه : تو ای دور همی هو اَ گپ نشتون و آثار فرهنگی دگه بومیون هم بازگو بودن مانند گپ نوشتون بلوچی تا مازندرونی …
او باشندگی خانم هانیه هادی نژاد فعال و دوستدار بومی نویسی گیلکی تبار تو ای دور همی شَوَندِ ای کار ایدونست .
* * *
پخش نشریه ی پربار فرهنگی امرداد توسط مهندس محمد رضا رئیسی پور و دیدن کتابخونه دیر پا ی محله کعله شاهی ( قلعه شاهی ) وا همت خانم لیلا جعفری و آغای یعقوبی ( مسئولون کتابخونه ) وا پدیرایی شون اَ کِرون * زیبا و سپاس مندونه تو ای دور همی هسته .
*****
*هر اُتاکی مَیونه ی دُنیان*
” اُکتاویو پاز”
یاکوب
گروه استاله ئون فرهنگ هرمزگان
۷ آذر ماه ۱۳۹۶
🚴♀🌴Y.B.Z.
*واژه*
* تاتَنی : حتی ( گزینشی نویسنده)
* واماش : مواظب ، توجه
* پوره ، پوری : پاره ، پاره هایی ، تعدادی ( گزین شده)
* آلیش – هَلش : عوض ، تبدیل
فارغانات چنانکه در بخش خانه ها اشاره شده دیوارها و سقف های ساخته شده از خشت و گل از کاهگل پوشیده می شد.
و روی بامهای خشت و گلی نیز پوشیده از کاه گل بود.
فلسفه ی کاه گل مالی دیوارها و پشت بام این بود که ساختمان ایجاد شده از روی هم گذاشتن ردیف خشتهای چهارگوش با ملاط گل بدنه ای ناهموار داشت
و در درون اطاق ها و فضاهای دیگر با جزئی برخورد این بدنه خراب می شد
خاک ریزی میکرد و فضای اطاق و وسائل و فرش آن آکنده از خاک و گرد و غبار می شد.
هنگامی که این سطوح را اندود کاهگل می کردند، خلال های کاه ذرات گل را در بافت سلولوزی خود حبس می کرد و اندود گل را روی دیوار، سقف و بام تثبیت می نمود.
بدین ترتیب کاه گل دیوارهای درونی سال های طولانی دوام داشت و نیاز به تجدید و ترمیم نداشت اما کاه گلی پشت بام در هر بارندگی دچار فرسایش و تحلیل می شد و با آنکه تراشه های گاه تا حدی جلوی این فرسایش را می گرفت باز هم آب باران تدریجاً گل های اندود بام را با خود می شست و به صورت آب گل آلود از ناودان هادر کوچه ها و حیاط خانه ها جاری می کرد.
این کپه ها ظاهراً از ساقه های گیاهی به شکل یک سبد دهان گشاد بافته می شد و رویه ی برون و درون آنها را یک لایه ی نازک چرم می پوشانید که آن لایه ی چرمی به وسیله نخ مقاوم به کپه دوخته می شد و به همین جهت یکی از حرفه ها کپه دوزی بود.
تهیه ی کپه به عهده صاحب خانه یا استاد بنا بود و تهیه کاه گل و حمل آن به پشت بام به عهده ی یک یا دو نفر بود.
طرز تهیه کاه گل هم تشریفات و ظرافت هائی دارد به این ترتیب که تلی از خاک رس خالص را آب میبندند و گل حاصل را با بیل مالش میدهند تا صورت یکنواخت پیدا کند و سپس مقدار زیادی کاه ساقه ی غلات را روی آن میریزند و ابتدا با بیل کاه و گل را مخلوط می کنند و سپس یک یا چند کارگر با پاهای برهنه این مخلوط را لگد کوب می کنند و به عبارت دیگر مدتی طولانی بر روی این توده ی گل و کاه راه می روند تا به صورتی هر چه یکنواخت تر کاه و گل مخلوط گردد.
کپه ها را از این کاه گل پر می کنند و کپه را روی سر میگذارند و یک دست به کپه و دست دیگر به ستون نردبان از نردبان بالا می روند و کپهی کاه گل حمل شده را جلو روی استاد بنا خالی می کنند
تا او با مالهای که در د ستا دارد کاه گل را به شکل یکنواخت روی بام بگستراند.
ملاحظه می شود که در جریان کار، بنا و عمله و رهگذران کوچه از نعمت گل آلود شدن بی نصیب نمی مانند و دست کم پس از حمل تمام کاه گل به پشت بام یا جای دیگر ته مانده گلها در کف کوچه با کف کفش رهگذران گفت و گو خواهد داشت.
نمیگذرد و هنوز هم حتی بسیاری از سقف بام خانه های دهات و برخی خانه های شهری با کاه گل عایق بندی می شود زیرا خاک رس نسبت به آب نفوذپذیری زیادی ندارد و هنگامی که به کمک رشته های کاه در جای خود تثبیت نسبی پیدا کند و به سرعت در اثر آب باران شسته نشود از نفوذ آب به سقف اطاق و ریزش سقف جلوگیری می کند.
کاه گل
تعریف کاهگل
کاهگل ملاتی است که در معماری ایران به خصوص در مناطق کویر مرکزی ایران به کار میرود. این ملات ترکیبی است از خاک رس و کاه که عمدتا برای اندود کردن سقفها به کار میرود این ملات به دلیل وجود کاه مقاومت نسبی پیدا کرده و جلوی ترکیدگی آن گرفته میشود. از سوی دیگر عایق خوبی برای جلوگیری از انتقال حرارت در منطقه کویری ایران است.
برای ساختن گل کاهگل تا حد امکان از خاک رس استفاده میکنند. پیش از این که خاک را آب بدهند آن را با کاه به خوبی میآمیزند و به شکل تپه کوچکی در میآورند، میان آن را گود میکنند و داخل آن به نرمی آب میریزند، خاک و کاه را با آب میاندازند تا در آب گل، زردی کاه نمودار شود، سپس خمیر را مالش میدهند و به تدریج کاهگل ساخته میشود.
تقش کاهگل درشکل دادن به محیط خانه و شهرایرانی
بر روی سرزمین ایران شهرهای اصیلی وجود دارد که از قرنها پیش بنا شده، امروز بپا ایستاده و هر کدام به تنهائی شاهد نبوغ معماری اقوام این سرزمین است.معماران ایرانی براساس احتیاجات قوم خود، با توجه به مسائل اجتماعی و خصوصیات جغرافیائی و بمنظورهای معینی ساختمانهائی بنا کردند که نبوغ معماری آنان و زیبائی مجموع این بناها در هر کدام از شهرهای ایرانی قابل ستایش است.بکار بردن مقیاسهای انسانی توأم با لطافت فکر و ذوق معماران در ریختن طرحهای ساختمانها و نیز سادگی مصالح، سیمای شهر برای بنا نهادن، معماران مصالحی را گرد آوردند که با امکانات و خصوصیات این سرزمین تطبیق مینمود و سادگی و زی
تاریخ شروع مصرف کاهگل را در تمدن ایران نمیتوان دقیقاً تعیین نمود لکن وجود آن در قدیمترین آثار معماری فلات دلیلی است بر اینکه این ماده با زندگی اقوام سرزمین ایران از ابتدا آمیخته شده و شناسایی و استفاده از آن طی قرون نسل به نسل رسیده است.
برای آسایش قوم ایرانی معماران، شهرها را با قشری از کاهگل پوشانیدند و از میان این پوشش سبزی شاخهی درختان از حیاطها بیرون آمد.رنگ دلنشین کاهگل نه تنها زیبائی فوق العاده ای بشهر ایرانی داده بلکه بزندگی مردم روشنی و رنگ بخصوصی پاشیده است.این خمیر در سرزمین ما بصورت یکی از مصالح اساسی در انواع معماری مختلف بکار رفت و با دست آدمیان و با نیت خوش بروی همه شهرهای ایرانی کشیده شدو زندگی در شرایط اقلیمی بهتری زیر حمایت آن ادامه یافت.
بررسی ماده، ترکیبات، ویژگی ها و مصارف کاهگل در بناها
ترکیب ماده کاهگل از ابتدا تا امروز یکسان بوده و شامل دو ماده ساده است:
۱- ماده اول کاه است که پس از دروی گندم و خشک شدن و کوبیدن و با کمک چهارشاخ به هوا پرت شدن، با جزیی نسیم از دانه های گندم جدا شده، آرام بر روی زمین می ریزد. سپس آن را جمع آوری نموده و برای مصرف های مختلفی انباشته می کنند. به این ترتیب، در اغلب نقاط ایران، کاه به آسانی و ارزانی به دست می آید. الیاف آن، ماده گل را به هم می کشد و گل را مسلح می کند؛ همان طور که آهن، بتون را.
۲- ماده دوم گِل است که حتی المقدور برای ساختن آن، از خاک رس استفاده می کنند. قبل از اینکه خاک را آب بدهند، آن را با کاه به خوبی مخلوط می کنند و به شکل تپه کوچکی در می آورند. میان آن را گود می کنند و داخل آن به نرمی آب می ریزند. خاک و کاه را با آب می اندازند تا در آب گل، زردی کاه نمودار شود. سپس خمیر را مالش می دهند و به تدریج کاهگل ساخته می شود.
با وجود اینکه ساختن این خمیر در نهایت سادگی انجام می شود معهذا چگونگی مخلوط و مقدار هر کدام از مواد امری حساس است. با کمبود کاه، ماده کاهگل ترک بر می دارد. با کمبود مقدار خاک، الیاف کاه مانع روانی آب باران می شوند. کاهگلی که برای پوشش بام ها ساخته می شود، کاه کمتری دارد و در عوض به خمیر آن، خاک شنی از شن چاه می افزایند تا در مقابل باران به جای کاه، قشر کاهگل را تقویت نماید و در مورد کاهگلی که برای پوشش دیوار تهیه می شود، کاه بیشتری به مخلوط اضافه می کنند تا متن کاهگل صاف تر شود و نیز ترک بر ندارد. با به کار بردن خاک رس سرخ تری، کاهگل، رنگ سرخی به خود می گیرد و متن آن برای گرفتن نقوشی از گچ آماده می شود.
قشر کاهگل عایق است؛ گرما و سرما از آن عبور نمی کند؛ باران در پوشش های گنبدی و سقف های طاقی آن نشست نمی کند؛ همهمه کوچه ها و بازار ها در آن گم می شود و لازم به توضیح نیست که گرد آمدن خواص این چند عایق در یک ماده به ندرت دیده شده است.
کاهگل ارزان است. کاه در اغلب شهر های ایران به فراوانی یافت می شود. قیمت خروار آن ناچیز است؛ و با این مقدار، کاه، سطوح بزرگی از اندود گل را مسلح می کند. کاهگل را هر کس می تواند بسازد و ماوای خود را با آن بپوشاند و حفظ کند. اندود کاهگل آسان کشیده می شود. آدمی با یک دست خمیر آن را بر می دارد و بر روی سطح دلخواه پهن می کند. در این مورد حتی به کار بردن ماله در کشیدن آن روی سطوح، نشانی از امکانات صاحبخانه است.
کاهگل مانند خمیر نرمی بر هر حجمی پوشانیده می شود و در این مورد، معماران حداکثر استفاده را نموده و توانسته اند برای شهر های ایرانی میراث ارزنده ای از حجم های جالب به جا گذارند. گرچه کاهگل به سهولت و ارزانی به دست می آید لکن به علت خواص فوق العاده ای که نیز دارد، به صورت متن شهر های ایرانی در آمده و به بنایی قدم گذاشته است؛ به کلبه بی بضاعتان یا اعیان نشین ها، به کوره ها، به بازار ها، به حمام ها، به تکیه ها و بالاخره به مسجد ها. و همه این ساختمان های شهر، با کوچه هایی که میان دیوار های کاهگلی می دود به هم مربوط می شود.
معماران تیزهوش، از گرمی رنگ کاهگل برای متن تزیینات دیواری داخل بنا نیز استفاده کرده اند. دیوار حیاط های داخلی را از بهترین خمیر سرخ فام پوشانیده و بر آن با خطوط برجسته گچ، نقش های هندسی انداخته اند و یا آن را به داخل هشتی های ورودی کشیده و بر آن نقش های تصویری ساخته اند. رنگ کاهگل، نور شدید و گاه زننده آفتاب سرزمین ما را برای ساکنان آن مطبوع نموده و در گرمای فصل تابستان با برگشت دادن اشعه خورشید و حرارت آن از روی بام ها و یا دیوار های کاهگلی، دما را به حداقل رسانیده است.
با وجود اینکه کاهگل ماده فشرده ای نیست، استقامت و دوام آن قابل ستایش است. تنها در مناطقی که باران های فصلی شدید ببارد، ناچار هر چند سال یک بار، اندود تازه ای از کاهگل بر روی اندود سابق می کشند. به این ترتیب، تعمیر و تقویت آن امر ساده ایست و احتیاج به تخصصی ندارد. این تعمیر برای پوشش دیوار ها کمتر اتفاق می افتد. کاهگل سال ها بر روی دیوار می ماند به طوریکه اندود بنا های رها شده قرون گذشته هنوز بر جاست.
برای ساختن گل کاهگل تا حد امکان از خاک رس استفاده میکنند. پیش از این که خاک را آب بدهند آن را با کاه به خوبی میآمیزند و به شکل تپه کوچکی در میآورند، میان آن را گود میکنند و داخل آن به نرمی آب میریزند، خاک و کاه را با آب میاندازند تا در آب گل، زردی کاه نمودار شود، سپس خمیر را مالش میدهند و به تدریج کاهگل ساخته میشود.
خود کاه از گندم به دست می آید. ابتدا گندم را درو کرده، خشک کرده و می کوبند. سپس آن را به هوا می دهند تا از دانه های گندم جدا شود. همان طور که دیدید تهیه کاه، آسان و ارزان است.
آنچه در ساخت کاهگل اهمیت زیادی دارد، میزان به کار بردن کاه، خاک و آب است. در ترکیب این مواد باید دقت نمود چون اگر خاک کم باشد، الیاف کاه جلوی روان شدن آب را می گیرد؛ به همین دلیل است که برای پشت بام ها، کاه کمتری استفاده می کنند تا بارش باران باعث شود کاهگل محکم تر شود. از طرف دیگر، اگر کاه کم باشد، کاهگل ترک بر می دارد؛ به همین دلیل برای دیوارها کاه بیشتری استفاده می کنند تا دیوار ترک بر ندارد.
مزایای دیوار کاهگلی
* عایق حرارتی است
دیوارهای کاهگلی عایق های حرارتی هستند. از نفوذ سرما و گرما جلوگیری می کنند و در نتیجه با وجود آن می توان در مصرف سوخت صرفه جویی کرد. حتی عایق رطوبتی نیز هست. باران در پوشش های آن نشست نمی کند.
دیوارهای کاهگلی، که ارزان از کفمان رفت!
* آسان و ارزان است
در بسیاری از شهرهای ایران یکی از ساده ترین موادی که می توان تهیه کرد، کاه است. قیمت خروار آن بسیار کم است. از طرف دیگر، تهیه کاهگل تخصص ویژه ای نمی خواهد و از عهده آدم های معمولی بر می آید. لازم نیست میلیون ها تومان خرج مصالح عجیب و غریب و آدم های متخصص کرد. کافی است دو دست داشته باشید؛ با یکی خمیر را بردارید و با دست دیگر آن را روی دیوار یا سطح مورد نظر خود پهن کنید.
* با استقامت و با دوام
در این زمینه نیز کاهگل با توجه به میزان و نوع موادی که در خود دارد، استقامت بالایی دارد. هرچند شاید در مناطقی که پیوسته باران های شدید می بارد به مشکلاتی بر بخورد؛ نه به این معنا که دیوار یا سقف بریزد! بلکه تنها نیاز به تعمیر زودهنگام پیدا می کند که آن هم کار ساده ایست.
* تنوع کاهگل
کاهگل را تقریبا روی هر حجمی می توان کار کرد. اگر می خواهید حتی در همین آپارتمان های بدقواره از کاهگل برای تزیین دیوار استفاده کنید می توانید! بهترین دیوار برای کاهگل کشیدن دیوار آجری است. اگر می خواهید روی دیوار گچی این کار را بکنید، بهتر است ابتدا کمی گچ دیوار را بتراشید.
* زیبا از جنس طبیعت
دیوار کاهگلی زیباست! خصوصا اگر با شاخ و برگ های درختان ترکیب شود؛ خصوصا اگر آبی روی آن بپاشید تا بوی خاک رس تازه همه جا را فرا بگیرد؛ خصوصا اگر دیوار با خمیر سرخ پوشانده شده و بعد نقش های تزیینی روی آن حکاکی شود.
عیب یک دیوار کاهگلی
دیوار کاهگلی را نمی توان شست! نمی توانید یک دیوار کاهگلی سنتی داشته باشید، بعد با هزارجور ماده ی شوینده ی مدرن، آن را بشویید، دستمال بکشید و گردگیری کنید! راه تمیز کردن دیوار کاهگلی پاشیدن مقداری آب با افشانه به آن است. با این کار بوی کوچه-باغ های روستا در خانه می پیچد.
ملات کاه گل
کاه گل پوششی ارزان و عایقی ضد نشت بوده که امروزه از کاربری ساختمانی به کاربری صنعتی رسیده و در لایه های ضد نشت زیر فونداسیون تجهیزات و مخازن بزرگ بکار میرود.ملات کاه گل متشکل از خاک رس و آب و کاه که با هم مخلوط شده و به مدت دو روز معطل مانده و پس از آن مجددا ورز داده شده تا بصورت خمیری شل شود.
ملات کاهگل از نسبت اختلاط ۴۰ تا ۴۵ کیلو گرم کاه مرغوب زرد در ۸/۱ مترمکعب خاک رس و افزودن تدریجی حدود ۴۰۰ لیتر آب و ورز دادن و مخلوط آن حاصل میشود.
در ملات کاه گل استفاده از کاه مرغوب موجب جلوگیری از ترک خوردگی پوشش پس از خشک شدن شده و همچنین برای پایین آوردن درجه انجماد ملات در زمستان و جلوگیری از سبز شدن و رشد علف در پوشش ملات به آن نمک طعام اضافه میکنند.البته در مواردی که بخواهند رنگ ملات روشنتر شود به ملات خاکستر چوب اضافه میکنند.
اگر کاه کمتر در ملات افزوده شود به آن گل نیمچه کاه گویند و اگر کاه را کوبیده و ریز کرده و به ملات اضافه کنند به آن سیم گل گویند.
خاک رس ملات باید ناب و با حد اقل ماسه باشد و روش آزمایش خاک رس حل کردن بخشی از آن در یک ظرف آب بوده تا میزان رسوب ماسه قابل تشخیص شود.
خاک رس حسب مواد موجود در خود دارای رنگهایی بشرح ذیل است.
الف – خاک رس خاکستری
این خاک رس حاوی گرافیت زیادی میباشد.
ب – خاک رس سفید
این خاک رس بدون اکسید آهن است.
ج – خاک رس قرمز (سرخ)
این خاک حاوی اکسید آهن سه ظرفیتی است.
د- خاک رس تیره
خاک رسی که کربن دارد تیره میشود.
ه- خاک رس کبود
خاک رسی که اکسی آهن دو ظرفیتی دارد کبود است.
در مناطقی که بجای کاه از پوست خرد شده برنج استفاده میکنند به ملات حاصله فل گل گویند.
ماده چسباننده ملات گل و کاهگل، از خاک رس است. پولکهای خاک رس پس مکیدن آب به صورت خمیری در آمده و دانههای ماسه خاک را به یکدیگر میچسباننداین ملاتها از قدیمیترین ملاتها هستند و در نخستین ساختمانهایی که بشر بنا کرده،به کار رفته است. هم اکنون نیز در ساختمانهای خشتی و گلی و حتی آجری و سنگی بسیاریاز روستاها این ملات به کار میرود. برای ساختن ملات گل، آخوره میبندند و در آن آب میاندازند و صبر میکنند تا پولکهای خاک رس آب بمکند، پس از آن ملات را خوب ورزمیدهند و به مصرف میرسانندچون ملات گل پس از خشک شدن جمع شده و ترک میخورد، به آن کاه میزنند که آن را مسلح کرده و از ترک خوردن آن جلوگیری کنندبرای ساختن این ملات نیز آخورهای از خاک و کاه میسازند و در آن آب میاندازند تاخاک گل شده و کاه خیس خورده و نرم شود. پس از آن ملات را خوب ورز میدهند و به مصرف میرسانند. ملات کاهگل برای اندود ساختمانهای گلی، زیرسازی اندود گچی و آببندی بام ساختمانها مصرف میشود. ملات کاهگل به علت سبکی وزن، عایق، حرارتی خوبی است و ازاین رو در گذشته سقف زیرین شیروانیهای دو پوشه را با این ملات از داخل اندودمیکردند تا جلو ورود گرما از سقف را بگیرند. چنانچه در آب ملات کاهگل کمی نمک طعام اضافه کنند، به علت خاصیت جذب و نگهداری رطوبت که در نمک وجود دارد، ملات بیشترخمیری میماند و بهتر جلو عبور آب را میگیرد، به علاوه از آنجا که نمک درجه آب را پایین میآورد، در فصول سرد این ملات دیرتر یخ میزند، در ساختن کاهگل برای نما باید از کاه نرم و ریز استفاده کرد. برای ساختن هر مترمکعب کاهگل، حدود ۴۵ تا کیلوگرم کاه لازم است. گل نیمچه کاه دارای کاه کمتری است و برای فرش کردن آجرروی بام در مناطق کم باران به مصرف میرسد. گاهی اوقات به ملاتهای گلی به منظورآببندی و دوام بیشتر، امولسیون قیر اضافه میکنند. افزودن ماسه به ملات گل، سبب کاهش جمعشدگی و در نتیجه کاهش ترکخوردگی آن میشود. افزودن کمی آهک یا سیمان نیزسبب اصلاح بعضی خاکها میشود.
مزرو(مزرعه)
از دوراهی کشروخانه، بطرف فارغانات درجاده آسفالته قدیمی و درختچه های زیبای غریچ وگلهای بهاری سیموک آرام ارام به پل بزرگی که دورودخانه را*کندر*بهم وصل میکند میرسیم.
که درنهایت سه رودخانه که به گر یا گرداب میرسد(گر کشروخانه) یکی از کهن ترین منطقه فارغانات محسوب می شود.
مزروشامل دوتنب که یکی بر تپه ی مشرف بر روستامحل نصب بازی کودکان شده ، ایجاد دوبلوار در امتداد هم یکی از عجیب ترین پروژهای عمرانی که باعث ضررها اسیب رسیدن به زمین های زراعت ومزروعی به هدر رفتن اعتبارهای عمرانی که میتوانست بجای این آزار راه ،مرکزی فرهنگی ایجاد نمایند خود جای تا،مل داردکه به موقعه برای دفاع از حریم کشاورزی و جلوگیری از اعتبارات عمرانی است مسئولین وقت تصمی گرفته که جای احترام دارد اقتصاد مقاومتی حرکتی برای بهبود روند روستا قدمی برداشته شود بهرصورت مسئولین جوابگو خواهند شد.
مزروی ها با قومی مهربان وسخت کوش از زمین حاصلخیز گندمی ری دار نانی به عمل میا ورند .
هنگام بارندگی به علت رسی بودن این زمین جلگه وابرفت میتوان
برخی از اهالی مزرو که به بندر یا حاجی آباد کوچ کردهاند هنوز بسیاری هستند تا بخشی از فرهنگ و تاریخ روستا و مردم خود را به خانههای خود در مزرو منتقل کنند خانه آنها رنگ و بویی از روستای قدیمی دارد.
روستای خونه گلی وپشت تنب که رودخانه ها باعث جدایی با مزرو به واسطه خانههای خشتی ساخته شده با گل رس و پوشش خاص و بومیزنانش مشهور است.
خانههای خشتی روستای مزرو کم نیست. کوچک و بزرگ در پایین یا بالای تنب سالم و یا تخریب شده و در حال تخریب برای مردم باقی مانده است و کمتر کسی به فریادشان میرسد. بیشتر اوقات مردم روستا برای کار به اطراف میروند و تعدادی هم میمانند چند سالی است که مردم از روستا به شهر کوچ کرده اند و فقط گاهی که مراسمیدر روستا باشد به خانههایشان برمیگردند اما هنوز برخی از اهالی روستا هستندوخانه های به سبک جدید با بلوک وسیمان ونمای مدرن ساخته .تعدادی هم به هیچ عنوان دل به شهر راضی نشده بعد ازبازنشستگی درحال شروع زندگی دیگر وجدیدی برای خود هستند مانند اینکه از مادر متولد شده اند به رودخانه ها ی خشک ونخل های بیسر وانارهای خشک پاقلات مینگرند وافسوس میخورند اب قنات جوشان ده میر کجاست ان شلتوک کاری کجاست ان خلوت مزروی برای پنهان کردن ابزار کشاورزیلنگار وکرت بند واوشن وداس وسیخ رون کجاست. ان فریاد کودکانه هنگام بارندگی با گل رس چسپان کجاست.پیر ها که دل از محل زندگی خود نکنده و حاضر نشده اند با فرزندان خود از روستا خارج شوند هنوز هم میتوان از میان همه درهای قفل زده درب های چوبی بیابیم در زمانی که رهگذری کمتری به آنجا میروند اهالی قدیمیو سالخورده روستا را دید که جلوی در خانههایشان نشسته اند و یا با همان پوشش همیشگی خود چارقد با گلهای رنگی ریز پوشیده و چادر محلی در کوچهها قدم میزنند آنها میدانند که بهار،رهگذران وکوچ کنندگان به روستا میآورد .
برخی از انها هنوز فصل سفر نشده خانههای خود را یا تعمیر میکنند و یا تخریب تا دوباره آن را از نو بسازند. آنها خانه خود را تخریب میکنند چون میتوانند از شر یک خانه درحال تخریب راحت شوند دلیل دیگرشان این است که هزینه مرمت و نگهداری بیش از بازسازی است با این وجود برای توجیه کار خود سعی میکنند که در میان همه این اهالی اما ساکنانی هم هستند که در زمین خالی خود خانه ای ساخته اند که هم رنگ و بوی سنتی خود را داشته باشد و هم سبک خانههای مزرورا حفظ کرده کند.
شاید کمتر کسی متوجه شود پشت دیوارهای کوتا این خانه و در میان خانه های بلوکی ساخته شده آن اطراف خانه ای گلی به سبک سنتی ساخته شده است و اهالی آن حتی در نوع انتخاب رنگ دیوار سلیقه به خرج داده اند اما در کنار همین خانه،
مزرو داری چهار تا پنج قنات می باشد.
قنات اوشیرین
قنات درتنگو
قنات پاقلات
قنات دهمیر
تعدای از موتور برقی جایگزین نموده کارشناسان سال 96 سالی پرباران وپرآب پیش بینی کرده و با همتی که مردم مزرو دارند
هردو از زمینهای شرق وغرب کندر، گووست. وکندر شور
Goovast که ازرودخانه بخوان سرچشمه میگیرد اب چشمه اووشیرین راپر آب میکند.
این مردم مزرو سخت کوش از زبده ترین بهترین کشاورزان این برزن هستند باغ های دهمیر،گشنو ودرتنگو وبسته را محلی برای امرار معاش حلال کاشت انواع میوه های تابستانه وپائیزی
روستای درضلع شمالی شهر فارغان ومشرف بر فارغانات می باشد.این روستا بر دامنه کوه بصورت شرقی غربی بنیان وساخته شده. پشت یا در شمال بندکوه دق آشکار-وتیدمه پشته درازو
ده مرشد- اشکات(اشکفت چهل گزه)- تولشی- بندکوه- فرغو
از روستاهای کوهستانی فارغانات که اکثر به کار کشاورزی، دام داری مشغول بکارهستند، محصولاتی مانند نارنگی- انجیر(انجیرسوزو) با آب زلال از چشمه های زیبا به برکه ها منتقل وسپس باغهای انجا را ابیاری می کنند.این چشمه هاسالهای خشک سالی چندان تاثیری در کم وزیاد شدن اب چشمه این برزن نشده.
محل های دیدنی
غار ویا اشکفت چهل گزش از محل های دیرینه وکهن می باشد.
شش اشکفت که در ایام مختلف خانواده های بسیاری در اشکفت مورد نظر ساکن بوده.
از این اشکفت ها برای زندگی وزخیره کرده علوفه دام بهره می بردند.
یکی از این اشکفت ها چهل گزنام دارد تا چهل سال پیش محل زندگی افراده بوده .
ودرحال حاضر پر از خفاش وحیوانات موزی می باشد.میتوان گفت نقش این اشکفت ها سرپناهی در برابر حوادث طبیعی وحیوانات درنده بوده است شکی نیست.
بندکوه دارای ده تا پانزده چشمه کوچک وبزرگ که تعدادی نخل ونارنگی وانجیر والو (الوپوجی) بید بنگلا وگز بناهای در دامنه کوه با مصالح سنگ وگل وچوب خانه های زیبا برای زندگی سالم درکنار طبیعت بنا نموده.
این مردم تلاش کرده اند که به مراتب در شهرآئینی وفرهنگ وادب موقعیت مناسبی برای کودکان خود با ایجاد دبستان داشته باشند
وبسیار افراد با مدارک عالیه از این برزن در شهرها خدمت میکنند که گاهن تعدادفکر وقصد نوسازی منازل اجدادی خود هستند.
مقاله از مرتضی محمدی فرزند کرامت
اسناد قدیمی در فارغان
تمامی کاربران مخصوصاً افرادیکه با مردم فارغانات آشنایی داشته ودارند پی بردن به اصالت فرهنگ در این برزن گویای همه ی زیبایهاست بنا به تدریس درمکتب خانه های فارغانات ما با دستخط های زیبا مظهر فرهنگ وتمدن منطقه هست روبروی می شویم که تعدادی ازنامه ودستخط هدیه از
۱. روش فیزیکی
۲. روش شیمیایی
۳. روش مقایسهای.
سیرمند،راییز، مزرعه، سیاهک، باغانان، پرعابدین،تلمرا دق فینو مزرا
روستایی زیبا در شمال هرمزگان .
سیرمند در نافه این برزن قرار گرفته و 70km حاجیآباد واقع شده.
اطراف آنرا را رشته کوهی شمال کوه جائین،در غرب جاده اصلی وشرق کوه بونه وتشگردآخرین رشته کوههای زاکرس این کوه محل رزق وروزی این دیار هست، در شرق کوه برفی و در شمال آن کوه شاهانی (شانی) قرار دارد.
گویش مردم سیرمندی همان فارغانی یا تارمی میباشد.
این منطقه کوهستانی بوده و آب و هوای معتدلی دارد، این روستا دارای زمینهای کشاورزی، درختان خرما و مرکبات انجیر وانگور وهلو وپرتقال مرغوب دارد.
داشتن منابع باستانی وکهن مانند پل میلکانی عبور آب وبازگشای وتونل دردل سنگ جستههای درکوه ودره کافران صورتک وسنگ نبشته واشکفت های گاوی ایجاد استخر ساروجی اب برای کاروان وجود چندین کوره های باستانی در رائیز اصالت این منطقه شهرآئینی همراه میکند.
جمعیت این روستا براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۶۶۵ نفر (۱۶۸خانوار) بودهاست.
ادامه خواندن میلکانی پلی جهت جوی آب-کشاورزی- قدامت بالا در سیرمند
وجه تسمیه این قلعه تشگرد تش+گرد شهریاران بزرگ که میخواستن به بار قبل از جنگ برسند
بازتاب آتش و نور در باورهای اساطیر ایران
مریم فدایی
اسطوره ها آینه هایی هستند که تصویر هـایی را ازورای هـزاره هـا مـنعکس مـی کننـد و آنجـا کـه تـاریخ و باسـتان
شناسی خاموش می مانند اسطوره ها به سخن می آیند و فرهنگ آدمیان را از دور دست ها به زمان ما می آورنـد
و افکار بلند و منطق گسترده مردمانی ناشناخته ولی اندیشمند را در دسترس ما می گذارند اساطیر ایران باسـتان
در این دنیای پر رمز و راز جایی والا دارد و شناخت آن رهنمون ما در شناخت فرهنگ غنی و پـر ارزش ایـن سـرزمین
است .
جان هینلز
آتش
آتش و نور در ایران باستان
آتش و نور در تمدنهای قبل از آریایی ها
آتش و نور در دین زرتشت
آتش و نور در تفکر اسلامی
حدود ٧٠٠ تا ٨٠٠ هزار سال پیش که استفاده از آتش آغـاز شـد اسـتفاده هـای گونـاگون از آن گردیـد از
گرم کردن تا پختن غذا و بیداری انسان و امنیت شـبانه و شـکار تـا نیـایش و پرسـتش آن و خلـق خـدای
آتش .
آتش در ابتدا برای انسانها کارکردهای رمزی داشته است و همه باورهای مقدس به این اعتقاد داشـتند
که آتش عنصری اساسی است و نوعی وضع و حالتی است که نمـی توانـد واقعیـت انـضمامی داشـته
باشد زیرا آتش صمیمی در قلب و برزمین و کائنات زنده است و هم در بهشت و هم در دوزخ قرار دارد .
به گفته محمد بن احمد طوسی در عجایـب المخلوقـات و غرائـب الموجـودات ((…آتـش زایاسـت اگـر بـه
درستی حفظ و مهار شود محرک تولید است و بخشنده نیروهای جدید تا جایی که در افسانه ها گوینـد
که ققنوس از شعله ایی که اورا می سوزاند جان می گیرد و مـادام کـه آتـش اسـت جهـان تـابع قـوانین
است زیرا که آتش است که جامد را به مایع و گاز تبدیل می کند …)).
آتش و نور مظهر وجود ووحدت است در بررسی اساطیر می توان به تقدس آتش اشاره کرد زیرا آتش یـا
آگنــی در کتــاب ودا – آذر در ایــران – هــستیا در یونــان – وســتا در روم – آگنــیس ســیزونتا در لیتــوانی –
ستایش میشد .
دنباله طبیعی ستایش اتش تقدیس شدن ان است که در بین همه اقوام بوده و مظهر وجودی است که
در نزد ایرانیان با احترام آن را می ستودند و از آنجا که آتش مظهر نور است انسان های اولیه خورشید را
سرچشمه نور و روشنایی می دانستند و زمانی که بـر آتـش آگـاه شـدند بـرای ان قـدرت خـدایی قایـل
شدند و خورشید را مهم ترین محل تجلی آن دانستند حتی در دوران زرتشت هم از خورشـید بـه عنـوان
شریکی در فرمانروایان جهان یاد شده است و جلوس جمشید شاه بر تخت را هنگام تحویل خورشید به
برج حمل نام گذاری کردند و هرمز از خورشید و جمشید به همراه ٣ مورد دیگر به عنوان نیکوترین آفریده
یاد می کند همچنین اوقات شرعی نماز هم تاکنون با زمان ٣ گانه خورشید در آسمان معلوم مـی شـود
نماز مانی به سوی آفتاب و ماه و نماز مسلمانان با طلوع و غروب خورشید و قسم یاد نمودن خداونـد در
قرآن به خورشید نشانه قداست نور و روشنایی است .
تمثیل خورشید در رمز پردازی های آیینی بیشتر برای فرآیند مردن و حیات دوباره به کار رفته و حتی رمز
سیمرغ است و خورشید به عنوان خدای نور و روشنایی سرچشمه آن است .
ایرانیان باستان از تاریکی نفرت طبیعی داشتند و پیروزی نهایی نور بر تاریکی یکی از خصایص ویژه ادیان
باستانی آنان است پس خورشید به عنوان نماد متقابل روشنایی و تاریکی و نهایتا پیروزی نـور اسـت تـا
جایی که بعدها در دین زرتشت از برای آتش آیین های عبادی قرار دادند کـه یکـی آتـش افـروزی جـشن
سده – شب چله – چهارشنبه سوری که تماما بـا تقـدس و بزرگداشـت آتـش مربـوط اسـت در گذشـته
جشن آتش را به منزله دعای دفع اهریمن می دانستند و به منزله تطهیـر و پـالایش قبـول داشـتند زیـرا
آتش به اعتقاد آنان تنها عاملی بود که (ور ) میکرد یعنی داوری بود برای شناسایی خوب از بد که نمونه
آن در اساطیر ایران گذشتن سیاوش از اتش می باشد و یا حضرت ابراهیم را در آتـش انداختنـد و چـون
او پاک بود آتش گلستان شد و همچنین در اعتقاد مسلمین انسانها پس از رسیدن به بهـشت و جهـنم
باید داوری شوند یعنی افراد گنهکار برای بخشوده شدن و پاکی از گناه ابتـدا در آتـش سـوزانده شـده و
سپس ور شوند و انگاه جایگاه آنها در بهشت برین است و یا اصطلاحاتی مانند قسم به نور – قـسم بـه
سوی چراغ است که نشان میدهد سوگند به اتـش نـزد ایرانیـان سـابقه کهـن دارد و در گذشـته اعتقـاد
داشتندکه خورشید عامل نور و روشنایی و بیدار است و هرروز چشم خود را برای دیدن اعمال مـردم بـاز
می کند همچنین در دوران گسترش آیین میترا در ایران آنچنان نور و آتش تقـدس داشـت کـه حتـی بـین
میترا و آتش ارتباط برقرار کردند و آتش را نماینده میترا می دانستند و در کنار آتش یا روبروی خورشید به
میترا سوگند می خوردند .
در جشن های سده – – یلدا چهارشنبه سوری – مهرگان تماما از نماد اتش استفاده می شود سوری
به معنای سرخ است و جشن چهارشنبه سوری جشن طهارت هاست و بخشی از آیـین مهـری اسـت
جشنی که به خورشید در شب چله باز می گردد و جشن سده جشن ظاهر شدن آتش توسط کیومرث
نام فارسی : ذخیره گاه زیست کوه تشگرد
توصیف زیستگاه تشکرد بونه.وکوه فارغان وهماگ
تغییرات ارتفاعی و وجود کوههای مرتفع و ایجاد میکرو کلیماهای متفاوت همچنین قرار گرفتن این منطقه در بین دو ناحیه رویشی ایران و تورانی و صحارا – سندی دارای فلور خاصی است. به طوریکه عناصر گیاهی ایران و تورانی و صحارا – سندی با هم در این منطقه دیده می شوند. علاوه بر این عناصر نفوذی مدیترانه ای اروپا – سیبری سینو ژاپنی و نیز در این منطقه حضور دارند.موقعیت عمومی منطقه
این منطقه در مختصات E5550 تا E5660 طول شرقی، N2745 تا N2813 عرض شمالی و در شمال شهرستان بندر عباس و قسمت جنوبی شهرستان حاجی آباد قرار گرفته است.
نوع زیستگاه
۱- مناطق کوهستانی از ارتفاع ۳۲۶۰ متر ( شیبهای صخره ای و سنگی شکاف صخره ها )
۲- دره ها
۳- خاکهای ماسه ای
زمین شناسی
منطقه فارغانات بخشی از از زاگرس چین خورده می باشد .
چین خوردگی ها و گسل ها اغلب از روند شمال غربی و جنوب شرقی زاگرس پیروی می نمایند .
از نظر ساختا ر ، سازندها دارای تنوع زیادی است در بخشهای مرتفع و پر شیب حوزه سازندهای آسماری جهرم، اهک گوری، رازک میشان و بصورت محودود سازند بختیاری وجود دارد که سنگ شناسی آنها شامل آهک دولومیتی ، آهک ریفی ، مارن سیلتی و آهک سیلتی مارن و واریزه های مسطحی شیل و کنگلومرا است .
تنوع ساختاری فوق باعث شده است که بیرون زدگی های سنگی فراوان پرتگاه ها و دامنه های واریزه ای به اشکال و جهات مختلف در منطقه دیده شود .
در خصوص خاکهای منطقه می توان به موارد ذیل اشاره نمود :
کثرا فاقد پوشش خاکی و یا خاک های کم عمق بر روی دامنه های کم شیب
رشته کوه تشگرد، بونه، چنگ خروسی،
بام استان هرمزگان قله تشگرد : این منطقه در قسمت مرتفع شمالی ترین قرارگرفته و حداقل ارتفاع آن درحدود ۷۵۰ متر بالاتر از سطح دریا می باشد. کوه فارغان بلندترین ارتفاع استان هرمزگان از رشته کوههای زاگرس جنوبی است.تشگر (tashgerd) دبه ارتفاع ۳۲۶۷ متر از سطح دریا بلند ترین قله ی فارغان می باشد.
کوه تشگرد از غرب به روستای سیرمند از شرق به روستای هماگ از شمال به شهر فارغان میمند کش رودخانه نظلم آباد دهنه میمند نارمند مزرعه بند کوه ، جائین آشکارا سیروییه ، فارغان و بخوان تیدروجنوب را روستاهای سیاهو ، زاکین ، تنب سورو ، تل گردو ، سیخرون تشگرد را به مانند نگینی در خود جای داده اند.
قسمتهای غربی این ارتفاعات به صورت تپه ماهوری بوده و در قسمتهای مرکزی وغربی اکثراً صخره ایی بوده و در آن چنان شیب زیاد دارند که گذر از آنها تقریباً غیر ممکن است. وجود کوهسارهای فراوان باعث جاری شدن رودخانه های دائمی و فصلی فراوان شده است.
بر اثر شرایط خاص ژئولوژیکی منطقه ، چشمه سارهای متعددی آب موردنیاز مردم محلی وحیات وحش راتامین می کنند.
آب و هوای منطقه گرم وخشک بوده و درارتفاعات ، زمستانهای سرد و تابستانهای معتدل می باشد . میزان نزولات آسمانی این منطقه نیز نسبت به سایر نقاط استان ازشرایط بهتری برخورداراست و بین ۳۰۰ تا۴۰۰ میلی متربارندگی ، درسال گزارش شده است.
خاک های کم عمق و در رخنمون ها فاقد خاک
خاک های نسبتا عمیق با پستی و بلندی کم تا متوسط بافت خاک سبک شنی دارای سنگریزه
خاکهای نیمه عمیق با بافت لوم دارای پستی و بلندی تا حدود ۵ متر
خاک های عمیق با بافت سبک و شنی دارای پستی و بلندی کم
خاک های نیمه عیمق دارای سنگریزه و قلوه سنگ
خاکهای نیمه عمیق تا عمیق بافت لومی تا شنی لومی دارای سنگریزه .
گونه های غالب (لاتین عنوان)
AMYGDALUS SCOPARIA -1 – ارچین یاارژِن،
|
||
|
||
|
۲- . AWENDELBOI بادام کوهی) بادام تلخو)
۳-. EUPHORBIA LARICAAVشروک بعدها تبدیل به میوه بلند وشیره سفید وچسبناک می شود
۴٫ JUNIPERUS EXCELSA نام یک گونه از سرده (ارس) است
۵٫ ACACIA HYDASPICAآقاقیا (شباهت به کورک وکهور) کونه های مختلفی در جهان وجود دارد. EHRENBERGIANA نام یک گونه از سرده ارس است
ZYGOPHYLLUM EURYPTERUMگیاهی به شکل اسپند با گل ریز زرد یا قیچ
CALOTROPIS PROCERA درخت کرگ
۹٫ EPHEDRA INTERMEDIAKنوعی هوم از درخچه های مقدس ایرانیان
۱۰٫ EBENUS STELLATUSK
11. DIONYSIA REVOLUTA. WENDELBOI بادام کوهی) بادام تلخو)
بیودیزل یک جایگزین سوخت جذاب است چرا که غیر سمی بودن و تجزیه زیستی آن می تواند از روغن های گیاهی و چربی های حیوانی تولید شود. پیدا کردن یک ماده مناسب مناسب نقش مهمی در ویژگی های بیودیزل و قیمت دارد. بنابراین در این تحقیق، روغن مایکدالوس اسکوپاریا به عنوان یک منبع تغذیه ارزان قیمت برای تولید بیودیزل مورد استفاده قرار گرفت که در مناطق خشک ایران گسترش یافته است. این گیاه بومی حاوی ۵۸-۶۰ درصد روغن است که حاوی ۸۱/۶۲ درصد اسید اولئیک و ۲۳،۵۴ درصد اسید لینولئیک است. بیودیزل از ترانس اکسیداسیون روغن استخراج شده در واکنش با متانول در حضور هیدروکسید پتاسیم به عنوان کاتالیزور تولید شد. متغیرهای واکنش مورد استفاده نسبت مولکول متانول / روغن (۴: ۱-۷: ۱)، غلظت کاتالیست (۰٫۲۵-۱٫۵٪) و زمان واکنش (۱-۷ ساعت) بود. شرایط بهینه برای متانولیز ۱٪ KOH، MeOH / روغن نسبت مولی ۶: ۱ به مدت ۷ ساعت بود. عملکرد بیودیزل تولید شده در شرایط مطلوب، ۹۷٫۳۲ بود. به طور کلی، هسته آمیگدالاس اسپیاپاریا یک ماده امیدوارکننده برای تولید بیودیزل است و کشت بزرگ کمک خواهد کرد که هزینه محصول را کاهش دهد.
۳٫ EUPHORBIA LARICAAVشروک بعدها تبدیل به میوه بلند وشیره سفید وچسبناک می شود
۴٫ JUNIPERUS EXCELSA نام یک گونه از سرده (ارس) است
۵٫ ACACIA HYDASPICAآقاقیا (شباهت به کورک وکهور) کونه های مختلفی در جهان وجود دارد. EHRENBERGIANA نام یک گونه از سرده ارس است
ZYGOPHYLLUM EURYPTERUMگیاهی به شکل اسپند با گل ریز زرد یا قیچ
CALOTROPIS PROCERA درخت کرگ
. EPHEDRA INTERMEDIA
مُورخوش دارای ارزش و جایگاه ویژه ای در تنوع زیستی جهان است. این گیاه منو تیپیک است و تنها رویشگاه آن در سراسر جهان منطقه حفاظت شده. از این رو حفاظت از این گونه گیاهی که تعداد افراد محیط بان آن نیز محدود است بسیار حائز اهمیت می باشد .
پروانس جغرافیایی زیستی : کویر های ایران – آناتولی ( ۸-۲۰-۲ )قرار دارد.
پستانداران
: ۲٫ LYNX CARACACکاراکال از بارزترین پستانداران ذخیره گاه زیست کوه تشکر می توان بقه ذکر گونه های ذیل اکتفا کرد
پرندگان بیش از۸۱ نوع پرنده وجود دارد که یکی از بزرگترین نوع زیستگاهی در جهان میباشد که گونه های مختلف در خود نهان کرده است.
۱٫ ACANTHIS CANNABINAسهره سینه سرخ
۴٫AMM OPERDIX GRISEOGULARISتیهو
۵٫ ANAS CRECCAخوتکا محاجر
۶٫ ANSER ANSERغاز خاکستری
۷٫ ANTHUS SPINOLETTAپیت تالابی
۸٫ AQUILA RAPAXعقاب دشتی
۹٫ AYTHYA FERINAاردک سر حنایی
۱۰٫ BUTEO BUBO شاه بوف
۱۱٫ BUTEO RUFINUSسار گپه پا بلند
۱۲٫ CARDUELIS CARDUELISسهره معمولی
۱۳٫ CHLAMYDOTIS ANDULATAهوبره
۱۴٫ CIRCUS MACROURUSسنقر سفید
۱۵٫ COLUMBA LIVIAکبوتر چاهی
۱۶٫ CORVUS CORAXغراب
۱۷٫ CUCULUS CANORUSکوکو
۱۸٫ EMBERIZA CIAزرده پر کوهی
۱۹٫ FALCO CHERRUGبالابان
۲۰٫ FALCO PEREGRINUSبحری
۲۱٫ AQUILA HELIACEعقاب شاهی
۲۲٫ FULICA ATRAچنگر
۲۳٫ GRUS GRUSدرنای معمولی
۲۴٫ GYPS FALVUSدال معمولی
۲۵٫ HIRANDO RUSTICAپرستوی معمولی
۲۶٫ LANIUS ISABELLINUSسنگ چشم دم سرخ
۲۷٫ MERPOS APIASTERزنبور خور معمولی
۲۸٫ MOTACILLA FLAVAدم جنبانک زرد
۳۰٫ OENANTHE DESERTIچکچک بیابانی
۳۱٫ OENANTHE OENANTHEچکچک کوهی
۳۲٫ OTUS SCOPSمرغ حق
۳۳٫ PETRONIA BRACHYDECTYLAگنجشک خاکی
۳۴٫ PHOENICOPTERUS RUBERفلامینگو
۳۵٫ STURNUS VULGARISسار معمولی
۳۶٫ TADORNA FERRUGINEAآنقوت
۳۷٫ TARDUS ILIACUSتوکای بال سرخ
۳۸٫ TARDUS PILARISتوکای پشت بلوطی
۳۹٫ UPUPA EPOPSهدهد
۴۰٫ SYLVIA ATRICAPHILLAسسک سر سیاه
۴۱٫ PRUNELLA MODULARIS صعوه باغی
۴۲- AEGYPIUS MONACHUS دال سیاه
۴۳- FALCO TINNUNCULUS دلیجه
– GYPAETUS BARBATUS 44هما
– ALECTORIS CHUKARکبک
-۴۵ AMMOPERDIX GRISEOGULARIS تیهو
۴۶- AMMOMANES DESERTI چکاوک سنگلاخ
-۴۷ ANTHUS SIMILIS پی پت نوک دراز
۴۸- DELICHON URBICA سفید چلچله دمگاه
۴۹- HIRUNDO OBSOLETA چلچله بیابانی
-۵۰ LANIUS EXCUBITOR سنگ چشم بزرگ
-۵۱ LANIUS ISBELLINUS سنگ چشم دم سرخ
-۵۲ LANIUS VITTATUS سنگ چشم بلوطی
-۵۳ HIPPOLAIS LANGUIDA سسک درختی بزرگ
۵۴- PHYLLOSCOPUS COLLYBITA سسک چیفچاف
-۵۵ PHYLLOSCOPUS NEGLECTUS سسک کوچک
۵۶- SCOTOCERCA INQUIETA سسک جنبان
۵۷- SYLVIA HORTENSIS سسک چشم سفید
۵۸- SYLVIA MINULA سسک نقابدار کوچک
۵۹- SYLVIA MYSTACEA سسک سردودی
۶۰- STREPTORELIA SENEGALENSIS قمری خانگی
– ATHENE BRAMA 61جغد کوچک خالدار
– APUS PALLIDUS62باد خورک دودی
۶۳- DENDROCOPOS SYRIACUS دارکوب باغی
– PYCNONOTUS LEUCOTIS 64بلبل خرما
– PRUNELLA OCULARIS 65صعوه ابرو سفید
– MUSCICAPA STRIATA66گلس گیر خالدار
-۶۷ MONTICOLA SOLITARIUS طرقه بنفش
۶۸- OENANTHE ALBONIGER چکچک سر سیاه
۶۹- OENANTHE DESERTI چکچک بیابانی
– OENANTHE HISPANICA چکچک گوش سیاه
۷۰- OENANTHE PICATA چکچک ابلق خاوری
۷۱- OENANTHE PLESCHANKA چکچک ابلق
۷۲- OENANTHE XANTHOPRYMNA چکچک دم سرخ
۷۳- PHOENICURUS OCHRUROS دم سرخ سر سیاه
– PHOENICURUS ERYTHRONOTUS دم سرخ پشت بلوطی
-۷۳ CARDUELIS CARDUELIS سهره معمولی
۷۵- CARDUELIS CHLORIS سهره سبز
– EMBERIZA STRIOLATA 76زرد پر راه راه
-۷۷ NECTARINIA ASIATICA شهد خور
-۷۸ PETRONIA BRACHYDACTYLAگنجشک خانگی
۷۹- SERINUS PUSILLUS سهره پیشانی سرخ
-۸۰ SITTA TEPHRONATA کمرکلی بزرگ
– ۸۱TURDOIDES CAUDATUSلیکو
دوزیستان
قورباغه ها،وزغ ها به دلیل متنوع بودن بیشتر به ان پرداخته شده است
– BUFO OLIVACEUS وزغ بلوچی
– BUFO SURDUS SURDUS وزغ بی گوش معمولی
– BUFO VIRIDIS KERMANENSIS وزغ سبز کرمانی
– RANA CYANOPHYCTIS قورباغه مردابی بلوچی
– RANA RIDIBUNDA قورباغه مردابی
۹٫ VULPES RUPPELLI (DD)
1. ACINONYX JABATUS SSP. VENATICUS (CR C2B,D)
2. CAPRA AEGAGRUS SSP. AEGAGRUS (VU A2CDE)
3. EQUUS HEMIONUS SSP. ONAGER (EN C1)
4. GAZELLA BENNETTII (LR/CD)
5. GAZELLA SUBGUTTUROSA (LR/ NT)
6. HYAENA HYAENA (LR/NT)کفتار
۷٫ OVIS ORIENTALISقوچ شرقی
۸٫ PANTHERA PARDUS SSP. SAXICOLOR (EN C2A) یوزپلنگ ایرانی
۱٫ BUFO VIRIDISوزغ سبز یا وزغ سبز اروپایی
۲٫ RANA RIDIBUNDE قورباغه
خزندگان
مارمولکهاو مارها
– ACANTHODACTYLUS CANTORIS BLANFORDI ریشه دار بلانفورد
– CYRTOPODION AGAMUROIDES جکوهای انگشتکج
– CYRTOPODION SCABER جکوهای انگشتکج
– HEMIDACTYLUS FLAVIVIRIDIS مارمولک خانگی شکمزرد
– HEMIDACTYLUS PERSICUS مارمولک خانگی ایرانی
– HEMIDACTYLUS TURCICUS مارمولک خانگی مدیترانهای
– LAUDAKIA NUPTAآگامای پولک درشت
– MESALINA GUTTULATA سوسمار خال خورد
– PRISTURUS RUPESTRIS جکوی سنگی ایرانی یا جکوی سنگلاخ بلانفرد
– STENODACTYLUS DORIAEجکوی انگشت کوتاه خاورمیانه
– TRAPELUS AGILISآگامای چابک پولک دار
– TRAPELUS RUDERATUSجگور
– VARANUS GRISEUS بزمجه بیابانی
۱٫ AGAMA AGILISآگامای سفید
۲٫ AGAMA RUDERATAاگامای پوست شنی
۳٫ BUNOPUS TUBERCULATUS
4. COLUBER KARELINمار خالدار
۵٫ EHIS CARINATUS PYRAMIDUMمار جعفری
۶٫ EREMIAS VELOX PERSICAلاسترمای دشتی ایرانی
۷٫ MABAYA AURATAآسکینگ لرزان
۸٫ NATRIX TESSELLATAمار آبی
۹٫ OPHISOPS ELEGANSمارمولک چشم آبی
۱۰٫ PHRYNOCEPHALUS MACULATUSآگامای سر قورباغه ای دم سیاه
۱۱٫ PSAMMOPHIS SCHOKARISتیر مار
۱۲٫ PSEUDOCERASTES PERSICUMافعی شاخدار
۱۳٫ SPALEROSOPHIS DIADEMAشتر مار
۱۴٫ TESTUDO GRAECA IBERAلاک پشت مهمیز دار شرقی
۱۵٫ VARANUS GRISEUS CASPIUSبز مجه دشتی خزری
۱۶٫ VIPERA LEBETINA OBTUSAافعی کوفی
– COLUBER REVERGIERI مار قیطانی
– ECHIS CARINATUS مار جعفری
– MALPOLON MAILENSIS طلعه مار
– PSAMMOPHIS SCHOKARI تیر مار
پوشش گیاهی:
پوشش گیاهی در ارتفاعات و بعضی مناطق دشتی و دامنه ای بسته به شرایط ارتفاعی دارای پوشش گیاهی خاص خود می باشد . این منطقه به علت برخورداری از تنوع زیستگاه ها، تغییرات ارتفاعی واقلیم مناسب ازپوشش گیاهی متنوع و مناسبی برخورداراست. عناصر گیاهی این منطقه اکوتونی از گونه های صحار سندی و ایران تورانی تشکیل داده است تغییرات کمربند های ارتفاعی پوشش گیاهی از نکات قابل توجهی در فلور منطقه می باشد از عمده تیپ های گیاهی با ارزش در منطقه می توان به:
تیپ ارس – بنه Juniperuspolycarpus – Pistaciaatlantica –
این تیپ از ارتفاع ۲۲۰۰ متر شروع شده و تا حدود۳۰۰۰ متری از سطح دریا وجود دارد . محیط کوهستانی بوده و از نظر زمین شناسی مربوط به دوران سوم دوره های الیگوسن و ائو سن می باشد بافت خاک سنگین و کم عمق و فرسایش شدیدی در آن وجود دارد . گونه های همراه این تیپ شامل خنجوک – زیتون – کیکم – ارژن رزوک می باشد .
تیپ بادام – ارس Amygdalusscoparia- Juniperuspolycarpus
شرایط زیستگاهی آن کوهستانی و بصورت سنگلاخی و سنگریزه ای با بافت خاک سنگین و عمق کم می باشد فرسایش خاک شدید ، همراه با بیرون زدگی سنگ مادر متعلق به دوره الیگوسن و ائوسن است .
تیپ بادام – کیکم Acer monspesslanum – Amygdalusscoparia
شرایط رویشگاهی آن کوهستانی ، با خاک بافت سنگین و کم عمق و فرسایش شدید می باشد .
تیپ زیتون – کیکم Oleaferrugiana- Acer monspesslanum
حداقل ارتفاع رویشگاه آن ۱۳۰۰ متری از سطح دریا می باشد فرسایش متوسط ، دارای خاک کم عمق و ازنظر زمین شناسی مربوط به دوران دوم و سوم و دوره های کرتاسه و پالئوسن است .
تیپ کهور – کنار Posopiscineravia – Ziziphusspina Christi
این تیپ از حداقل ارتفاع ۵۰۰ متری از سطح دریا شروع و نهایتا تا ۷۰۰ متری دیده می شود . خاک آن دارای عمق متوسط و جنس لومی و شنی رسی است . از نظر زمین شناسی مربوط به دوران سوم و دوره پلیوسن می باشد .
به معنای «شبیه خوانی» به کار نمی رود ، بلکه آنان تعزیه را به مراسمی نمادین اطلاق می کنند که در آن دسته های عزاداری در طول مراسم، شبیه ضریح یا تابوت ائمه (علیه السلام) را بر دوش می کشند و هم در پایان روز عاشورا ، اربعین و… آن را به خاک می سپارند.
مقدمه یکجانشینی وشهرآیینی، نظم واقتداردراین برزن که با توانایی ویژه افراد در این حوزه اقتدار و امنیت ساکنین بااستحکامات دژو قلعههای متعدد با ابنیه و سلاح درخور دفاع از حوزه نیاز به قلعه، ودژمناسب استفاده از (اسلحه) مربوط به زمان خود نشان ازاقتداروپیشه وری وصنعتی بودن مردم فارغانات هست. فارغانات با داشتن چشمه، قنات و رودخانه وباجمع آوری آب های روان درعهد کهن ودیرین به علم و صنعت کهن در ساخت انواع سد وابست باملات ساروج وسنگ هدایت آب، در دشتها کشت سیفی جات، کاشت مرکبات در کناره کوه با شیب تند، داشت وبرداشت محصولات کشاورزی بستر دادوستد ایجادنموده، این بسترنیاز به ابزار کشاورزی درزمان خودگواه بر بالا بودن رتبه پیشه وری و شهرآیینی وصنعتی ای و برزن استورار بدنبال خواهد داشت. شاهنشینی کهن باستان در این گستره به فرتور کشیده
.عکس مرتضی کیوانی زاده
در این مقاله ابنیه هاخاص درخورمحل زندگی با ساخت مصالح بومی دردسرس از نظر کیفیت وآسایش محل زندگی تحقیق، برسی شده وبصورت علمی ارائه شده است. فرهنگ (گویش) غنی با نحوه زندگی آداب رسوم ومعاشرت وداستانهای زندگی مردم وبازی ها سنتی بومی، در راستای افسانه ها وداستان های که سینه به سینه به ما رسیده نحوه گویش وبستر زندگی مناسب دوران کهن ودیرینه تاکنون همراه با ادبیات خاص شهر آئینی همرا بوده ست. فارغانات درکهن ازصنعت وپیشه وری ویژه ای برخوردار بوده در تولید انواع فلزات کوه تولید شیشه وکوره وفلزات وزیورآلات، پارچه بافی وتولید انواع سفال و چرم وبهره بردن از رنگ طبیعی ودباغی مشک آبخوری یا پوست وپارچه، طب گیاهی با این علم کامل شناخته هست وبهره می برده ند.
رئیس حفاظت محیط زیست حاجیآباد استان هرمزگان گفت: ۲ توله پلنگ که در استخر کشاورزی بُندون فارغان این شهرستان گیر افتاده بودند، با همکاری مردم و یگان حفاظت نجات یافتند.
به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری آنا از روابط عمومی محیط زیست استان هرمزگان، روز گذشته اهالی روستای بندون فارغان واقع در حاشیه منطقه حفاظت شده «هماگ» در شهرستان حاجی آباد هرمزگان در تماس با سرمحیط بانی فارغان اعلام کردند دو توله پلنگ در استخر کشاورزی سقوط کرده و گرفتار شدهاند.
شاهمراد جعفری، رئیس حفاظت محیط زیست حاجی آباد افزود: به دنبال دریافت این گزارش محیط بانان عازم محل مورد شده و با همکاری مردم محلی هر دو توله پلنگ را از دورن استخر بیرون کشیدند. توله پلنگها پس از رهایی از استخر به سمت ارتفاعات گریخته و به زیستگاه خود بازگشتند.
به گفته وی این پلنگها از نوع پلنگ آسیایی بوده که در معرض خطر انقراض به شمار میروند.
نکته حائز اهمیت در این رخداد همکاری خوب مردم محلی و اطلاع رسانی به موقع آنهاست، درحالیکه مردم محلی همواره پلنگها را عامل خسارت به احشام خود دانسته و درصدد از بین بردن آنها هستند. متاسفانه محیط بانان تنها موفق به تصویربرداری از یکی از توله پلنگها شدهاند.
شکارگاه بُندون فارغان یکی از مناطق حفاظت شده هماگ استان هرمزگان است.
منطقه حفاظت شده هماگ با بیش از ۱۰۰ هزار هکتار وسعت درشمال بندرعباس و قسمت جنوبی شهرستان حاجی آباد قرار گرفته است.
این منطقه در سال ۸۹ به عنوان منطقه حفاظت شده به ثبت ملی رسید و زیستگاه انواع حیوانات و پرندگان از جمله قوچ و میش، کل وبز، پلنگ، گربه وحشی، کفتار، شغال، روباه، هما، تیهو و کبک است.
شهرستان حاجی آباد در۱۷۰کیلومتری شمال بندرعباس مرکز استان هرمزگان قرار دارد.
پلنگ بزرگترین گربه سان ایران (در حال حاضر) با جثهای بزرگ که طول بدن آن تا ۱۶۰ سانتی متر و گاهی تا ۱۸۰ سانتی متر و وزن آن حدود ۳۵ تا ۹۰ کیلوگرم است . بدن این گربه سان به طور نسبی دراز و باریک و دستها و پاهای قوی آن با پنجهها و ناخنهایی بزرگ و گوشهای کوتاه و مدور و دم دراز که طول آن از نصف طول بدنش بیشتر است و دسته خالهای گل مانند در همه جای بدن و دم، دستها و پاها پراکنده شده است. در ایران در بیشتر مناطق کشور از جمله ارتفاعات البرز تا تپه ماهورهای کویر مرکزی هر جا که طعمه مناسب وجود داشته باشد، زندگی میکنند. پراکنش جهانی آنها شامل آفریقا و آسیا است. این گونه جزء گونههای در معرض خطر انقراض endangered محسوب میشود.
یوزپلنگ
طبقهبندی علمی
فرمانرو: جانوران
شاخه: طنابداران
رده: پستانداران
راسته: گوشتخواران
زیرراسته: گربهسانان
تیره: گربهایان
سرده: ثابتپنجهها
گونه: یوزپلنگ
A. Jubatus
نام علمی
Acinonyx jubatus
نقشه پراکندگی تاریخی یوزپلنگ
توضیح اینکه تصویر شاخص
از مهندس محمد رضا رئیسی پور می باشد
یوزپلنگ در فارغانات – فارغان
یا یوز (نام علمی: Acinonyx jubatus)، جانوری مهرهدار و پستاندار از راستهٔ گوشتخواران، خانوادهٔ گربهسانان است. این جانور در گذشته در بیشتر مناطق آفریقا و گستره وسیعی از آسیای مرکزی و شبهقاره هند یافت میشد، اما امروزه با کاهش شدید جمعیت روبرو شدهاست. از میان دو زیرگونهٔ اصلی یوزپلنگ، یکی از زیرگونهها که با نام «یوزپلنگ آسیایی» شناخته میشود در خطر جدی انقراض است و تعداد کمی از آن در دشتهای مرکزی ایران به بقا ادامه میدهند.
بدن یوزپلنگ در درازای چندین میلیون سال به گونهای پیشرفت پیدا کردهاست که این جانور بتواند به طور معمول توانایی حرکت با سرعتی برابر با ۱۱۲ کیلومتر در ساعت را داشته باشد و البته برای مدت کوتاه با سرعتی برابر با ۱۲۰ کیلومتر بر ساعت هم توانای دویدن را دارد. سرعت یوزپلنگ در عرض ۲ ثانیه پس از شروع دویدن به ۷۵ کیلومتر در ساعت میرسد که از شتاب بسیاری از خودروهای مسابقهای نیز بیشتر است. البته میانگین سرعت حرکتی یوزپلنگ برابر با ۶۴ کیلومتر بر ساعت است. اندام باریک، پاهای لاغر و بلند، قفسه سینهای کم پهنا ولی عمیق و جمجمهای کوچک، ظریف و گرد، یوز را به سریعترین جانور روی زمین تبدیل کردهاست.
این جانور به آسانی از دیگر گربهسانان تشخیصپذیر است و آن را نه تنها از روی خالهای روی بدن میتوان متمایز کرد، که بدن باریک و کشیده، سر کوچک، چشمهای بالا قرار گرفته و گوشهای کوچک و تا حدودی پهن شمایلی یکتا به او میدهند. طعمهٔ معمول یوزها آهوها (به ویژه آهوی تامسون)، ایمپالا و دیگر پستانداران سمدار حداکثر تا ۴۰ کیلوگرم وزن هستند. یک نر بالغ تنها هر چند روز یک بار شکار میکند اما مادههای دارای توله تقریباً هر روز به شکار میپردازند. در حالی که سایر گربهسانان شکارچیان شب هستند، یوزها عمدتاً روزها فعال بوده و اغلب در اوایل بامداد و غروب آفتاب به سراغ طعمههای خود میروند.
واژهشناسی
واژهٔ یوزپلنگ از ترکیب دو واژهٔ «یوز» و «پلنگ» تشکیل شدهاست. یوز بُن مضارعِ مصدر «یوزیدن» به معنای «جَستن، جهیدن و طلب کردن» بوده و ازاینرو یوزپلنگ به معنای پلنگی است که به دنبال شکار خود گشته و آن را با جستن و دنبالکردن میگیرد. در فارسی میانه هم نام این جاندار «یوز» بودهاست.
پیدایش ومشاهده آن در فارغانات که در ادامه کوه تشگرد هست
امروزه باور بر این است که نزدیکترین گونهها به یوز، شیر کوهی و جگواروندی هستند. اینها همه عضو طایفه Acinonychini به شمار میروند که بر پایهٔ بررسیهای مولکولی، در ۶٫۹ میلیون سال پیش از دیگر گربهها جدا شدند.
زیرگونهها
گونه یوز دارای دو زیرگونه اصلی است: زیرگونهٔ آسیایی و زیرگونهٔ آفریقایی. هر چند در این مورد اختلاف نظر وجود دارد و برخی متخصصان تعداد بیشتری زیرگونه را در نظر میگیرند؛ از جمله زیرگونهٔ شمالغربی آفریقا (با نام علمی Acinonyx jubatus hecki) که یکی از چندین زیرگونهٔ مشتقشده از زیرگونهٔ آفریقایی است. شاهیوز نیز شکلی از یوز آفریقایی است با خالهای درشت و پیوسته بر روی پوست که نه زیرگونهای جدا، بلکه ریختی از این جاندار به شمار میرود. عامل پدید آمدن چنین رنگآمیزی در پوست شاهیوز یک چیرگی است که اغلب در یوزهای جنوب آفریقا پدید میآید.
کراوسمان و مورالس زیرگونههای یوز را ۵ عدد و به صورت زیر برمیشمارند:
A. j. fearsoni در شرق آفریقا
A. j. jubatus در جنوب آفریقا
A. j. soemmerringi در شمال شرقی آفریقا
A. j. venaticus در شمال آفریقا تا شبهقارهٔ هند (امروزه تنها در ایران) در بین دو زیرگونهٔ اصلی، زیرگونهٔ آفریقایی که در بسیاری از بخشهای این قاره پراکندگی دارد وضعیت نسبتاً بهتری را دارد. به نظر میرسد که در حدود ۵ تا ۱۵ هزار یوز هنوز در آفریقا باقیماندهاند. اما زیرگونهٔ آسیایی آن که به یوزپلنگ ایرانی یا یورپلنگ آسیایی مشهور است و روزگاری در بخشهای وسیعی از خاورمیانه و هند پراکندگی داشت، اکنون تنها محدود به چند ده رأس در نواحی شرقی ایران شدهاست.[۹]
مشخصات ظاهری
Cheetah
یوزپلنگ (یوز)
Leopard
پلنگ
یوز در مقایسه با پلنگ دارای بدن ظریفتر و سر کوچکتری است. پاهای یوز کشیده و سریع هستند و خالهای روی بدنش توپر. خالهای روی بدن پلنگ توخالی هستند و برخلاف یوز، خط اشک ندارد.
یوزپلنگ از خانواده گربهسانان به شمار میآید، اما به دلیل داشتن دست و پایی بلند، بدنی کشیده و باریک و سینهای فراخ تا حدود زیادی به سگهای تازی شبیهاست. در میان گربهسانان، یوز با داشتن ارتفاع شانهای برابر با ۸۳–۷۶ سانتیمتر و وزنی میان ۷۲–۴۰ کیلوگرم از جمله گربهسانان کوچکجثه به شمار میرود. اندازهٔ طول بدن به ۱٫۲ متر میرسد و طول دم نیز میان ۸۴–۶۶ سانتیمتر مادههای این جانور اندکی کوچکتر و لاغرتر از نرها هستند.
سر این جانوران به نسبت کوچک است و سینوسهای بزرگ و گذرگاههای هوایی بینی بیشتر حجم جمجمه را میپوشانند. چنین چیزی باعث شدهاست که یوز فک و دندانهای کوچکتری داشته باشد، اما میزان بسیاری بالایی هوا به درون بدن بکشد. میزان بالای هوای ورودی به آن در رسیدن به سرعتهای بالا و افزایش سوخت و ساز بدن کمک میکند. قلب بزرگ و ششهای حجیم نیز به نوبه خود امکان رساندن اکسیژن ورودی به بخشهای گوناگون بدن را فراهم میکنند.
یوز تنها گربهسانی است که دور پنجههایش شیار پوستیای که همچون غلاف پنجه عمل کند ندارد. ناخن این جانور همواره برهنه هستند و این در ردپای جانور نیز آشکار میشود.با ناخنهایی همواره رو به بیرون، پنجه این گربهسان بیشتر همانند پنجه سگ میماند تا گربه. چنین ناخنهایی در هنگام سرعت گرفتن همان اثری را برای یوز ایفا میکنند که خارهای کفش دوندگان دوی سرعت در هنگام آغاز مسابقه.
در زیر چشمان یوزپلنگ خطهای سیاهی وجود دارند که به «خط اشک» معروفند. گمان میرود که این خطها جلوی تابش خورشید به چشم جانور در هنگام شکار را میگیرند.
یوزپلنگ و پلنگ هر دو دارای طول بدنی برابر با هم هستند. اگرچه بسیاری از مردم یوز را با پلنگ اشتباه میگیرند، اما تفاوت بارز این دو گونه در شکل خالهایشان است. در یوز خالها توپر و گرد است، در حالی که خالهای پلنگ درشت و توخالی و گل مانند است. خط اشک از مشخصات بارز یوز به شمار میآید و پلنگ این خط را ندارد. فرق دیگر یوزپلنگ با پلنگ این است که یوزپلنگ – برخلاف پلنگ – در پشت گردن یال دارد. از جمله دیگر تفاوتهای دو گونه میتوان به لاغرتر بودن یوز نسبت به پلنگ و داشتن سر کوچکتر اشاره کرد.
بدن یوزپلنگ به شکل ویژهای مناسب سرعتهای بالا است. بیشترین سرعت ثبتشده برای این جانور به ۱۱۲ کیلومتر بر ساعت میرسد؛ سرعتی که آن را در بالای سریعترین جانداران روی زمین قرار دادهاست. یوزها میتوانند سرعت خود را از حالت ایستاده در کمتر از ۳ ثانیه به بیش از ۱۰۰ کیلومتر بر ساعت برسانند. به دلیل داشتن ستون فقراتی انعطافپذیر و پاهای بلند و روان، او همچنین میتواند پرشهایی به طول ۷٬۵ متر انجام دهد. ب
دو یوز در کنار هم
یوزهای نر و ماده برای هدفهای گوناگون اقدام به تولید انواع مختلفی از صداها میکنند. یوزهای مادر برای صدا زدن فرزندانشان آوایی «پرررر–پرررر» مانند تولید میکنند. فرزندان نیز در برابر هنگامی که به مادر میرسند صداهای کوتاه «پیپسسس–پیپسسس» از خود درمیآورند. مادر از صدای ویژهٔ خود به منظور در کنترل نگه داشتن فرزندان و جلوگیری از دور شدن بسیار آنها از خود بهره میگیرد. پس از خوردن شکار و در هنگام لیس زدن یکدیگر نیز یوزها صدایی پرررر مانند از خود درمیآورند. این صدا درست مانند صدای گربهٔ خانگی در هنگام نوازش است، اما با شدتی بالاتر که تا ۶ متر دورتر شنیده میشود. تولید صدای پرررر روشی برای نشان دادن دوستی و برادری میان این جانوران است.
شکار
یوز با خفهکردن شکار از راه گرفتن گلویش آن را میکشد. در پرونده: یوزی در حال شکار ایمپالا
یوزها روش شکار کردن را از مادرانشان فرا میگیرند. آنها از آغاز ۴ ماهگی گاه در کنار مادر خود به شکار میروند و هرچه سنشان بالاتر میرود این همراهی بیشتر میشود.
یوزها در هنگام شکار به آهستگی به طعمهٔ خود نزدیک میشوند و آن را تعقیب میکنند. این مرحله زمانبر است و میتواند تا نیم ساعت نیز طول بکشد. در یوزهای بالغ، بیش از ۵۰ درصد زمان شکار صرف آهسته راه رفتن و خزیدن به همراه تعقیب میشود. پس از آنکه یوز به اندازه کافی به طعمه خود نزدیک شد، جانور با سرعت زیادی به سوی طعمه میدود و تلاش میکند که آن را نقش بر زمین کند. بسته به وزن طعمه، یوز راهکارهای گوناگونی برای به خاک نشاندنش به کار میگیرد. برای طعمههای کوچکجثه وارد کردن ضربه با پنجهٔ جلو و مختل کردن تعادل طعمه در هنگام فرار کافی است، اما طعمههای بزرگتری همچون آهوان بالغ نیاز به حمله از پشت، وارد کردن ضربه به ران و پریدن بر پشت آن دارد. در هر دو صورت، یوز پس از به زمین افتادن طعمه گردن آن را به دندان میگیرد تا شکار از خفگی جان سپارد. برخلاف شیر، که دارای پنجههایی قوی برای ضربه کشنده زدن به شکار است، یوزها آنچنان از پنجههایشان برای گرفتن شکار بهره نمیبرند و تنها آن را خفه میکنند. تفاوت دیگر شکار یوز با دیگر گربهسانان نیز در قدرت وارده به گردن است؛ در شیرها، ضربهٔ وارده توسط فک به گردن باعث شکستن ستون فقرات گردن میشود، حال آنکه دندانهای یوز توانایی شکست استخوان را ندارند و تنها راه نای را میبندند.
این گربهسانان علاقهای به خوردن مردار ندارند و غذای خود را شکار کرده و تازه میخورند. سر و صورت آنها پس از خوردن غذا آلوده به خون طعمه میشود، از این رو یوزهای در کنار هم دست به لیسیدن همدیگر میزنند تا بدن به کلی پاک شود. اگرچه یوز درگرفتن طعمههایش بهتر از دیگر گربهسانان عمل میکند و در هر دو تلاش، یکی نتیجه میدهد،[پانویس ۴] از آنجا که برای به دنبال رفتن شکارش انرژی بسیار زیادی تلف میکند، در صورتی که تشخیص دهد تعقیب بیفایدهاست آن را متوقف میکند. پس از شکار، یوز آن را به منطقهای علفزارمانند میکشاند تا از دید مهاجمان پنهان کند. در این هنگام جانور همچون سگ لَه لَه میزند تا نفس خود را بازیابد. پس از ۲۰ تا ۳۰ دقیقه، اقدام به خوردن شکار میکند و بخشهای بزرگی از گوشت را یکجا میبلعد. عجله یوز در این کار و هشیاری مداومش در هنگام خوردن غذا به دلیل ترسش از آمدن درندگانی چون شیر و کفتار است.
در ایران، یوزها از انواع سمداران کوهزی تغذیه میکنند. قوچ و میش عمدهترین شکار یوزپلنگ ایرانی را تشکیل میدهند و کل، بز، جبیر و آهوی ایرانی نیز در رتبههای بعدی قرار دارند. این جانوران گاه اقدام به گرفتن خرگوش نیز میکنند، اگرچه خرگوش انرژی آنچنانی در اختیارشان نمیگذارد. بررسیها نشان دادهاند که یوزهای ایرانی قوچها، کلها و آهوان نر (معمولاً مسنتر) را بیشتر ترجیح میدهند چرا که نسبت به جوانترها تحرک کمتری دارند و وزنشان نیز بیشتر است.
زادآوری
توله یوز درتشگرد(کوه فارغان)
یوزها بیشترین میزان مرگ و میر تولهها در میان دیگر گربهسانان را دارند. تخمینی توسط لورنسون حکایت از مرگ ۹۶–۹۴ درصد تولهها پیش از رسیدن به استقلال دارد. چنین نرخ بالای مرگ و میری از دیدگاه فرگشتی باعث میشود که سن باروری جانور در طول زمان رو به سوی کمتر شدن برود تا شانس بیشتری برای ادامه بقای گونه پدید آید. در حقیقت، یوزها به نسبت دیگر گربهسانان همجثهٔ خود در سنهای پایینتری بالغ میشوند.
یوزهای ماده در همه طول سال بچه میزایند اما بیشتر در فصلهای بارانی سال باردار میشوند تا فصلهای خشک. دلیل آن هم میتواند این باشد که تعداد فرزندان طعمهها از جمله آهوی تامپسون در این هنگام به شدت بیشتر میشود. این آهوان جوان طعمههای مورد علاقه یوز هستند و گرفتنشان سادهاست.هفت تا چهارده روز پیش از آنکه یوز ماده آمادهٔ جفتگیری شود ادرارش بوی ویژهای به خود میگیرد که به نرها این پیام را میرساند که ماده به زودی آمادهٔ پذیرش نر است. دورهٔ زمان موسوم به فحلی در یوزها ۱ هفته طول میکشد. اگر در این هنگام ماده باردار نشد، ۱۰ روز دیگر دوباره وارد دورهٔ فحلی میشود؛ در غیر این صورت، تولههایش را ۳ ماه دیگر به دنیا میآورد.[۳۵] تعداد بچههای به دنیا آمده میان ۴ تا ۶ توله در هر زایمان است اما میانگین تعداد تولهها در پانزدهمین روز تولد ۳٫۷–۳٫۵ است. پیش از زایمان، یوز ماده یک ناحیه یا کنام مناسب را که معمولاً علفزار بلندی در یک ناحیهٔ مرطوب است، انتخاب کرده و تولههای ۲۵۰ تا ۳۰۰ گرمیش را در آنجا میزاید.
مرگ و میر تولهها در یوز بسیار بالا است و کمتر از ۱۰ درصد تولههای به دنیا آمده به سن بالای ۱ سال و نیم میرسند. مهمترین دلیلهای چنین مرگ و میری کشته شدن توسط درندگانی چون شیر، بیماری، رها شدن و کمبود غذا است. در بسیاری موارد، مادر به دلیل آنکه خود غذایی برای خوردن نداشته و کاهش وزن پیدا میکند، تولههایش را رها میکند. تولههای رها شده اغلب از گرسنگی یا شکار شدن توسط مهاجمان میمیرند، اما آنهایی که سن بالاتری داشته باشند (بیشتر از ۶ ماه) میتوانند این فرصت را پیدا کنند که توسط خانوادهٔ دیگری به «فرزندخواندگی» گرفته شوند. در این هنگام، آنها به همراه تولههای مادهای دیگر به تغذیه از شکار آن ماده میپردازند ولی به دلیل سن بالاتر شیری از آن ماده نمینوشند. به دلیل مرگ و میر بالای تولهها، در عمل تنها تعداد محدودی مادهٔ باتجربه میتوانند تولههایشان را به سنهای بالا و استقلال برسانند.
تولهها تا ۳ یا ۴ ماهگی از سوی مادر شیر داده میشوند و سپس توسط غذای به دست آمده از شکار تغذیه میشوند آنها از ۱۴ تا ۱۶ ماه پس از تولد تحت مراقبت مادر قرار دارند و یوز ماده به جز هنگام شکار لحظهای آنها را تنها نمیگذارد. نرها در مراقبت والدینی نوزادان هیچ دخالتی ندارند. بچهها همیشه در حال بازی با یکدیگر بوده و مهارتهای شکار را با طعمههای زندهای که مادر به کنام بازمیگرداند فرا میگیرند، هر چند این تولهها همچنان در شکار طعمه آماتور باقی میمانند. یوزهای جوان در سنین بعد از نوجوانی و در هنگام جدا شدن از مادر به مدت شش ماه به جهت ایمن بودن از خطرات احتمالی با هم باقی میمانند. اما پس از این دوره خواهرها گروه را ترک کرده اما برادرها به زندگی در کنار هم ادامه میدهند.
یوزهای ماده در میان ماههای ۲۱ تا ۲۲ زندگیشان به توانایی زایش میرسند. تخمینی برای میانگین طول عمر آنها در طبیعت در دست نیست اما یوزهای در اسارت گاه تا بیشتر از ۱۰ سال زندگی میکنند. بیشترین طول عمر یک یوز در باغوحش ۱۵ سال و ۷ ماه بودهاست.
گستره پراکندگی
یوزپلنگها در مناطق وسیع و علزارها زندگی میکنند؛ جایی که میتوانند در هنگام شکار خود را در میان علفزارها پنهان کنند و تا حد ممکن به طعمه نزدیک شوند.
در ایران، گسترهای از بمپور در بلوچستان تا طبس، پارک ملی گلستان در خراسان، منطقه حفاظت شده خوش ییلاق، پارک ملی توران و پارک ملی کویر (سمنان)، نفت شاه در باختران، منطقه حفاظت شده موته در اصفهان، تمام مناطق یزد، منطقه بهرام گور فارس، حاجیآباد (فارغان)در بندرعباس و پارک ملی خبر روچون و راور در کرمان در سالهای قبل از زیستگاههای یوز آسیایی به شمار میآمدند. در سالهای اخیر یوز فقط در مناطق نایبندانِ طبس، بافق، دره انجیر و کالمند در استان یزد، ذخیرهگاه زیستکره توران و پارک ملی کویر در سمنان، میاندشت در خراسان شمالی و بجستان در خراسان رضوی مشاهده شدهاست.از جمله دیگر مناطق حفاظتشدهای که به تازگی در آنها یوزپلنگ شناسایی شده میتوان به منطقه حفاظت شده درونه در شهرستان بردسکن اشاره کرد که در آن با کمک دوربینهای تلهای در خرداد سال ۱۳۹۱ یک قلاده یوز دیده شد.
آسیبشناسی
باغوحشهای بسیاری در جهان برنامههایی برای حفاظت از نسل یوزپلنگ در دست اجرا دارند.
یوزها آسیبپذیرترین گونه در میان دیگر گربههای بزرگ هستند. آنها تا چند صد سال پیش از شبهقارهٔ هند تا کرانههای دریای سرخ و بیشترِ قارهٔ آفریقا حضور داشتند. اما امروزه زیرگونهٔ آسیایی آنها رو به سوی انقراض دارد و در مقایسه با سال ۱۹۰۰ که نزدیک به ۱۰۰٬۰۰۰ یوز در آفریقا زندگی میکردند، امروزه ۹۰ درصد از جمعیت زیرگونهٔ آفریقایی کم شدهاست. برآورد میشود که هماکنون تنها کمتر از ۱۰٬۰۰۰ یوز در سراسر جهان در حیات وحش باقیمانده باشند.
سازمان IUCN وضعیت بقای گونهٔ یوز را در حالت آسیبپذیر طبقهبندی کردهاست. این وضعیت تنها یک رتبه با در معرض خطر فاصله دارد که به معنای احتمال انقراض جانور در کوتاهمدت است.
دشمنان طبیعی
در ایران، پلنگ، گرگ، انواع گربه وحشی همانند سیاهگوش، شغال، روباه و البته کفتار راه راه را میتوان از رقیبان طبیعی یوز برشمرد.
خطرها از سوی انسان
یوزپلنگ در فارغان
با آنکه امروزه امکان تولهآوری یوزها در اسارت وجود دارد، هنوز هم مشکلاتی همچون بالا بودن میزان مرگ و میر در تولهها و پایین بودن تعداد موسسات انجامدهنده فرایندهای مصنوعی تولهآوری از مشکلات پیش رو در افزایش جمعیت این جانوران هستند. با این حال به نظر میرسد که معرفی دوبارهٔ یوزهای به دنیا آمده در اسارت به طبیعت محدود در صورت برآورده شدن نیازهای یوز و نبود دشمنانی چون شیر، میتواند بسیار موفقیتآمیز باشد. دربارهٔ طبیعت نامحدود (حصارکشی نشده) اما یوزهای معرفیشده کمترین شانس بقا ندارند و نمیتوانند در برابر شیر و کفتار مقاومت کنند. از این رو، تولهیوزهایی که از دست قاچاقچیان رهایی مییابند تا همیشه در مراکز نگهداری یوزها میمانند و نمیتوانند به حیات وحش بازگردانده شوند.
اخرین بار یوز پلنگ دیده شده در فارغانات
پایگاه خبری دیده بان محیط زیست و حیات وحش ایران (iew):
روز گذشته اهالی روستای (بندون) فارغان واقع در حاشیه منطقه حفاظت شده تشگرددر شهرستان حاجی آباد هرمزگان در تماس با سرمحیط بانی فارغان اعلام نمودند دو توله پلنگ در استخر کشاورزی سقوط کرده و گرفتار شده اند.
به گزارش روابط عمومی محیط زیست استان هرمزگان، به دنبال دریافت این گزارش محیط بانان عازم محل مورد شده و با همکاری مردم محلی هر دو توله پلنگ را از دورن استخر بیرون کشیدند.
توله پلنگ ها پس از رهایی از استخر به سمت ارتفاعات گریخته و به زیستگاه خود بازگشتند.
نکته حائز اهمیت در این رخداد همکاری خوب مردم محلی و اطلاع رسانی به موقع آنهاست، درحالیکه مردم محلی همواره پلنگ ها را عامل خسارت به احشام خود دانسته .
از متبرک ترین وبا مصالح سفال لعاب دار سز فیروه ای در گنبد داشت مرمت شده وبنا به اظهارات بانی مصالح خاص درمحدوده باستانی بوندون متمایز میکند.
با باغ ها وقنات ودرختان نخل از جمله درکنار دو دژقدیمی قله سرخنی قرار گرفته مشرف بر ساختمان ومیل لموشوکو که از بارز ترین ابنیه با مصالح ساروج وسنگ چین بدون ملات بکار رفته ودر ضلع غربی ان اشکفت جناب علی خود پازلی برای محلی متبرکه ودرباستان لموشوکو میل محلی برای امنیت یا حتی گاه شماری نجوم را در این محدوده با وجود دخمه های باستانی ونوع سفالهای یافت شده گواه بر دیربنه بودن وکهن بودن این برزن که با کاوش کارشناسان خود یافته های بیشتری برای ما به ارمغان میاورد.
توجه باستان شناسان به مجسمه شیر برنزی هرمزگان
دكتر مهدی رهبر، باستان شناس، با بیان این كه شیر برنزه كشف شده در منطقه فارغان حاجی آباد از شهرستان های استان هرمزگان یك شیر غران است كه به طرفی در حال حمله است گفت: بلندی این مجسمه حدود ۴۲ سانتیمتر است كه زیر ۴ دست و پای آن ۴ میخ مخروطی شكل وجود دارد كه ۸ سانتیمتر بلندی دارد و نشان می دهد این مجسمه برنزی در یك محل فلزی یا سنگی، استوار بوده است.
بند 5 21-28 داريوش شاه گويد: مردي به نام «وَهـيَـزداتَـه» در شهر «تارَوا» در سرزمين «يَـئوتييا» در پارس ميزيست. او دوباره در پارس آشوب برپا كرد.[22] او چنين به مردم ميگفت كه من «بَـردييَـه» (برديا) پسر كورش هستم. سپس سپاه پارسي كه در تختگاه[23] بود و پيش از آن از «يَـدا/ يَـدايا؟»[24] آمده بود، بر من شوريد و به سوي وَهـيَـزداتَـه (تارم)رفت. او در پارس شاه شد.
بند 6 28-40 داريوش شاه گويد: آنگاه من سپاه پارسي و مادي را كه در فرمان من بودند؛ گسيل داشتم. يك پارسي پيرو خودم به نام «اَرتَـوَردييَـه» را سردار آنان كردم. ديگر سپاهيان پارسي به دنبال من، روانة ماد شدند. سپس اَرتَـوَردييَـه با سپاه خود رهسپار پارس شد. آنگاه كه او به شهري به نام «رَخا» در پارس فرا رسيد؛ در آنجا آن وَهـيَـزداتَـه كه خود را برديا ميناميد، با سپاه خود براي نبرد با اَرتَـوَردييَـه در آمد. سپس به نبرد شدند(مسیر لشکر از دهنه ده شیغ وبه فارغانات وسپس تارم). اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه وَهـيَـزداتَـه را درهم شكست. آنگاه كه نبرد در گرفت، 12 روز از ماه ثورَواهَـرَه گذشته بود.
بند 7 40-49 داريوش شاه گويد: سپس وَهـيَـزداتَـه با سواران كمي گريخت و به پَـئـيـشييـا اووادا رفت. در آنجا سپاهي را آماده ساخت و رهسپار شد تا با اَرتَـوَردييَـه نبرد كند. در كوهي به نام «پَـرگَـه» فارغان به نبرد شدند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه وَهـيَـزداتَـه را درهم شكست. آنگاه كه نبرد آنان آغاز شد، 5 روز از ماه گَـرمَـپَـدَه (گرماپَـد) گذشته بود. وَهـيَـزداتَـه و همدستان برجستة او را دستگير كردند.
بند 8 49-52 داريوش شاه گويد: سپس من وَهـيَـزداتَـه و مرداني كه همدستان برجستة او بودند را در شهري به نام «اووادَئيچَـيَـه» در پارس به دار آويختم.
بند 9 52-53 داريوش شاه گويد: اين است آنچه كه به دست من در پارس انجام شد.
بند 10 54-64 داريوش شاه گويد: آن وَهـيَـزداتَـه كه خود را برديا ميخواند، به رويارويي با شهـربان پيرو من در آراخوزي/ رُخَـج به نام «ويـوانَـه» سپاه گسيل داشت.[25] او مردي را سردار آنان كرد و به ايشان گفت كه برويد و ويوانَـه و سپاهي كه خود را از آنِ داريوش ميداند، درهم شكنيد. سپس آن سپاهي كه وَهـيَـزداتَـه گسيل داشته بود؛ رهسپار شد تا با ويوانَـه به نبرد درآيد. آنان در دژي به نام «كاپيشَـكانيش» نبرد كردند. اهورامزدا مرا ياري داد. بخواست اهورامزدا سپاه من به سختي سپاه شورشگران را درهم شكست. آنگاه كه نبرد آنان درگرفت، 13 روز از ماه اَنامَـكَـه گذشته بود.
سنگنبشته بیستون بزرگترین سنگنبشتهٔ ایران، نخستین متن شناخته شدهٔ ایرانی و از آثار دودمان هخامنشیان (۵۲۰ پ. م) واقع در شهرستان هرسین در سی کیلومتری شهر کرمانشاه بر دامنه کوه بیستون است. سنگنبشته بیستون یکی از مهمترین و مشهورترین سندهای تاریخ جهان و مهمترین متن تاریخی در زمان هخامنشیان است که شرح پیروزی داریوش بزرگرا بر گوماته مغ و به بند کشیدن یاغیان را نشان میدهد.
نام بیستون از واژه پارسی باستان «بغستان» به معنی جایگه خدایان است.نخستین اشاره به این جایگاه در کتاب دیودوروس سیکولوس بود که در آن بخشی از نوشتههای کتزیاس یونانی درباره بیستون آورده شدهاست.
واژه بیستون در زبان پهلوی «بَهیستان» و سپس «بَهیستون» شد. این واژه در سدههای نخست اسلامی «بهستون» و امروزه بیستون خوانده میشود. یادآوری میگردد شکل واژهای که امروزه «بی ستون» به معنی «بدون ستون» گفته میشود، از گویشهای محاورهای بوده و فاقد اعتبار است.
روش ساخت
سنگنبشتهٔ بیستون در ارتفاع چند ده متری از سطح زمین و بر دامنهٔ رو به جنوبی کوه پراو ساخته شدهاست و از آثار به جای مانده از پلکانی در قسمت بالایی کوه بیستون احتمال میرود که سنگ تراشان از این راه برای رسیدن به محل استفاده میکردهاند و پس از پایان کار پلکان را به منظور غیرقابل دسترس کردن اثر تراش دادهاند. سنگنبشتهٔ بیستون بر سنگهایی از جنس آهک ایجاد شده که از آثار رنگ لعاب قهوهای مانندی که پس از همراه شدن با ذرات اکسیده شده آهک و همچنین بقایای سربی که در چند سطر نخست اثر دیده شدهاست به نظر میآید در پایان کار برای افزایش طول عمر اثر تمام نمای آن را با اندودی ناشناخته پوشاندهاند.
نقش برجسته
ارتفاع کلی کتیبه ۷ متر و ۸۰ سانتیمتر و طول آن ۲۲ متر میباشد و در مرکز آن ۵ ستون به خط میخی فارسی باستان دیده میشود. هر یک از ۴ ستون اولیه قدری کمتر از ۲ متر عرض و ۴ متر ارتفاع دارد. متن فارسی باستان جمعاً ۵۲۵ سطر دارد. بر روی پنج ستون مذکور اهورامزادا بر روی صفحهٔ برآمدهای قرار گرفته و بر روی همهٔ این اشکال در حال پرواز است. اهورامزدا با چهرهٔ انسانی و ریشی مستطیلی تجسم یافته و از میان انوار یک فرص خورشید بسیار بزرگ که در حال نورافشانی، پدیدار گشته است. بر روی سر او یک تاج تابناک با شاخهایی قرار گرفته که نشانه و رمز خدایی بودن اوست. اهورمزدا دست چپش را با حلقهای به سوی داریوش دراز کرده و به این ترتیب مشغول انجام مراسمی مبنی بر تسلیم قدرت و سلطهٔ پادشاهی به داریوش میباشد. وی با دست راستش که بلند کرده خیر و برکت برای داریوش میخواهد. خود داریوش تاج پادشاهی بر سر دارد. سبیلهایش تابیده و ریشش مستطیلی شکل و به شیوهٔ ریش پادشاهان آشور است که ده طره داشته. داست راست داریوش به حالت دعا و راز و نیاز به سوی اهورمزدا دراز است و با دست چپش کمانی را گرفته است. داریوش به اندازهٔ معمولی بعنی به قد ۱۸۰ سانتیمتر نشان داده شده است.
داریوش با پای راست خود گئومات را زیر لگد انداخته به طوری که یک پا و دو دست گئومات به حالت تضرع بالا آمده است. از سمت چپ، در پشت سر داریوش دو نفر از درباریان نیزهدار و کماندار با تیرکش ایستادهاند و هر دو ریشهای بلندی دارند. با توجه به نقشههای نقش رستم، نیزهدار مذکور «گبری» و کماندار «آسپاتینا» میباشد. این دو نفر قدشان از داریوش کوتاهتر و در حدود ۱۵۰ سانتیمتر است، ولی از پادشاهان یاغی که مجسمهٔ آنها تا سینهٔ داریوش است (۱۲۰ سانتیمتر)، بلندترند. پشت گئومات بلافاصله ۸ نفر از غاصبین تخت و تاج پادشاهی و پیشوای قبیلهٔ سکاها، «تیگراخائودا» که نظر به تیزی نوک کلاهش هشت سانتیمتر از داریوش بلندتر است، نقش گردیده است. همهٔ آنها به وسیلهٔ زنجیری به یکدیگر متصل هستند. قسمتی از مجسمههای کتیبهٔ بیستون در زمان دو جنگ جهانی موقعی که سربازان از کنار آن عبور کردهاند، ویران گردیده است. مجموعاً این نقوش حد متوسط ۳ متر ارتفاع و ۵٫۴۸ متر طول دارد.
این نقش برجسته پیروزی داریوش بزرگ را بر گوماته مغ و به بند کشیدن یاغیان را نشان میدهد. طول این نقش برجسته ۶ متر و عرض آن ۳٫۲۰ متر میباشد، نماد فروهر بالای نقش دیده میشود. داریوش دست راستش را به نشانه ستایش اهورامزدا بالا برده و پای چپش را بر سینه گئومات مغ که زیر پای او افتاده نهادهاست. شورشیان که دستهایشان از پشت و گردنشان با ریسمان به هم بسته شدهاست پشت سر هم در برابر داریوش ایستادهاند. یک نیزه دار و یک کماندار پشت سر داریوش دیده میشوند. بلندی قامت داریوش در نقش ۱۸۰ سانتیمتر، قامت نیزه دار و کماندار حدود ۱۵۰ سانتیمتر و قامت شورشیان حدود ۱۲۰ سانتیمتر است. متن و نقش بر اثر عواملی چند از جمله عوامل زمین شناختی فرسایش باران و باد رسوب مواد آلی رشد جلبک در درز سنگها و تأثیر سایر پدیدههای طبیعی فیزیکی شیمیایی و نیز تخریب به دست بشر بویژه در عصر رواج تفنگ – که از قسمتهای برجسته و نمایان تر نقش و از فاصله دور به عنوان نشانه استفاده میکردهاند – و ناآگاهیها و بیمبالاتیهای دیگر آسیب جدی دیدهاست.
نخستین کسی که موفق به خواندن کتیبه بیستون شد، هِنری رالینسون انگلیسی(Rawlinson) بود. او که در دهه ۱۸۳۰ میلادی و اوایل دهه ۱۸۴۰ به عنوان افسر ارتش هندِ انگلستان، مأمور خدمت در غرب ایران بود، موفق به رمزگشایی از خطوط کتیبه شد و نخستین ترجمه آن را به دست داد.
پس از رالینسون، افراد دیگری راه او را پی گرفتند و ترجمههای کاملتر و دقیقتری از کتیبه بیستون را بدست دادند؛ با این حال، بخشهایی از این کتیبه باستانی به علت فرسایش در برابر باد و باران از میان رفته و ناخواناست؛ و نیز بدین خاطر که در دورهای از بیخبری ایرانیان، نقوش و خطوط آن به عنوان نشانه تیراندازی مورد استفاده قرار میگرفت.
نکتههای اصلی کتیبه بیستون از این قرار است:
معرفی داریوش از زبان خود او، دودمان هخامنشی، چگونگی اعاده پادشاهی به هخامنشیان، شیوه حکومت داریوش، مرگ کمبوجیه، طغیان گئوماتا و کشته شدن او در پاییز ۵۲۲ ق م، شورش و طغیان در بسیاری از سرزمینها و سرکوبی آنها و اعاده نواحی بسیاری که از فرمانبرداری سر باز زده بودند، پیروزیهایی که در نوزده نبرد نصیب داریوش شدهاست و از جمله پیروزی مهم و دشوار بر سکاها، چگونگی استقرار آرامش و امنیت در امپراتوری پهناور، رد ادعاهای یاغیان ضدحکومت، هشدار نسبت به دروغگویی، دفاع از راستی و راستگویی، دعای نیک در حق کشور و مردم، سپاسگزاری داریوش از یاریهای اهورامزدا در غلبه بر معارضان و بازگشتن صلح، اندرز به شاهان آینده و کسانی که کتیبه بیستون را میخوانند، نام کسانی که در غلبه بر گئوماتا از داریوش پشتیبانی کردند و اشاره به انتشار متن کتیبه در سراسر قلمرو هخامنشی به خط میخی و سه زبان پارسی باستان، بابلی و ایلامی. این کتیبهها کلید کشف رمز کلیهٔ خطوط میخی گردید. به ویژه «سر هـ. رالینسون» در این موفقیت سهمی بسزا دارد.
ادامه خواندن جنگ های باستانی – فارغانات- -پری کانی ها(فارغان)
ادامه خواندن سربازان- جنگی -سکاها وپری کانی ها -هوش نوش-سکاهای آموربگیه-اسکارته- هرهوتیش ها
شهر فارغان در نقطه ای ازشمال استان قرار گرفته که در محدوده فارغانات است وبه ندرت از راه احمدی استفاده می شود روستاهای تیدر و بخوان ندارد . مشکل بزرگ شهر همین می باشد ، با باز شدن مسیر ارتباطی فارغان –سیرمند قبل از رائیز_جاده اصلی بندر عباس در نزدیکی های تونل تنگ زاغ، خیلی از مشکلات شهر فارغان از پیش رو بر داشته می شد .اول اینکه شهر از حالت بن بست بودن در می آمد و رفت و آمد به مرکز استان در زمان کمتر و راحت تر انجام می گرفت و دوم اینکه شهر از نظر اقتصادی رفاهی درمانی و فرهنگی پیشرفت چشمگیری خواهد داشت . با این وجود تاکنون این طرح فقط بر روی کاغذ نقش بسته و تلاش های مسئولین و شورای شهر نتیجه قابل ملاحظه ای نداشته . در آخر از مسئولین استان و شهر خواهشمندیم این لطف بزرگ را از مردم فارغان دریغ نکنند . 2- عدم جذب ارگان های دولتی متاسفانه بعد باتوجه به اینکه مدت هاست فارغان لقب شهر را به یدک می کشد تا به الان فقط یک بانک کشاورزی وکمیته امداد امام خمینی (ره) و تازگی اداره آب در شهر مستقر می باشد .ولی انتظار میرود برای اینکه مردم شهر جهت امور اداری خود کمتر به شهرستان مراجعه نمایند ارگانهایی مثل ثبت احوال و… ودانشگاه ها و بانکهای دیگر نیز در شهر مستقر باشند ، شاید مسئولین بگویند که هنوز برای فارغان زود است از نظر ما جوانان مقدمات ورود این ارگان ها نیز کافی می باشد . 3- نبودن اینترنت پر سرعت غیر از فارغان تا کنون هیچگونه تلاشی جهت را اندازی اینترنت پرسرعت انجام نشده درنتیجه همه جوانان شهر از دنیای ارزشمند اینترنت و استفاده از آن دور می باشند . همانطور که می بینید تمام کار های اداری و غیر اداری مرتبط به ارگانه و ادارات و سازمان های دولتی و غیر دولتی از طریق اینترنت انجام می شود که ما جوانان فارغان برای ثبت نام دانشگاه نیز باید به حاجی آباد مراجعه کنیم . 4-نبودن مرکز درمانی کارآمد (مراجعه همشهریان به شهرستان حاجی اباد ) خوشبختانه یک دستگاه آمبولانس با تلاش مسئولین شهر در اختیار مرکز بهداشتی درمانی فارغان قرار گرفت ولی از نظر امکانات بهداشتی درمانی مشکلات زیادی داریم، از جمله اینکه پزشک قادر به ویزیت کردن بیماران در تمام ساعات شبانه روز نمی باشد و که در این مورد پزشک مربوطه مقصر نیست و باید برای یک شهر به تعداد ی پزشک تعیین گردد که در تمام ساعات شبانه روز بتوان به مرکز مراجعه نمود .(با توجه به فاصله 70 کیلومتری تا شهرستان حاجی آباد ( 5- نبودن هماهنگی و همبستگی بین مسئولین شهر (بخشداری ،شورای شهر ،شهرداری و …) و مردم تا به حال نشده که این مسئولین گرامی برای مردم توضیح دهند که چه برنامه های دارند و چه کارهایی در دستور کار هست که باید انجام دهند ومثلا جلسه ای با مردم شهر داشته باشند و با صحبت کردن و نظر خواستن و همیاری مردم مشکلات را حل کنند و مصوباتی که در جلسات شورای اداری بر روی کاغذ نقش می بندن به نتیجه و عمل نمی رسند .ما انتظار داریم کسانی که با رای ما مردم بر روی صندلی نشسته اند که باید در اختیار مردم باشند با تفکری خودجوش دست به دست همدیگر دهند و با مشارکت مردم شهر مان را آباد کنند . |